هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۰:۳۸ جمعه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۸۹
#1
درود

ماریه تا اجکامب ، آگوستوس پلی و سرکادوگان عزیز ورودتون رو به الف دال تبریک میگم، ثبت نام شما تایید شد.

امیدوارم در کنار هم بتونیم ارتشی پر از موفقیت و شادی رو رقم بزنیم. منتظر فعالیتتون هستم.

با تشکر


ویرایش شده توسط پروفسور گرابلی پلنک در تاریخ ۱۳۸۹/۲/۱۰ ۰:۴۳:۵۵

[color=FF0000][b]پس قدم قدم تا روشنايي از شمعي در تاريكي تا نوري پر ابهت و فراگير!
ميجنگيم تا آخØ


Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۱۸:۱۱ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۸۹
#2
ادی عزیز سلام

خوش اومدی به جمع الف دالیون، امیدوارم که یک اسلیترینی سفید باشید. تایید شد.

موفق باشی
بای


[color=FF0000][b]پس قدم قدم تا روشنايي از شمعي در تاريكي تا نوري پر ابهت و فراگير!
ميجنگيم تا آخØ


Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۱۲:۵۱ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۸۹
#3
سلام

ریموس لوپین و فرانک لانگ باتم عزیز، هر دو تایید شدید، ورود شما رو به الف دال تبریک میگم.

به امید پیروزی الف دال

با تشکر


[color=FF0000][b]پس قدم قدم تا روشنايي از شمعي در تاريكي تا نوري پر ابهت و فراگير!
ميجنگيم تا آخØ


Re: و چه خالي ميرفت !
پیام زده شده در: ۲۱:۱۴ جمعه ۴ دی ۱۳۸۸
#4
... صورتش را به سمت قلعه سنگی برگرداند، دیگر چهره زنانه نداشت و مردانه شده بود. همان پسری که تازه به قلعه گذاشته بود. دو سال میشد که قلعه را ترک نکرده بود. اما دیگر وقتش بود.

رویش را از آنجا برگرداند و زیر لب با خودش زمزمه میکرد:

- یادمه وقتی اومدم، قلعه برام زیادی جذاب بود، اما همش شده بود دعوا و جنگ، یواش یواش اوضاع آروم شد. منم شروع کردم به فعالیت، دوستای باحال، خنده ها شادی ها و ساعتهایی که توی این قلعه سپری شد. هیچ کدومشون رو هرگز یادم نمیره. واقعا دلم نمیخواد ترکش کنم. من عمرم رو با دوستای قلعه ام گذروندم اما باید دیگه دل میکندم.

وقتش رسیده بود، پسر جوان و سر به زیر کشان کشان به سمت در قلعه حرکت میکرد. ساکی کوچک زیر بقلش بود اما مغزش پر از خاطرات بود.

الف دال، محفل، دوستاش، جیمز سیریوس، گرگینه صورتی، انجمن خصوصی، دسترسی نظارت، عضق به تازه واردا، کمک کردن بهشون و ...

دیگه تموم شد. خاطراتش رو دیگه مرور نکرد. داشت گریه اش میگرفت، اشکی از گونه اش چکید با آستینش آن را خشک کرد و به راهش ادامه داد. دوباره دلش میخواست باز گردد و به آن قلعه زیبا و خلوت نگاه کند اما میترسید دوباره نظرش عوض شود.

او با تمام وجود عاضق قلعه و ساکنینش بود. ناگهان ایستاد و فریاد زد:

جادوگران دوستت دارم، همتون رو دوست دارم.

و نشست و گریه کرد.

او گرابلی پلنک سایت بود، سعی کرد کمک کند، سعی کرد فعالیت کند و سعی کرد به قلعه عضق بورزد. اما پایان راه بود.

کارش تمام شده بود و باید قلعه را ترک میکرد.

زیر لب گفت:

- جادوگران خدانگهدار. و راهی زندگی واقعی شد.


