هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: دفتر ثبت نام
پیام زده شده در: ۱۱:۴۶ یکشنبه ۱ بهمن ۱۳۸۵
#1
نام: بابا ریدل
از ریونکلا(گریف شلوغه)
سابقه: داشتیم؟
دیگه چی بود؟


یک شب بر بارگاه غم خوابÛ


Re: بانک گرينگوتز-بانک جادوگران
پیام زده شده در: ۵:۰۲ پنجشنبه ۳۰ آذر ۱۳۸۵
#2
ماموران بانک در جال ریختن پول در کیسه هستند.
یکی از متصذیها: بینم شما کی این پولا رو پس میارین آقا جغده؟
هدویگ در حالی که هرلحظه به قرمزیتش افزون میشود:
ــ احمق من اومدم دزدی... مگه قراره پس بیارم پولا رو؟
مامور: خوب بابا دزدی باید قرضشو پس بدده دیگه!
هویگ: شما مگه حساداری نخوندین توی هاگوارتز؟
متصدی: نه ما از هاگواکبر(اکابر) اومدیم!
هدویگ: ب...ب..به کارتون ادامه بدین:yhot:
در این بین، هدویگ در فکر فرو میرود:
لونا در حال شکنجه او ست و دو بالش را شکسته است::
ــ من النگوی طلا میخواستم نه نقره!
هدویگ تخمکی به فکر فرو میرود و میگوید:
ــ بینم طلا چنده توی دیاگون؟
یکی از متصدیان ارزشی:
ــ گرمی 100000 گالیون!
هدویگ: دددده هههههزار؟ من چجوری الن... من چجوری برای ازمایشای فوق پیشرفته م طلا بخرم؟
یکی از متصدیان: بیا همراه من... من یک صندوق سراغ دارم توش یکعالمه طلا هست!
هدویگ: خوب بریم!
متصدی:...
هدویگ: آهان... حق شما هم محفوظه.
متصدی و هدویگ به زیر زمین میرود و در پشت سرشان بسته میشود.
متصدی رو به هدویگ: البته این گاوصندویق توی قسمت ممنوعه قرار دره... بعد هفت خوان...
ادامه دارد...


یک شب بر بارگاه غم خوابÛ


Re: انجمن مبارزاتی و حمایت از جادوگر! (عمو حاج)
پیام زده شده در: ۴:۴۹ پنجشنبه ۳۰ آذر ۱۳۸۵
#3
هذی نوک طلا سریعا خود را پشت آرشی جفنگ انداخت جلوی دهن آرشی جفنگ را که خواست داد بزند: نوک طلا تورو چه به ترس؟ گرفت.
در چین صد و پنجاهم مغز آرشی، فهمایشی رخ داد و فهمید که باید کاری بکند.
بنابرین هدویگ را لوله کرد و در جیب گذاشت.
درین بین، ادی، کلاه سیاه لبه پیاده رویی بر سر، سبیل مخملین خود را میجود و با در آوردن لنگ چرتی از جیبش، لرزه بر اندام جواتن می اندازد.
نیکی پلنگ: چ...چ...طور با خبر ش...ش...شدین؟
ادی، صورت افتاب سوخته اش را بالا برگرداند و داد زد:
ــ رییستون کیه؟
آرشی جفنگ، خودش را جابه جا کرد.
ادی: دِ نالوتیا بینم کی رییستونه؟
آرشی در حالی که من ومن میکند میگوید:
ــ جناب ادی...
ادوارد، جلو میرود و از گلوی آرشی میگیرد و او را از زمین بلند میکند:
ــ 10 ساله دیگه جواتا جمع نمیشن تا من به هم بزنمشون... انجمن آنتی جواتا رو به نابودیه... و من با گرفتن همه ی شما میتونم به ریالست مجمع آنتی جواتان برسم!
آرشی چیزی نمیگوید.
ادی: هان! من خوب رفتار شما جواتا رو میشناسم... خوب... الان میدونم رییستون توی جیب توهِ ... یک جغد! همونی که باهاش یک خرده حساب دارم...
فلش بک ___________________
در یک بازارچه، ملت در حال فرار هستند و یک جمع ملت که همه سبیل بلند و کت و شلوار سیاه مخملی دارند و دکمه ی بالای پیراهنشان را نبسته اند، ته بازار ایستده و زورگیری میکنند.
هدویگ از سوراخ هشتی، وارد بازار میشود و با خود فکر میکند: دو باره آنتی جواتای لعنتی!
هدویگ لحظه ای همه چیز را از نظر میگذارند و سپس به طرف یک چوب کنار دیوار پرواز میکند و آن را می اندازد.
چوب یکی یکی به کله ی آنتی جواتان میخورد و بعضی بیهوش و بعضی میمیرند(چوب جواتی!).
در این بین، ادی پشت مو که پایش در این فاجعه شکسته، هدویگ را میبیند که از سوراخ هشتی خارج میشود.
------------------------------------------
ادی پشت مو:
ــ آره... جرم از این بالاتر؟ نصف رفیقام مردن! حالا...
و دست به جیب آرشی میبرد و هدویگ را بیرون می آورد.
ادی:
ــ مزه ی انتقام یک آنتی جواتو بکش!
ادامه دارد...


