هنوز حرف پیوز تموم نشده که تافتی به سمت اون هم حمله می کنهو اون عضوی از تافتی که جلوتر از بقیه اعضای بدنش قرار داره، کاملا وارد پیوز میشه، بعد دو تا عضو بعدی هم تا ته فرو میرن و همین جور کلا تفاتی داره تو پیوز فرو میره! و سرانجام تافتی اونقدر در پیوز فرو میره که از اون طرف پیوز در میاد! (الآن دقیقا چی پیش خودتون فک کرده بودین؟

یعنی فک می کردید من حاچ درک مث این نویسنده قبلی بیناموسی می نویسم؟ برید از خدا بترسید!)
خلاصه اینکه تافتی با مخ میخوره زمین. در همین حین همه اعضای هافل با چوبدست های آخته بالای سرش صف می کشن. تافتی بلند میشه و نگاهی به جمعیت تهدید کننده می کنه و میگه:
- هووووم،

شماها که همه تون مردید! فقط پیوز رو نکشتم که اونم خودش مرده
ملت هافلیکه می بینن کلا حال تافتی خوب نیست کمی چوبدستیاشونو پایین میارن و در این میان مروپی اشتباهی نابخشودنی می کنه! و اون اینکه برمیگرده که بره و نتیجتا پشتشو به تافتی می کنه
تافتی دوباره میزنه بالا... مرضش البته

... و به سمت مروپی حمله می کنه. ملت هافلی با توسل به ضرب و زور و چوبدست و چماق تافتی رو دوباره پرت می کنن رو زمین. حاچ درک جلو میاد نگاهی به تافتی می کنه:
- تافتی؟ فرزندم؟ راستشو بگومادام پامفری باهات چی کار کرده که از وقتی اومدی تو تالار مثل میمون رو کول این و اون می پری؟ حالا اون دو تا مجسمه دردشون نمیگیره، وسط راز و نیاز می پری رو کمر من پیرمرد؟ نمیگی میزنم شپلخیوست می کنم؟
تافتی:
-

برو حاچی! خودم همین چند دقیقه پیش کشتمت! اون دو تا هم دیگه مجسمه نیستن، بلکه آزاد شدن ولی خودم دوباره کشتمشون!
حاچ درک:
ملت هافلی:
رز و هوگو:

(خب الآن دقیقا انتظار داشتید دو تا مجسمه چه واکنشی نشون بدن؟)
تافتی از تعلل حاچ درک سواستفاده می کنن و دوباره به سمت اون حمله می کنه و حاچی این بار دیگه تصمیم بر شپلخیوس کردن تافتی میگیره و نتیجتا اینجوری واکنش نشون میده:
-

(یعنی اینکه چکش مرلین رو از تو جیبش در میاره و فرو می کنه تو تافتی! به طور دقیق تر، تو پانسمان کمرش

)
و این عملیات باعث میشه که تافتی از درد فریاد بزنه و برای مدتی آروم بگیره
ملت هافلی با تعجب به هم نگاه می کنن و میپرسن:
- این تافتی دقیقا چش شده؟
مروپ:
- آره! تازه فک می کرد حاچ درک و رز و هوگو هم مردن!!!
ارنی:
- فک کنم این مادام پامفری یه کم زیادی کمرشو تقویت کرده

توهم داره!
تانکس:
- حاچی؟ به نظر شما پروفسور تافتی چه بلایی سرش اومده؟
حاچ درک کمی اخم می کنه و با حالتی متفکرانه و بدون نگاه کردن به ارنی میگه:
- به نظرم مادام پامفری زیادی کمرشو تقویت کرده! کلا توهم داره. من فعلا چکش مرلین رو کردم توش، این یکم آروم ترش می کنه. بعدا ببینیم چی میشه!
ارنی سعی می کنه دوباره به مغزش فشار بیاره و برای ماهی گرفتن از آب گل آلود میگیره:
- بله! منم کاملا با شما موافقم حاچ درک. حالا که این مسئله به لطف تدبیر و تدبر شما حل شد، میشه رز و هوگو رو از مجسمه بودن در بیارید که ما برای دورمشترانگ شرکت کننده داشته باشیم؟
حاچ درک کلا ارنی رو به اون قسمتی از تافتی که چکش مرلین رو فرو کرده بود توش هم حساب نمی کنه و هیچ واکنشی نشون نمیده ولی این دفعه یهو همه هافلی میگن:
- آره حاچی رز و هوگو رو از مجسمه بودن در بیار!
حاچ درک که جو رو بر علیه منافع آسلام می بینه، شاکی میشه و رو به ارنی داد میزنه:
- چطور جرات می کنی به من بگی بر خلاف اصول آسلام رفتار کنم؟
ارنی به این حالت

میگه:
- حاچی فقط من نبودم که، همه گفتن!
ملت هافلی:

ارنی:
- چرا وقتی یه چیز خوب میگم هیشکی منو حساب نمیکنه، حالا همه میندازن کردن من؟
ولی حاچی بدون توجه به ارنی چکش مرلین رو از پانسمان تافتی در میاره.
ارنی:
حاچی:
و قبل از اینکه ارنی بتونه فرار کنه، ارنی هم تبدیل به مجسمه میشه