[color=FF0000][b]پس قدم قدم تا روشنايي از شمعي در تاريكي تا نوري پر ابهت و فراگير!
ميجنگيم تا آخØ


Re: نقد الف دال
پیام زده شده در: ۱۹:۲۲ پنجشنبه ۱۹ آذر ۱۳۸۸
#5
سلام

بابت تاخیر خیلی شرمنده من خیلی زود پستت رو نقد میکنم و میذارم اینجا.

بازم معذرت میخوام.

بای


[color=FF0000][b]پس قدم قدم تا روشنايي از شمعي در تاريكي تا نوري پر ابهت و فراگير!
ميجنگيم تا آخØ


Re: انستیتو ژنتیکی دیاگون
پیام زده شده در: ۱۷:۴۴ چهارشنبه ۱۸ آذر ۱۳۸۸
#6
باشد که الف دال پیروز باشد!

با مختوم اعلام کردن پرونده توسط دامبلدور، جمع محفلیون درون آزمایشگاه نفس عمیقی کشیدند و همگی رو به هم لبخند زدند و خسته نباشید گفتند.

گرابلی پلنک نیز که از نتیجه خیلی راضی بود رو به الف دالی ها گفت:
- بچه ها توجه کنین، به عنوان سخن آخر میخوام ازتون تشکر کنم و بگم واقعا زحمت کشیدید. تحقیقاتمون خیلی خوب پیش رفت. بخصوص دابی نقش خیلی موثری داشت، همچنین از برایان،گودریک و جینی عزیز هم خیلی خیلی تشکر میکنم.

دامبلدور هم برای تایید حرف گرابلی رو به بقیه لبخند ملیحی زد، و به ساعتش نگاه کرد و گفت:
- گودریک دیر نکرده؟ خیلی وقته رفته...

جینی که رفته بود دستاش رو بشوره چشمش به پنجره افتاد و ناگهان فریاد زد:
- مرگخوارا!!

دامبلدور ریشش رو دور کمرش پیچید و دوان دوان به سمت پنجره رفت. نگاهی به بیرون انداخت و رو به بقیه گفت:
- آره خودشونن...

- منتظر چی هستین؟ بریم دخلشون رو بیاریم؟

- نه، فقط باید به گودریک بگم از گریمالد نیاد بیرون تا اینا خسته شن، ما خودمون هم غیب میشیم و بدون اینگه این سیاه سوخته ها بفهمن، از در پشتی گریمالد وارد میشیم.

و در همین لجظه چوبدستی اش را بالا برد و زیر لب زمزمه کرد:
- اکسپکتو پاترونیوم! جانوری عجیب از آن خارج شد و به سرعت به سمت گریمالد به پرواز در اومد.

دامبلدور رو به همه چشمکی زد و همگی با هم غیب شدند تا دوباره فعالیت ضد سیاهی را در محفل از سر بگیرند.

پایان ماموریت الف دال


پایان سوژه


[color=FF0000][b]پس قدم قدم تا روشنايي از شمعي در تاريكي تا نوري پر ابهت و فراگير!
ميجنگيم تا آخØ


Re: نقد الف دال
پیام زده شده در: ۱۸:۰۰ یکشنبه ۸ آذر ۱۳۸۸
#7
اطلاعیه

سلام


نقد های این تاپیک رو تا اصلاع ثانوی گودریک گریفیندور و من انجام میدهیم.


با تشکر
رییس ارتش


ویرایش شده توسط پروفسور گرابلی پلنک در تاریخ ۱۳۸۸/۹/۱۱ ۱۹:۳۹:۵۵

[color=FF0000][b]پس قدم قدم تا روشنايي از شمعي در تاريكي تا نوري پر ابهت و فراگير!
ميجنگيم تا آخØ


Re: انستیتو ژنتیکی دیاگون
پیام زده شده در: ۱۵:۳۴ شنبه ۲ آبان ۱۳۸۸
#8
باشد که الف دال پیروز باشد.

ماموریت الف دال

سوژه جدید


ساعات پایانی روز بود، آفتاب چهره اش را پوشانده بود اما گرمایش هنوز بر پوست تن اثر میگذاشت. تابستان آغاز شده و هوا گرم تر شده بود. گل های بهاری کم کم جای خود را به میوه های لذیذ تابستانی میدادند و برگهای درختان طراوت خود را در گرو زمان گذاشته بودند و پیر میشدند.