یک شب بر بارگاه غم خوابÛ


Re: ��� ����� ����� ����
پیام زده شده در: ۱۵:۵۲ سه شنبه ۲۸ آذر ۱۳۸۵
#4
اول
معاون محفل رای اعتماد خود را بدست آورد!
معاون محفل، هدویگ، که به علت هوهو در شب و موجب شدن بیدارخواببی دمبل، مورد استیضاح قرار گرفت و دوباره رای اعتماد آورد.
دوم
محفل و هالی ویزارد قرارداد بستند!
محفل ققنوس با هالی ویزار برای ساخت « ولایت فتح» قرارداد رسمی منعقد کرد.
دستاندر کاران فیلم که درآن از بازیگران مطرح هالی ویزار استفاده شده عبارتند از:

کیفسون در نقش هدویگ(نقش اول)
ولدمورت در نقش دامبلدور
کریچ در نقش هری پاتر
آلبوس دامبلدور در نقش هرمیون گرنجر
هدویگ در نقش رون ویزلی
سرافینا ر نقش مک گوناگال
ریموس لوپین در نقش سوروس اسنیپ
سوروس اسنیپ در نقش جیمز پاتر
جیمز پاتر در نقش سیریوس بلک
سیریوس بلک در نقش استرس
استرس در نقش بچگیهای هدویگ
تام ریدل پدر در نقش بچگیهای ولدمورت
مالدبر در نقش تام ریدل پدر
بیگانه در نقش قاتل فراری
بادراد پشمک در نقش ققنوس!
ققنوس در نقش کیفسون کیفسون در نقش هدویگ
سر/ز تانکیان در نقش خواننده ی کاباره، سرژ تانکیان
چوچانگ در نقش زن اژدهاها!

این فیلم حداگثر بیست سال نوری دیگر اکران خواهد شد.


هوووم ... دو سوم پستتو با این در نقش اون اون در نقش این پر کردی ... و کلا خزش کردی شدید ... اگه دو سه تا رو می نوشتی کافی بود ... بقیش کاملا اضافی بود .

خبر اول و دومت بد نبودن ... خلاقیت به خرج بدی خیلی چیزای قشنگی می تونی در بیاری .

بازم تلاش کن

2.5 از 5


ویرایش شده توسط هدویگ در تاریخ ۱۳۸۵/۹/۲۸ ۲۰:۲۷:۳۰

یک شب بر بارگاه غم خوابÛ


Re: خبرگذاري سياه : VDNS
پیام زده شده در: ۱۵:۳۱ سه شنبه ۲۸ آذر ۱۳۸۵
#5
شرکت ولدی در تبلیغات ماشین!

طبق اخبار رسیده از موثق ترین منابع، ارباب لرد ولدی جون کبیر، برای درآورن بسی پول بیشتر، رو به شرکت در تبلیغات آورد.
تبلیغ را باهم میبینیم!
ـ « مرگخوران و ولدی سوار یک ماشین در یک اتوبان با سرعت صوهفتاد هشتاد در حرکتند. مرگخواران شعر میخوانند:
ـ ازون بالا ولدی کچل
حالا بیا پایین بریم
حالا که شذدی اننده
خیلی دلت میسوزه!
ولدی ماشین را به دیوار میکوبد و ماشین پخش و پلا میشود و هیچ قطعه ای ا آن معلوم نیست.
سپس ولدی از ماشین بیرون می آید و در افق ناپدید میگردد.
سپس نقش میبندد:
ـ اتومبیلهای ...(تبلیغ ممنوع)، بدون هیچ آسیبی در صندلی راننده!»


