مکان آشپزخونه ی خونه ی ریدل
زمان 2 ساعت مونده به شام
آرامینتا: زود باش این گجه ها رو خورد کن..... تو چرا واسادی منو بر و بر نگاه میکنی؟ برو قارچ ها رو بشور..... اوی ولدی درست اون خمیر رو پهن کن این چه وضعشه
ملت مرگخوار به همراه ولدی توی آشپزخونه ی خونه ی ریدل حظور به هم رسوندن تا در یک حرکت فرا ارشی طبق دستورارت آرامینتا ملی فلوا
شام امشب که غذای مورد علاقه ی همشونه ( اینجور میگن) آماده کنن
بلیز : آرامینتا من خیلی خسته شدم. از ظهر دارم جون میکنم. اول پله ها رو جارو کردم بعد هم ملافه ها رو شستم . میشه من یه کم استراحت کنم؟
آرامینتا: چیکار کنی؟ .... نه به من بگو الان میخوای چیکار کنی؟ .... زود باش مگه با تو نیستم جوابم روبده . میگم میخوای چیکار کنی؟
بلیز: استراحت . البته اگه اجازه بدین
آرامینتا: نخیر. هیچم اجازه نمیدم. بچسب به کارت رو حرف هم نزن وگرنه من میدونم و تو
بلیز یواشکی دم در گوش ارباب
- ارباب شما یه چیزی بگین . من خیلی خسته ام.
ولدی در حالی که داره خمیر پیتزا ها رو توی ظرف ها پهن میکنه میگه
- هر کاری آرامینتا میگه بکن . حرف اضافه هم نزن
بلیز: ای ارباب معاون زلیل
لرد:
آرامینتا: ولدی مراقب این ها باش درست کار کنن. مواد رو که خورد کردن خودت بریز رو خمیر ها. مراقب باش پیتزا ها رو نسوزونی. من برم ببینم میز شام رو درست چیدن یا نه
بعد از این به سرعت از آشپزخونه خارج شده و همهی مرگخوار ها با هم به شکل تابلویی یه نفس راحت کشیدن
لرد: هوم؟ زود بچسبید به کاروتن و غرغر نکنید . شنیدین که آرامینتا چی گفت. زود باشین
بدین ترتیب ملت همه با هم مشغول کار میشن
______________________________
خب توی این تاپیک داستان های مطرح میشه که توی خونه ی لرد اتفاق می افته. البته به صورت طنز. محیط داستان توی خونه ی لرده ( ریدل) ولی سئژه رو میشه عوض کردبرای شروع اینو نوشتم سعی کنی ارزشیش نکیند