شهر لندن همچون همیشه شلوغ و پر هیاهو و مملو از رفت و آمد ها زندگی را ادامه میداد. در یکی از خیابان های میدان گریمالد در شمال این شهر، محفلیون در حال صحبت با یکدیگر بودند:

- اوووه، آلبوس راست میگی؟ حالا روی چی تحقیق میکنی؟

- راستش از اونجایی که جدیدا واحدهای ژنتیک رو پاس کردم، میخوام روی ژن های جادوگران تحقیق کنم.

مالی با یک سینی چای وارد هال شد و مشغول پذیرایی شد، رو به آلبوس کرد و گفت:
- روی ژن ها؟ نکنه میخوای روی موش و اینا کار کنی؟

آلبوس که صورتش از حالت عادی کمی به سرخی میرفت گفت:
- مالی من دو ساعته دارم میگم میخوام روی جادوگرا کار کنم، اونوقت میگی موش؟ احتمالا مجبور شم از بعضی از شما ها هم خون بگیرم. البته اگه برنامه ریزی ها و مذاکرات با تام خوب پیش بره، چند تا نمونه خون از اون سیاه سوخته ها هم میگیرم.

جیمز سیریوس که به ردا آلبوس چنگ می انداخت گفت:
- عمو! عمو...

- هان؟

- میشه منم ببری اونجا با هم آزمایش کنیم؟ من یه واحد ژنتیک دیگه بیشتر ندارم.بقیه رو پاس کردم...

- پاس کردی؟

- اهین! تازه همش رو با نمره بالای 19 قبول شدم.

- آفرین عمو جون، باشه با خودم میبرمت.

سپس آلبوس، جیمز و تعدادی از محفلیون راهی آزمایشگاه شدند...

----------------------------------------------
سوژه:

دامبلدور به دنبال اهدافی برای نابودی فساد و تاریکی و در نهایت مرگخواران، تحقیقاتی رو در خصوص ژن های جادویی به عمل میاره و متوجه میشه که تمام کسانی که با یک نوع ژن خاص با عنوان "ولاریم" به دنیا میان بعد ها به سوی سیاهی و جوامع مرگ خواری کشیده میشن و در کل اون ژن باعث به وجود امدن زمینه ی سیاهی در زندگی آیندشون میشه .
بنابراین ماموریت مهمی رو در آزمایشگاه ژنتیکی کوچه دیاگون به عهده اعضاء الف دال می گذاره که به روی این ژن خطرناک کار کنند و شرایط نابودی اون رو از هر طریقی فراهم کنند ، در این بین ولدمورت از طریق جاسوسی دو جانبه از این ماموریت باخبر میشه و به مرگخواران دستور میده که به سراغ آزمایشگاه برن و سعی کنن این ژن رو گسترش بدن و باعث آلودگی تمام نوزادان و کودکان جادوگر در سطح بین المللی به این ژن بشوند ...


[color=FF0000][b]پس قدم قدم تا روشنايي از شمعي در تاريكي تا نوري پر ابهت و فراگير!
ميجنگيم تا آخØ


Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۱۷:۵۷ دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۸۸
#9
سلام

به آرتور، بیلی ، فرد و چارلی ویزلی عزیز:

همگی تایید شدید.

به الف دال خوش اومدید.

ممنون
رییس ارتش


[color=FF0000][b]پس قدم قدم تا روشنايي از شمعي در تاريكي تا نوري پر ابهت و فراگير!
ميجنگيم تا آخØ


Re: نقد الف دال
پیام زده شده در: ۱۱:۵۵ جمعه ۳ مهر ۱۳۸۸
#10
نقد پست شماره 309 کافه محفل ققنوس - رون ویزلی

خب خب سلام به رون عزیز

اول از همه باید بگم، عالی بود!!

محتوای پست:

هیچ ایرادی از محتوای پستت نمیتونم بگیرم به جز طنز نبودنش. طنز نویسی یکی از نکات مهمیه که باید با تمرین و تدریج یاد بگیری.

