هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: ستاد تبلیغاتی آندوران
پیام زده شده در: ۱۳:۲۲ دوشنبه ۱۱ آذر ۱۳۸۷
#1
نقل قول:
یک اینکه به نظرم وزارت نیاز به یه وزیری داشت که یه مقدار مستقل و شجاع باشه.چون در حال حاضر وضعیت رول به معنای واقعی بهم ریختس!


بهم ریخته؟ به معنای واقعی؟ از نظر من رول فعلی مشکل نداره به چند دلیل :
1. تاپیک ها اکثراً فعالن!
2. اگر فعال نیستن یا دارن خاک میخورن بابت مدرسه هاست!
3. بهم ریختگی وجود نداره ! لرد ولدمورت در خانه ریدل خلاصه میزنه ، دامبل و محفلی ها در محفل ققنوس سوژه میدن و ... و این نکته که الان دوره ، دوره ی دو قطی سایت یعنی محفل و مرگ خواراست!
4. رول نویسی به طرز بسیار خوبی از تابستان بهبود پیدا کرده.

از هر نظر نگاه کنیم هیـــــچ گونه مشکلی در بهم ریختگی رول نویسی مشاهده نمیشه و میخوام منظورت رو بابت بهم ریختگی رول به طور کامل بدونم! این اولین مورد بود.

دومین مورد ، وزیر باید یه مقدار مستقل و شجاع باشه یعنی چی؟
واقعاً معنی داره ؟ یعنی وزیر شجاع چه فرقی می کنه با یک وزیر سر به زیر که تو لاک خودش و وزارتشه؟ آیا جلو بردن اهداف وزارت باید یک وزیر مستقل باشه؟
همچین هم مستقل نیستی :
نقل قول:
مرگ خواری که بیشترین امتیاز را داشت

و
نقل قول:
شناسه قبلی آلبوس دامبلدور!


کاری به حالا نداریم ، زمانی به هر دو گروه خو گرفته بودی و وزارت مستقل معنی نداره!
و در ضمن اگر یک وزیر مستقل نباشه یعنی ، از طرف یکی از دو گروه محفل و مرگ خوار ها انتخاب بشه چه ایرادی در کار وزارت پیش میاد؟

نقل قول:
کی از مهمترین کارها و نقشه هایی که من دارم،جلسه هفتگی ناظرین ایفای نقش هست.به نظر من مدیر هیچ نقشی تو ایفای نقش نداره و این نقش به حدی کوچیکه که اصلا قابل مشاهده نیست.پس تصمیم گیری با ناظرین و اعضای خود ایفای نقش هست.


و

نقل قول:
این جلسات از ناظرین ایفای نقش،وزیر،معاونین و یه نفر نماینده اعضایی که ناظر ایفای نقش نیستن تشکیل میشه.تو این جلسه در مورد سوژه های جدید و تاپیک و اقدامات و ... بحث میشه و به قولی ناظرین و وزارت با هم هماهنگ میشن!


فکر نمی کنم مدیر هم این چنین اختیاراتی داشته باشه چه رسد به وزیر سحر و جادو!
1. وزارت سحر و جادو ارتباطش با انجمن هاگزمید ( به عنوان مثال ) چی هست؟

2. وزارت سحر و جادو چه ارتباطی با انجمن کوچه دیاگون داره؟

3. وزیر ( اون هم در این اوضاع وزارت ) بیاد بچسبه به فعال کردن انجمن های دیگه؟ یعنی ویزنگاموت و و و هیچ! درسته ؟

4. وزارت نباید در مرحله اول درست بشه ، فعال بشه و ... ؟ پس چرا این مورد ذکر شده در باب صحبت با ناظرین دیگر انجمن ها شده یکی از مهترین اهدافتون؟

5. آیا هماهنگ کردن ناظرین انجمن ها در اختیار و وظیفه وزیر سحر و جادوست؟ آیا همه ناظرین با این عمل شما موافقند ؟ آیا همه ناظرین وقت دارند ؟ آیا شما ویزنگاموت رو ندیدید؟

متاسفانه در چند کلمه ای که گفتید شک و ابهام ، تردید و ... دیده میشد!


...