یک شب بر بارگاه غم خوابÛ


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲۲:۰۵ جمعه ۲۴ آذر ۱۳۸۵
#6
بادراد قرمز میشود و فریاد میزند:
ــ مگه نمیبینی مشغول کارم؟
بلیز:
ــ چی؟ برو بابا... اندازه ی مشغول بودن نیستی!
بادراد:
ــ هان ببین، من یک رگه دارم که عصبانی شم بد قرمز میشما! مث الان!
بلیز:
ــ هن؟
بادراد به صورتش دستی میکشد و مشغول تفکر میشود.
بادراد بعد از یک ساعت فکر کردن:
ــ به نظر من ریشام جلوی قرمز شدنمو گرفته... نه؟
بلیز:
ــ آره!
بادراد:
ــ پس بریم ریشامو بزنم!
بلیز به ریشهای تنک خود دستی میکشد و میگوید:
ــ بیا با هم بریم!

یک مکانن خفن در جزیره... بیست دقیقه ی بعد
بادراد: ااااینجا کجاست؟
بلیز: ننمیدونم!
و به مردان نگاه میکنند که دور بدن خود شالمه بسته، یک آتش روشن کرده و یک سیخ آماده روی آن گذاشته و دور اتش میرقصند و میگردند.
ناگهان یکی از مردها به انها اشاره میکند و داد میزند:
ــ اووخوبوس ماکابوس!
یک پیر ریش سفید بلند میشود و میگوید:
ــ ایختابوس... نانا توکوس!
سپس رو به بقیه فریاد میزند:
ــ اینگولو! باباکو!
ملت بلند میشوند و دور اتش حلقه میزنند و میگردند(یه چیزی توی مایه های دختره اینجا نشسته گریه میکنه!)
یک آدم پشمالو، دست میبرد و بلیز را بلند میکند.
بادراد: ننه... چیکارش دار...
مرد، حلقه ی ملت را باز و گرد آتش وارد میشود.
سپس سیخ را بر میدارد و آنرا آماده نگه میدارد تا بلیز را سیخ کند.
مرد بلند فریاد میزند:
ــ بنگ بنگا! نانا! لویس! آواکوو نونو تیس! بوس!
و سیخ را به سمت بلیز میبرد...


یک شب بر بارگاه غم خوابÛ


Re: دفتر نظارت انجمن
پیام زده شده در: ۳:۰۶ جمعه ۲۴ آذر ۱۳۸۵
#7
خوب...
من دقیقا گفتم که رول نیست


نقل قول:
در مورد بنگاه شرطبندی:
این یک تاپیکه که طی لیگهای کوییدیچ و جامهاش، ملت میان روی هرچیزی که عشقشونه مثل بازیکن، شناسه، یک پست قشنگ، عضویت در فرقه های سایت و... شرط بندی میکنن.
بر سر بازی بین دو تیمی که در حال انجامه، مثلا تیم ایکس با ایگرگ مساقه داره مثلا توی ورزشگاه زد، اونوقت من که از هیچکدوم از این دو تیم نیستم میام اونجا یک پست میزنم و میگم که توی این بازی که توی تاپیک زد جریان داره، تیم ایکس میبره(رول و غیر رولش فرقی نداره).
اوقت وقتی ایکس برنده شد، کسایی که گفتن ایگرگ برنده میشه باید به کسایی که گفتن ایکس برنده میشه، چیزایی رو که شرط بسته بودن بدن.
قوانین:
1- کسی نباید سر تیم خود شرط ببندد.
2- کسی نباید سر تیمی که در حال بازی با اوست، شرط ببندد.
3- پستها رول و غیر رول فرقی ندارد.
4- بی ادبی هرگز!
5- در شرطبندی مرام رعایت شه و جنس مورد شرطبندی حتما پرداخت شه!
ممنون از مجوز.


رولی باشه یکم لوس میشه.


یک شب بر بارگاه غم خوابÛ


Re: ارتباط با ناظرين وزارت
پیام زده شده در: ۱۴:۵۹ چهارشنبه ۱۵ آذر ۱۳۸۵
#8
جوابت کو؟
من اومدم مجوز بیگیرم... البته حق شما پیش ما هست!
این پرونده ی ما رو امضا کنین...
________________________________________________________
***وزارت حزب و جادو!***
مجوز
اینجانب _بابا تامی_، خود را مشعوف میدانم که از شما وزیر عزیز مجوز تاپیکی به نام __سازمان شهرسازی_ را خواستارم.

