هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: خادمان لرد سياه به هم مي پيوندند(در خواست براي عضويت در باند مرگخواران)
پیام زده شده در: ۱۳:۵۵ چهارشنبه ۲۳ خرداد ۱۳۸۶
#1
مشخصاتم که اون پایین هست. اینم از پستی که زدم
به نظرم که زیاد خوب نشده. امیدوارم بعد از تایید شاهد تلاش بیشتری از خودم باشم!

مده آ پستت جالب نوشته شده بود.اما بهتر بود از گردنبند نیز حرف بیشتری میزدی و اون رو پیدا میکردی.اما اگه مرگخوار شی دیگه دلت واسه این خون کثیف ها نسوزه.
تایید شد!!!



مرگ‌خوار شد!!!
فکر کردم به بقیه‌ی مدیرا می‌گی که اینکارو انجام بدن تو این مدت 11 روز


ویرایش شده توسط تئودور نات در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۲۳ ۱۸:۳۰:۱۵
ویرایش شده توسط [fa]راجر دیویس[/fa][en]Roger Davies[/en] در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۴ ۵:۵۹:۵۰

تا تو نگاه می کنی، کار من آه کردن است...
ای به فدای چشم تو...کوفت! مگه مرض داری نیگا می کنی؟!


Re: خاطرات مرگ خواران
پیام زده شده در: ۱۳:۳۸ چهارشنبه ۲۳ خرداد ۱۳۸۶
#2
نمی توانستم لرزش دستانم را کنترل کنم. دستی که با آن چوبدستی را به سمت یک «انسان» نشانه گرفته بودم، به شدت می لرزید، و این همان دستی بود که تا چند روز پیش مشتاقانه پذیرای علامتی سیاه و شوم بود، اما حالا...حالا و در برابر یک «انسان» و اصرار ناگزیری از برای خاتمه دادن به زندگیش، چنان می لرزید که آرزو می کردم ای کاش هرگز به سیاهان نپیوسته بودم...
گلویم خشک شده بود، شاید به خاطر حبس کردن فریادهای بی شمار ناشی از پشیمانی. صدایم را از همان گلوی خشک بیرون کشاندم و سعی کردم بر پیکر آشفته و هراسانش، نگ و بویی از شجاعت و قساوت ببخشم. رو به آن «انسان» گفتم:
_ کجاست؟ یا همین الان میگی اون گردنبند کجاست یا مجبور می شی یه بار دیگه طعم خوش شکنجه رو بچشی...
آن انسان اما، از من شجاعتر می مانست. هم چنان سکوت کرده بود و بی توجه و دردی که در انتظارش بود، مرا بیشتر به سمت ناامیدی از انجام ماموریتم سوق می داد. ماموریتی که لزد سیاه بر عهده ی من گذاشته بود. من، یک مرگخوار!
بی اختیار و ناگهانی فریاد کشیدم: کروشیو!
لحظه ای به پیکر آن «انسان» در حال زجر نگریستم. همزمان با احساس تنفری شوم از کای که انجام می دادم، احساس شیرین را در اعماق وجودم حس کردم. نوعی پیروزی لذتبخش...اما عجین شده با نفرت از خود و پشیمانی...
چوبدستی را بالا گرفتم و موقتا به شکنجه اش پایان دادم. «انسان» دیگر به موجودی در حال جان کندن شبیه بود که هر نفسش تلاش مذبوحانه ای بود برای بیشتر زیستن. من، مرگخوار نوظهور لرد سیاهی، نباید به هیچ وجه در ماموریتم شکست می خوردم. وظیفه ام یافتن آن گردنبند ارزشمند بود، پنهان شده در جایی از همین خانه. اما کجا...تنها این انسان می دانست.
من رهایی از درد را به آن انسان بخشیده بودم. دردی که خودم در وجودش دواندم. چه حس لذتبخش مرگباری...
_ من تا آخرین نفس از اون گردنبند حفاظت می کنم.
_ هه...چه محفلی وفاداری. فقط یه چاشنی دیگه...
کروشیو را اینبار در پاسخ به وسوسه ای شیطانی ادا کردم. نمی دانم...آیا نیازی به آن همه درد داشت؟ به او، به آن انسان در حال زجرکش شدن خیره شدم. پنجره های ذهنم را باز کردم و ذهن سرگردان و علیلش را به درون سرم کشاندم. در میان انبوهی از اطلاعات سفید و نفرت انگیز، به دنبال آن گردنبند مخفی شده گشتم، در حالی که آن «انسان» هم چنان درد می کشید. عذاب دادن یک انسان...کاری بیش از حد شیطانی بود. آیا من بنده ی شیطان شده بودم؟ صدایی از وجودم به من هشدار داد: نه، بدتر از اون. تو حالا بنده ی لرد ولدمورت شده ای....
من، می توانستم آن انسان را شکنجه کنم، بی رحمانه و فارغ از هگونه هراس از هجومی به سوی خودم، به درد کشیدنش بخندم و در میان لایه های ذهنش کندوکاو کنم. بی شک قدرت من از او بیشتر بود. قدرتی سیاه...دریچه ای که به واسطه ی خادم سیاهی شدن برایم گشوده شده است....