Re: **همانند يك سفيد اصيل بنويسيد**
پیام زده شده در: ۲۰:۰۵ سه شنبه ۵ آذر ۱۳۸۷
#2
عرق سردی بر پشتش روان شده و دنیا پیش چشمانش تیره و تار شده بود ...
_ ریداکتو!
مرد ، با فریادی دلخراش بر روی چاله ی آبی افتاد و و آب گل آلود بر سر و صورتش ریخته شد.
چهره مرد خشن و سخت بود ... ته ریش زمختش به راستی با صورت خشنش هماهنگ بود. هیکل بزرگ و چهار شانه و ردایی خاکستری رنگ که هم اکنون زیر آب گل آلود کثیف شده بود.

مردی با ردای سیاه بر بالای سرش ایستاد. بی گمان او بود که طلسم را بر مرد روانه ساخته بود.
_ مردک عوضی! فکر نمی کردم خیانت بکنی! تو واقعاً داری شورش رو در میاری! خیانت به لرد سیاه مساوی است با مرگ!

مرد از روی زمین برخواست ، زانوهایش کمی می لرزید ولی سعی می کرد آن را بروز ندهد.
_ و تو ...! بهتره که به اربابت بگی من از کار های پلیدش خسته شدم!

مرد نقاب دار قدمی به مرد عظیم الجثه نزدیک شد.
_ ارباب چه کاری کرده که حضرت عالی از دست ایشون بی زارید؟

_ آخرین ماموریتی که به من محول شد ...

فلش بک!
مرد عظیم الجثه این بار در ردای سیاه و نقابی مانند عقاب ، رو به روی کلبه ای چوبی ای ایستاد. چوب دستیش را آنچنان محکم در دست گرفته بود که بند انگشتانش رو به سفیدی گراییده بود.
_ آلاهومورا!

در با صدای جیر جیری باز شد و مرد داخل خانه شد. صدای جیغ زنی میانسال شنیده شد که برای نجات جانش التماس می کرد ... چند لحظه بعد ، برق سبز رنگی کلبه را روشن کرده و بعد از آن ، تنها چیزی که سکوت کلبه را می شکست ، صدای جلز و ولز کردن چوب در شومینه بود...
پایان فلش بک!

مرگ خوار نقاب دار ، قهقه ای زد و چوبش را به طرف مرد گرفت.
_ به هیکل غولت این لوس بازیا نمیخوره! واقعاً برای خدمتکار لرد سیاه این چیز ها جای تاسف داره و حالا من اینجام تا به زندگی تو خاتمـــ

_ کروشیو!
مرد نگذاشت حرفش تمام شود! برقی نارنجی رنگ به سینه مرگ خوار اثابت کرد و او را بیهوش بر روی زمین قرار داد. مرد ، بر بالای سر مرد بیهوش ایستاد و فقط به آن خیره شد.


...


Re: اعضــــاي محفل!........از جلو نظام!
پیام زده شده در: ۱۷:۱۵ سه شنبه ۵ آذر ۱۳۸۷
#3
1-گروه: هافلپاف

2-آیا تا به حال عضو ارتش سیاه بوده اید؟ عمرا داداش!

3-افتخاراتی که در ایفای نقش کسب کرده اید رو به صورت خلاصه ذکر کنید. اخ تف!

4-آیا حاضر هستید جانتان را فدای محفل کنید؟
نه!

5-محفل بهتر است یا ثروت؟
از این پشت یک تفنگ گذاشتن پس کلم میگن بگو محفل!

ماموریت رو بفرستین که دارم میام!

تائید شد! اخ تفت منو کشته! :دی
ماموریت پیام شخصی شد!


ماموریت محوله انجام شد! ریشت دراز باد!

خوف نوشتی ریزش ریش کردم! :دی بسیار خوب نوشته بودی!
تائید شد!


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۹/۵ ۱۷:۲۱:۵۱
ویرایش شده توسط تورفین رول در تاریخ ۱۳۸۷/۹/۵ ۲۰:۰۹:۲۳
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۹/۵ ۲۰:۱۵:۲۸

...


Re: عضویت در کوییدیچ و مشكلات بازيكنان
پیام زده شده در: ۲۲:۲۳ یکشنبه ۳ آذر ۱۳۸۷
#4
هـــــــــــا! تائید می کنم که تو این تیم کفتران زوپس هستم!


...