امضای در خواست کننده
%#%#%^^
اینجانب _________ کارمند وزارت سحر جادو، این مجوز را خواهم/ نخواهم داد.


امضای مجوز دهنده


یک شب بر بارگاه غم خوابÛ


Re: انجمن تفرقه بین دو جبه ی سیاه وسفید
پیام زده شده در: ۲۰:۵۹ جمعه ۱۰ آذر ۱۳۸۵
#9
سر صبح______لیتل هنگلتون_____جلوی خانه ی ریدلها
حسن: ممد بپاس!
ممد: بیا!
احمد میشوتد.
حمید میگیرد.
ممد: جر زد!
حمید: چی چیو جر زدم؟
حسن: جر زدی!
احمد: میگم بزنمیش!
بچه ها سر حمید میرینزد و او را میزنند.
تام ریدل با یک زیرپوش رکابی و یک شلوار کردی از خانه بیرون می آید و یک بیل دردست دارد.
تام: د برین بینم! سر ظهری از دست اینا خواب نداریم!
بچه های ده پراکنده میشوند.
عصر______ بازهم همانجا
پانیشر تام را گرفته و ازو حرف میکشد.
پانیشر: کجاست؟
تام: نمیدونم!
پانیشر: بـــــگو!
تام: نننمیدونم!
پانیشر گردن تام را میشکند و اورا همانجا رها میکند.
شب______اینبار داخل خانه____هال جشنها
خدمتکار تام را روی یک ویلچر گذاشته و میگرداند.
تام: آخ گردنم... آخ پام...آی ننه... آخه وقت گل اب دادن بود؟ آی... شیر کاکائومو بده...
_ آواداکداورا!
نور سبزی از چوبدستی یک مرد مرموز که تازه وارد شده بیرون می آید.
خدمتکار روی زمین می افتد و دیگر تکان نمیخورد.
تام: شما؟
ولدمورت: یوهاهاهاها! ولدمورت هستم! لرد ولدمورت!
تام: برو بابا!
ولدمورت: ها! تو کی هستی؟
تام: تام ریدل!
ولدی: تام؟ تام چیچی؟
تام: ریدل! بینم تو چقزه شبیه منی!
ولدی من من میکند:
_ من... بابام... مــــــــــــــــامانی!
ولدمورت قات میزند و به زمین می افتد. مرگخوارانش او را جمع میکنند و میبرند.
صبح بعد_____مرغدانی خانه ی ریدلها____محل نتیجه گیری___
نتیجه ی میز گرد:
نتیجه گیری____
ولدمورت روان ضعیفی دارد، بیایید اورا زمین زنیم!

_______________________-
نمیخوام نقد کنم فقط یه راهنمایی ساده . بهتره تو پست ها از اسم های مثل ممد و حسن و و ... استفاده نکنی . اسم های هری پاتری بگذار

متاسفانه اين پست پاك ميشه!
1. موضوعش به تاپيك نمي خوره.
2. هري پاتري نيست....حسن و احمد و حميد به درد اينجا نمي خورند!

سعي كن به بقيه ي نوشته هاي اين تاپيك توجه كني و بعد بنويس!
منتظر توشته ي خوبت هستم!

موفق باشي
آرامينتا ملي فلوا


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۸۵/۹/۱۰ ۲۱:۲۶:۳۸
ویرایش شده توسط آرامينتا ملي فلوا در تاریخ ۱۳۸۵/۹/۱۱ ۱۲:۴۲:۰۹

یک شب بر بارگاه غم خوابÛ


Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۹:۱۱ پنجشنبه ۹ آذر ۱۳۸۵
#10
سلام خدمت مدیران گرام!
از سمندر اباد گرفته تا بند گردن خرام.
ببخشید شما به یک نکته توی این صفحه ی گالری "بوسه ی هری و چو" توجه کردین؟
چرا اینقدر تیره و تاریک!
یکی بیاد توی سایت بلانسبت میگه اینجا سایت جادوگران هری پاتر نیست و سایت جامع ته ریشه!
یک عسک قشنگ و شارپ خودم درست کردم که هیشکی توش دز هاله ای از ابهام وجود نداره!
بفرستم این عسکه رو؟


یک شب بر بارگاه غم خوابÛ






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.