ایگور کارکاروف نوشته:
اما مطلب مهمتر! سوالی که در کتاب یک برای من پیش اومد.چیزی که ممکنه یه جورایی به قضیه این شنل هم مربوط بشه.مطلبی که یه جورایی ثابت می کنه دامبلدور میتونه به ققنوس تبدیل بشه! هرکس بتونه با یه استدلال مناسب جواب منو بده میفهمم که خدای کتاب هری پاتره!
در کتاب سنگ جادو ما اخرای کارمیبینیم که رون و هرمیون هرکدوم به دلایلی دیگه نتونستن هری در در ادامه کار درون دریچه همراهی کنن.و هری به هرمیون گفت که بهتره رون رو به درمانگاه ببره و هر جور شده البوس دامبلدورو که به نظر می رسید در لندن باشه رو با خبر کنه!
حالا به گفت و گو های پراکنده در کتاب سنگ جادو در این مورد اشاره می کنم!
دو فصل اخر کتاب سنگ جادو.این بار ترجمه سعید کبریایی با ویراستاری ویدا اسلامیه!
صفحه 323:
... هری ادامه داد:
تو اونو بخور. ولی اول گوش کن ببین چی میگم.برگرد برو سراغ رون..با هم سوار جارو هایی بشین که توی اتاق کلیدهای پرنده بود و با اونا از دریچه و از جلوی پشمالو رد بشین.بعد خودتونو برسونین به جغد دونی و با هدویگ یه یادداشت برای دامبلدور بفرستین.ما به کمکش احتیاج داریم....
خب تا اینجا ما میبینیم که هری از هرمیون میخواد بره دامبلدور رو با خبر کنه برای دریافت کمک. توجه کنید کمک!
اینبار صفحه 334
گفت و گوی هری و دامبلدور!
هری:
جغد هرمیون به دستتون رسید؟
دامبلدور: ما توی اسمون به هم رسیدیم. همین که به لندن رسیدم فهمیدم که باید خودمو به همون جایی برسونم که قبلا بودم.خلاصه برگشتم و درست به موقع کوییرل رو از روی تو کنار کشیدم...
خب تا اینجا چند سوال پیش میاد.
اینکه دامبلدور چجوری و از کجا وقتی به لندن رسیده حدس زده که باید خوشو به هاگوارتز برسونه و یه دردسری تو هاگوارتز بوجود اومده؟
دوم اینکه دامبلدور گفته من و جغد هرمیون یه جایی تو اسمون بهم رسیدیم.خب حالا دامبلدور تو اسمون چی کار میکرده؟ مطمئننا دامبلدور مثل هری و رون در کتاب دوم سوار ماشین پرنده نشده بوده!و همین طور سوار جاروی پرنده! چون اگه دامبلدور تو لندن فهمیده که تو هاگوارتز اتفاق بدی افتاده میتونسته خودشو جسم یابی کنه و یه جایی تو هاگزمید ظاهر بشه و از اونجا خودشو به قلعه برسونه.یا مثلا پشت دروازه اصلی خوشو ظاهر کنه! بر مبنای کتاب داخل قلعه نمیشه حضور غیاب کرد ولی خارج اون که میشه! ثانیا دامبلدور تو همون کتاب یک با اینکه باز هم تو هاگوارتز کسی نمیتونسته جسم یابی کنه اون تونسته بود تو فصل اینه نفاق انگیز خوشو نامرئی کنه!یا یه جورایی جسم یابی.پس اون موقع هم میتونسته!واقعا دامبلدور تو اسمون چی کار می کرده؟ اصلا چه جوری تو اسمون بوده؟
حالا صفحه 339
هرموین گفت: من صحیح و سالم از اتیش رد شدم. رفتم و رون رو به هوش اوردم.. که البته یه کمی طول کشید. می خواستیم فورا خودمونو به جغددونی برسونیم که توی سرسرای ورودی دامبلدور رو دیدیم. خودش همه چیز رو می دونست فقط به ما گفت:" هری رفته دنبالش،نه؟" بعد با عجله به راهروی طبقه سوم رفت.