Re: خبرگذاري سياه : VDNS
پیام زده شده در: ۲۱:۱۵ شنبه ۲ آذر ۱۳۸۷
#5
لرد ولدمورت با آهستگی ماهنامه "مرگ خواران" را از روی میز چوبی کنده کاری شده اش بر می دارد و تیتر صفحه اصلی آن را با صدای بلند می خواند.
دامبلدور : یره شودوم لات غله محفل!
( شرح در صفحه 2 )
لرد سیاه با تعجب صفحه 2 رو باز کرده و مشغول خواندن می شود.

با اعلام شکایت های عجیبی همانند سلاخی کردن ، لت و پار نمودن ، انواع اذیت و آزار ها و ... بر روی مشنگ ها ، وزارت سحر و جادو با کادر مجرب خویش ...

فلش بک!
آلبوس سوروس مشغول سخنرانی می باشد:
_ و شما ارتشیان قوی من! شما ارتش بیست میلیونی ، افتخار وزارت من! افتخار کشور من! بیایید بر علیه آستکبار بجنگیم...!
ارتش : قد قد! ماع ماع! عر عــــــــــــر!
دوربین روی ارتش زوم میکنه و چهار عدد رمه و گوسفند دیده میشه!

زمان حال!
وزارت سحر و جادو با کادر مجرب خویش پی عامل این سری سلاخی های زنجیر وار رفته و سرانجام پی به عامل این جنایت های وحشتناک پی برد.
قبل از مطلع شدن از عامل این سری از جنایات بهتر است صحبت های چندین مشنگی که به آنها حمله شده است را مطالعه بفرمایید.

مشنگ شماره 1 : واقعاً نمی تونم دوباره اون رو تصور کنم! جوری به من نگاه می کرد که من حتی به نامزدم هم اینجوری نگاه نمی کردم!

مشنگ شماره 2 : مثل یک دیو سهمگین ، ریشو و پشمالو بود! وقتی که دست منو برید (و دست بریده شده اش رو بلند میکنه که باند پیچی شده) یک بوس آبدار وحشتناک هم از من گرفت!

و اما ... این مرد ، کسی نیست جز آلبوس پرسیوال ولفریک برایان دامبلدور!

لرد سیاه ، با خنده ای شیطانی مجله را بست و دوباره به صفحه جلد آن خیره شد .
تصویر کوچک شده


-----------------
باشد تا مورد قبول لرد سیاه قرار گیرد!


...


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۳:۴۱ شنبه ۲ آذر ۱۳۸۷
#6
ها؟! واقعاً شما فکر می کنین خیلی لیست شخصیت هاتون کامله ها؟
زرتی ؟!!
شما تو اون لیست کذاییتون شناسه آلبوس دامبلدور رو ندارین حالا ادعا می کنین که همچین شخصیتی رو ندارین؟

متاسفانه فکر می کنم حوزه تفکرات هری پاتریتون به همین سایت محدود شده!
اگر شما لیست کامل مرگ خوار ها رو به دقت مطالعه کنید متوجه شخصیت تورفین رول میشید و برام مهم نیست که تو اون لیست کذایی کیا هستن یا کیا نیستن همون طور که خیلی از شخصیت های دیگر کتاب توی اون لیست نبودن.
( فکر کنم دو سه هزار باری هم ویرایش شده لیسته نه؟ )

به هر حال من روی این شخصیت تاکید دارم و در غیر این صورت ، درخواست شناسه بارکز رو می کنم
به نظرم خیلی مسخرست اگر دوباره توضیح نقش بدم من برای تورفین توضیح نقش دادم میتونین همون رو بزارین برای بارکز!


...


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۴:۴۲ پنجشنبه ۳۰ آبان ۱۳۸۷
#7
نام : تورفین رول
گروه : هافلپاف
چوب جادو : از درخت توت طلایی ، انعطاف پذیر با طول 18 سانتی متر و پر ققنوس به کار گرفته شده در مغز آن.

تورفین رول بسال 1890 در لندن از خانواده ای فقیر چشم به جهان گشود.
از همان ابتدا با خون و خونریزی و خشونت لذت وافری می برد به طوریکه در سن پنج سالگی گربه ای را در نزدیکی خانه اشان سلاخی کرد!
او در سال 1897 به مدرسه علوم و فنون جادوگری هاگوارتز راه یافت و یکی از بهترین دانش آموزان زمان خود بود.

بسال 1904 ، تورفین ِ فارغ التحصیل شده وارد جامعه کثیف و سرشار از گناه جادوگری شد! او در کوچه ناکترن مغازه ای تاسیس کرد و در آنجا مشغول به کار شد.