تا تو نگاه می کنی، کار من آه کردن است...
ای به فدای چشم تو...کوفت! مگه مرض داری نیگا می کنی؟!


Re: خادمان لرد سياه به هم مي پيوندند(در خواست براي عضويت در باند مرگخواران)
پیام زده شده در: ۲۳:۴۴ دوشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۸۶
#3
نام:مده آ مالفوی
شغل:معجون سازی
لقب:مدی، خوشگله، باحال، عشقی، بوق بوق، کجا وایسا با هم بریم، جیگرتو بخورم الهی، در خدمت باشیم، بیا با هم بریم...بووووووووووووق....
سابقه عضویت در گروه مرگخواران:نه متاسفانه :no:
سابقه ی عضویت در محفل ققنوس: ابدا! از این حرفا نزنین بدم میاد! من و اون جوجه فکلیا؟ عمرا...!
هدف از پیوستن به ارتش تاریکی : پیوستن به لرد تاریکی، سیاه کاری، آزار و اذیت ملت سفید، پیدا کردن دوست، زیاد شدن تعداد پستا، شرکت تو ماموریت، کلاس مرگخواری، هویجوری دور هم باشیم...

من پستمو تو جی تی وی زدم، پست 485
جزو روله دیگه، نه؟
اگه نیست و باید یه پست رول دیگه بزنم، میشه تو تالار خودمون باشه؟ خب شما که دسترسی دارین دیگه...

این پست شما هیچ ربطی به لرد سیاه و نشان دادن وفاداری نداشت.و برای همین متاسفانه تایید نمی شوید!
در ضمینه این که تو تالار خصوصی پست بزنید باید بگم که شما میتوانید و لینکش رو بزارید.
با تشکر تئودور نات


ویرایش شده توسط تئودور نات در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۱۵ ۰:۵۴:۴۲
ویرایش شده توسط تئودور نات در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۱۵ ۱:۱۵:۵۸
ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۱۵ ۹:۴۳:۴۰

تا تو نگاه می کنی، کار من آه کردن است...
ای به فدای چشم تو...کوفت! مگه مرض داری نیگا می کنی؟!