خب حالا از این جملات چه برداشتی می کنیم؟
اینکه دامبلدور دروغ گفته جغد هرمیون و اون تو اسمون بهم رسیدن. و باز هم این مسئله پیش میاد که دامبلدور از کجا فهمیده که هری تو دردسر افتاده؟چجوری فهمیده که هری رفته دنبال سنگ جادو؟ واقعا چه جوری فهمیده؟ایا این ربطی به کلمه کمک داره؟ یا اینکه دامبلدور ققنوسه؟
حالا میریم سراغ کتاب حفره اسرار ترجمه ویدا اسلامیه.
فصل کورنلیوس فاج. صفحه 296 به بعد.
دامبلدور با چشم های ابی روشنش به چشم های خاکستری لوسیوس مالفوی خیره شده بود و اهسته و بسیار واضح گفت:
اما خودتون متوجه می شین که کناره گیری واقعی من از مدیریت این مدرسه اون روزی فرا می رسه که توی هاگوارتز حتی یک نفر هم به من وفادار نباشه. اینم بدونین که توی هاگوارتز هر وقت کسی تقاضای کمک کنه بلافاصله کمک از راه میرسه.
هری تردیدی نداشت که دامبلدور لحظه ای به گوشه ای که خوش و رون پنهان شده بودند نگاه کرده است.
باز هم سخنان راز الود دامبلدور وبیان کلمه کمک.این کمک چه واژه اسرار امیزیه که هر وقت ادا میشه کمک از جانب دامبلدور از راه میرسه؟ ما هم که اخر کتاب دوم دیدیم که فوکس به کمک هری اومد!
بحث های دیگه ایم میشه کرد در مورد اینکه دامبلدور ممکنه ققنوس باشه!همون مطالبی که در کتاب یک در مورد نامرئی بودن دامبلدوره و اکثرا هم همه میدونن. در کتاب دوم و سوم و همین طور چهارم و پنجم که رابطه بین دامبلدور و فوکس رو شرح میده.و همین طور این که سپر مدافع دامبلدور ققنوسه! در کتاب ششم که دامبلدور در جایی که داره با اسلاگهورن و هری صحبت میکنه تا اسلاگهورن رو راضی کنه، دستاش رو از هم باز و بسته میکنه.یه چیزایی مثل پرواز کردن.یا در اخر کتاب ششم که وقتی دارن مراسم ختم واسه دامبلدور میگیرن ناگهان تابوت اتش میگیره و هری خیال می کنه که ققنوسی از میان اتش پرواز کرده و به اسمون رفته.همون طور هم که همه میدونن شرایط تولد دوباره یک ققنوس اتش گرفتنه. و من هم با توجه به سرنخ هایی که رولینگ داده و خیلی هم ریز اشاره میکنه و یه نمونه ش رو هم در مورد ابرفورث و اتفاقی که در سال اول افتاد رو من بهش اشاره کردم، حدس میزنم که دامبلدور نمرده و اون ققنوس هم خود دامبل بوده!بخصوص که اون سن بالایی هم داره و همین طور قبل از مدیر شدن معلم تغغیر شکل هم بده. به نظر من هیچ کدوم از اینا اتفاقی نیست!
حالا همه اینا رو گفتم تا اشاره ای به مرموز بودن دامبلدور کرده باشم و اینکه ما هنوز خیلی چیزها رو راجع به اون نمیدونیم.و اینکه ممکنه دامبلدور در زمان کشته شدن پدر و مادر هری شاهد اون صحنه بوده اطلاعت بیشتری نیاز داریم که من فکر می کنم دیگه باید منتظر کتاب اخر باشیم. چون رولینگ به حد کافی سرنخ داده! و اگه یه خورده دیگه بیشتر اشاره کنه کلیات کتاب اخر لو میره!