دیالوگ ها خیلی خوب بود.

فضا سازی ها عالی بود.

سوژه رو خوب پیش برده بودی و ایفای نقشت هم عالی بود.

ظواهر پست:

در مورد پاگراف بندی باید بگم خوب بود.اما یکی دوتا انتر کم و زیاد داشتی:
نقل قول:
زردی نور طلسمی که ولدمورت از لحظه ای غفلت او استفاده کرده و به سمتش فرستاده بود چشمانش را زد ، سرش را برگراند ، صدای فریاد روونا را شنید و بلافاصله احساس کرد هاله ی آبی رنگی او را احاطه کرده است ،
در آنسو ولدمورت را می دید که به سمت او می آمد ، چوبدستی اش را بالا برد ،
صدای پاق های پیاپی که حاکی از حضور اعضاء الف دال و محفل بود گرمای دلنشینی را در رگ هایش جاری ساخت ، لبخندی زد و با تمام نیرویش طلسمی را به سمت ولدمورت شلیک کرد ،
نور سفید درخشانی بر چهره ی ولدمورت تابید و او را رنگ پریده تر از همیشه نشان داد ، غرشی از خشم کرد و در هاله ای از دود سیاه ناپدید شد .


زردی نور طلسمی که ولدمورت از لحظه ای غفلت او استفاده کرده و به سمتش فرستاده بود چشمانش را زد ، سرش را برگراند ، صدای فریاد روونا را شنید و بلافاصله احساس کرد هاله ی آبی رنگی او را احاطه کرده است.

در آنسو ولدمورت را می دید که به سمت او می آمد ، چوبدستی اش را بالا برد ،صدای پاق های پیاپی که حاکی از حضور اعضاء الف دال و محفل بود گرمای دلنشینی را در رگ هایش جاری ساخت ، لبخندی زد و با تمام نیرویش طلسمی را به سمت ولدمورت شلیک کرد.

نور سفید درخشانی بر چهره ی ولدمورت تابید و او را رنگ پریده تر از همیشه نشان داد ، غرشی از خشم کرد و در هاله ای از دود سیاه ناپدید شد .


باید توجه کنیف اگر جایی از اویرگول استفاده میکنی نمیتونی بعدش اینتر بزنی، اما بهتر بود یه سی جاها رو نقطه استفاده میکردی و دو تا اینتر بزنی یعنی همین کاری که من کردم.

علائم نگارشی رو هم گاه گاه فراموش میکنی که خیلی خیلی هم مهم هستن.

نقل قول:
صدای جیغ کوتاهی برخاست ، مرگ خواران که با دیدن گریفیندور که آنچنان با ابهت بر جای خود ایستاده بود و مستقیم به چشمان سرخ ولدمورت نگاه می کرد تلو تلوخوران به عقب می رفتند تا مبادا غضب آن نگاه خشمگین گریبانشان را بگیرد با اشاره ی آرام دست ولدمورت که آنها را از عقب نشینی باز می داشت بر جای خود خشک شدند.


صدای جیغ کوتاهی برخاست ، مرگ خواران که با دیدن گریفیندور که آنچنان با ابهت بر جای خود ایستاده بود و مستقیم به چشمان سرخ ولدمورت نگاه می کرد تلو تلوخوران به عقب می رفتند تا مبادا غضب آن نگاه خشمگین گریبانشان را بگیرد . با اشاره ی آرام دست ولدمورت که آنها را از عقب نشینی باز می داشت ، بر جای خود خشک شدند.

این فقط یه مثال بود، از این موارد بازم توی پستت دیدم.

بقیه پستت خیلی خوب بود. تو واقعا مستعدی، سعی کن حسابی تمرین کنیف مطمئنم یه روزی یکی از بهترین نویسنده میشی

موفق باشی
بای


ویرایش شده توسط پروفسور گرابلی پلنک در تاریخ ۱۳۸۸/۷/۳ ۱۱:۵۸:۲۳

[color=FF0000][b]پس قدم قدم تا روشنايي از شمعي در تاريكي تا نوري پر ابهت و فراگير!
ميجنگيم تا آخØ






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.