سرانجام به خاطر مهارت های جادوگری و قدرتی تورفین ، وی به جرگه مرگ خواران پیوست و از همان ابتدای عضویت ، وظیفه تنبیه سرکشان و مخالفین لرد ولدمورت کبیر را بر عهده داشت.

از لحاظ خصوصیات ظاهری میتوان به ته ریشی زبر ، چشمانی براق و لب هایی درشت اشاره کرد.
قد بلند و هیکل عضلانی او در بین مرگ خواران و دیگر افراد زبانزد خاص و عام بود.


اين شخصيت شما رو من در ليست شخصيت هاي هري پاتري نمي بينم. شخصيت تخيلي قابل قبول نيست. تاييد نشد.

به خاطر بودن شخصیت در دنیای هری پاتر
تایید شد!!!


ویرایش شده توسط آنیتا دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۹/۲ ۱۱:۲۱:۰۲
ویرایش شده توسط راجر دیویس در تاریخ ۱۳۸۷/۹/۲ ۱۵:۱۳:۵۱

...


Re: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۳:۳۲ سه شنبه ۲۸ آبان ۱۳۸۷
#8
با اجازه از مدیر محترم ، من کاغذ در دستان هری رو نقشه غارتگر حساب نکردم بلکه یک کاغذ که در داستان به شرحش می پردازم.
----------------------------------

_ لعنتی! دیگه نمیتونم این عجوزه رو تحمل کنم!
صدای هری مملو از خشم و نفرت بود و صدایش از شدت عصبانیت می لرزید.
_ این عفریته هیچ وقت قاب تحمل نبوده ... واقعاً باید برای وزارت تاسف خورد تا همچین کارمند هایـــ ...
صدای جورج که در کنار شومینه تالار گریفیندور نشسته بود حرف هری رو قطع کرد.
_ هی چرا ناراحتی پسر؟! مگه چی شده؟

هری بدون هچ حرفی نامه ای را از جیب ردایش بیرون آورد.
جرج نامه را از دست هری قاپید و همراه فرد مشغول خواندن نامه شدند.

هری پاتر
با توجه به افسار گسیختگی شما در کلاس دفاع در برابر جادوی سیاه و با توجه به اینکه من علاوه بر استاد شما ، بازرس وزارت سحر و جادو هستم، برای شما در تاریخ 12 ژوئن احضاریه ای به وزارت فرستادم تا آنجا در مورد وحشیگری هایتان توضیح قابل قبولی ارائه کنید.
با احترام - دولوروس جین آمبریج - بازرس ارسالی وزارت سجر و جادو.


فرد و جرج از خنده ریسه رفتند.
_ واقعاً درکت می کنیم هری! این عجوزه با موهای بیگودی پیچیدش واقعاً حرص آدمو در میاره...
هری آهی کشید.
_ نمیشه یک جوری قانعش کرد تا این احضاریه رو به وزارت سحر و جادو نفرسته؟
جرج لبخند شیطنت آمیزی به فرد زد و زیر لب گفت : چرا ... چرا میشه ! فقط امشب ساعت 12 بعد از اینکه همه ی تالار به خواب رفتن جلوی دفتر آمبریج با شنل نامرئی می بینمت.

نیمه شب ...
تاریکی عجیب سرسرای هاگوراتز با نور شمع هایی که بی بند و آویز در خلاء به دور خود می رقصیند عجیب تر می شد. هری در حالیکه در زیر شنل نامرئی احساس آرامش دو چندانی می کرد ، بی صدا مقابل دفتر آمبریج ایستاد .
_ پیست ...! فرد! جرج! کجایین؟
صدای آرام فرد شنیده شد.
_ ما اینجاییم هری ! پشت خوک بالدار سخنگو.
هری شنل را با احتیاط از روی سرش برداشت و به طرف خوک سخنگو رفت.
فرد بی صدا شنل را گرفت و بر روی سر هر سه آنها انداخت. کمی بعد آنها نیز جیزئی از تاریکی عجیب هاگوراتز شده بودند.

دفتر آمبریج ...
در اتاق آمبریج با صدای تق آرامی باز شد و چند لحظه بعد در دوباره بسته شد.
صدای آرام هری به سختی در میان جلز و ولز شعله های آتش داخل شومینه شنیده میشد.
_ آمبریج اونجا می خوابه!
هر سه نفر با شیطنت به طرف اتاق آمبریج حرکت کردند و داخل اتاقش شدند.
اتاق صورتی رنگ انزجار هر مهمانی را بر می انگیخت! رنگ صورتی غلیظ و بشقاب هایی که در آن گربه هایی آرام آرام خر خر می کردند ...
_ اونجاست!اون عجوزه اونجا خوابیده...
هر سه به طرف تخت خواب آمبریج حرکت کردند.
فرد ، ترقه ای را از جیبش بیرون آورد و روشنش کرد ، سپس آن را به سرعت در زیر بالش آمبریج قرار داد.
تــــــــــــــــق!
_ جیــــــــــــــــــــــــــغ!
آمبریج ، هراسان از جایش برخاست... چهره اش سرخ و برافروخته بود و چشمانش از کاسه خون.
_ چی ... چی شده؟!
تـــــــــــــــــــق!
این بار نیز جیغ بنفش آمبریج به گوش رسید که ناگهان صدای فرد که کمی بم شده بود جیغ آمبریج را در دم خفه کرد.
_ دولوروس جین آمبریج! درسته یا نه؟ منتظر جواب نمی مونم...
_ ب... بله! من آمبریج هستم.
_ بسیار خب! شاید نیازی به توضیح نباشه که من فرشته مرگ هستم و...
_ نه! نه!
_ از قطع شدن صحبتم هم خوشم نمیاد! فقط به یک شرط زندگی ات را رها میکنم و آن هم نفرستادن هری پاتر ، شاگرد تو به وزارت سحر و جادوست ! شیرفهم شد؟
_ بله بله ... حتماً!
_ خیلی خب حالا ...
تـــــــــــــــق!
ترقه ای دیگر ترکیده بود و ...
_ جیـــــــــــــــغ!

تالار گریفیندور ...

هری ، جرج و فرد همچنان روی مبل راحتی نشسته بودند و دلشان را از شدت خنده گرفته بودند.


بسيار نوشته ي خوبي بود! بدون هيچ شكي، تاييد شديد! موفق باشيد!


ویرایش شده توسط تورفین رول در تاریخ ۱۳۸۷/۸/۲۸ ۱۳:۳۵:۰۹
ویرایش شده توسط آنیتا دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۸/۳۰ ۱۴:۰۹:۴۵

...


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۳:۴۶ یکشنبه ۲۶ آبان ۱۳۸۷
#9
پرواز - دوست - زیبا - اسنیچ - آبی - عجله - جارو - طلایی - دور – محک
-------------------------------

خورشید فروزان ، بی مهابا نور درخشان و طلایی رنگش را بر زمین دوست داشتنی کوئیدیچ می تاباند.
آسمان آبی نیز بدون هیچ ابر و مهی ، زمینه مناسبی را برای یک بازی کوئیدیچ تمام عیار آماده می کرد.

دو تیم مقابل یکدیگر ایستاده بودند و همدیگر را محک می زدند ... سوت بازی توسط داور نواخته شد و دو تیم در آسمان پرواز کرده و اوج گرفتند.

چوچانگ ، جست و جو گر تیم راونکلاو ، بالاتر از همه در اوج ایستاده بود و با چشمان تیزبینش اطراف را جست و جو میکرد که ناگهان اسنیچ طلایی را در حالیکه سر در گم این طرف و آن طرف می رفت مشاهده کرد.

با عجله ، تلنگری به جارویش زد و به طرف اسنیچ حرکت کرد ... صدای تشویق تماشاگران دیوانه کننده بود. یک نظر ، آلبوس دامبلدور را در قسمت تماشاگران ویژه دید که لبخندی بر لب داشت و چندی بعد ... اسنیچ طلایی رنگ ، همچون مرغ زرینی در دستانش برای آزادی خود تقلا می کرد.



مرسی..!!

قشنگ بود...!


ممنون...و تایید شد!


ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۸۷/۸/۲۷ ۱۶:۱۲:۰۴

...


Re: بهترین نویسنده در بحث های هری پاتری(غیر رول)
پیام زده شده در: ۱۴:۳۸ چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۵
#10
نظر من در مورد کسی که در بحث های هری پاتری فعالیت خوب و بسیاری داره کسی هست که خیلی خوب مطالب مربوط به بحث ها رو از منابع مهم یا کتاب استخراج کرده باشه پس رای من :

ایگور کارکاروف


...






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.