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۳:۳۷ دوشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۸۶
#4
میز گرد تخصصی مشاوره ی ازدواج و طلاق و نامزدی و جی اف و بی اف یابی با حضور کارشناسان متخصص:
آرامیس: با سلام خدمت شما بینندگان محترم. در این برنامه ما پذیرای مهمانان خوبمون، جناب پروفسور دکتر آقای باب آگدن، و جناب آقای دالاهوف که زحمت کشیدن و امروز به برنامه ما اومدن تا با هم در مورد موضوع دیگری بحث کنیم.
باب آگدن: ای عاشقان ای عاشقان دل را چراغانی کنین/ ما اومدیم تو برنامه، برنامه رو شروع کنیم...با سلام به خدمت بینندگان محترم...امروز در خدمت شما بوده و ...
آنتونین دالاهوف: بسه دیگه...اینجانب نیز با عرض سلام و تبریک و تسلیت و تهنیت و تعزیت و ....
باب: هو...ساکت بینم باب...بینندگان محترم من خودم دکترای...
آرامیس: اهم اهم...
هر دو کارشناس ساکت شدن و از کاری که کرده بودن پشیمون شدن و تصمیم گرفتن که...اهم اهم...
آرامیس: بحث امروز ما در مورد اینه که قبل از ازدواج باید به چه نکاتی توجه کرد تا بعد از ازدواج مشکل جدیدی پیش نیاد....به عبارتی معیار انتخاب یک همسر خوب چی می تونه باشه؟
باب آگدن: به نظر من یکی از نکاتی که قبل از ازدواج باید بهش توجه کرد اینه که آیا طرف مقابل از نظر فرهنگی با دیگری هماهنگی داره یا نه. مثلا در نظر بگیرین که یه معلم بخواد با یه رفتگر ازدواج کنه...اگه این معلم چیزایی بلد باشه که رفتگر ندونه و اونو مثل پتک()رو سر رفتگر بکوبه که اینا زندگیشون از هم میپاشه...
آرامیس:
آنتونین: حالا این نکته زیاد مهم نیست...باید این رو در نظر بگیریم که آیا دو طرف میتونن با هم کنار بیان یا نه، همدیگه رو دوست دارن یا نه....
باب: آخه معجزه ی خلقت بشریت اگه همدیگه رو دوست نداشتن که ازدواج نمی کردن...
آرامیس: باید توجه کنیم که بعضی وقتا خانواده ها به اجبار باعث ازدواج دو نفر میشن...
باب و آنتونین(برای اولین بار به صورت هماهنگ):
آرامیس: اه...بله...خب میریم که یه تلفن رو داشته باشیم....الو؟
پشت خط: خش...پش خش....خش....
آرامیس: کارشناسان ما در خدمتتون هستن بفرمایین؟
پشت خط: خش...الو....پش خش؟
آرامیس: بله دوست عزیز درست تماس گرفتین بفرمایین؟
باب: آرامیس جان شما صدایی میشنوی؟
آرامیس: بله. مگه شما نمی شنوی؟
باب و آنتونین: نه!
آرامیس: ا خب پس میریم تلفن بعدی...الو؟
پشت خط: برنامه ی مشاوره؟
آرامیس: بله عزیزم بفرمایین؟
پشت خط: سلام می کنم به کارشناسان محترم و مجری عزیز و از اجرای خوبتون هم تشکر می کنم...فنریر گری بک هستم و از زیر زمین تماس می گیرم...آقا من یه سوالی داشتم...مدتی پیش گرگینه ی پلیدی منو گاز گرفت و اینجانب گرگینه شده ام. الان هم عاشق دختری شده ام و می خوام با اون ازدواج کنم اما مشکل اینجاست اون نمیدونه من گرگینه ام و می ترسم اگه موضوعو بعد از ازدواج بهش بگم از من جدا بشه، و اگه قبل ازدواج بهش بگم از من جدا بشه. من به جز این دختر هیچکسو دوست ندارم و در ضمن این تقریبا آخرین کیسی هستش که من پیدا کردم. قبل از اون با هر کی دوست میشدم و با هم می رفتیم زیر نور مهتاب قدم بزنیم، متاسفانه این عادت زشتم گل می کرد و حمله می کردم به اون دختره و وقتی به حالت اول برمی گشتم جز یه تیکه آشغال گوشت چیزی از اون دوستم نمونده بوده. خواهشمندم منو از این مرداب هلاکت نجات بدین و به ساحل امید برسونین و به من بگین چه جوری برای ازدواج با این دختر اقدام کنم که در آینده زندگی شیرینمون دستخوش اتفاقات ناگوار ییهویی نشه. با تشکر در آخر می خواستم از آقای عادل فردوسی پور به خاطر اجرای خوبشون در برنامه ی نود تشکر کنم. در پناه مرلین...
آرامیس: خب مشاوران محترم کدومتون اول جواب این دوست درمونده رو می دید؟
آنتونین: ببینین موضوع مدنظر این دوست عزیز ما با بحثایی که قبل از این تماس داشتیم در تضاده و این مربوطه به تفاوت ذاتی این دوست عزیز میشه. من شخصا به ایشون توصیه می کنم که فعلا ازدواج برای این دوست خوب زشته، بده، عیبه و تا زمانی که این عادت زشت رو ترک نکردن بهتر فعلا به فکر ازدواج نباشن و در عوض سعی کنن با مشاوره با یک روانشناس خوب، با توسل به اراده ی قوی برای پیشگیری و ترک این عادت، اقدامی کنن که بتونن در آینده همسری خوب برای خویشتن پیدا کرده و خود را از این گرداب هلاکت نجات دهند. البته لازم به ذکره حواستون باشه با این روانشناس زیر نور مهتاب قدم نزنین.
آرامیس: بله واقعا تشکر می کنم از صحبتهای روشنگر شما دوست عزیز. آقای آگدن شما صحبت خاصی دارین؟
باب: بله...چیزی که در تماس این دوست عزیز توجه منو جلب کرد، اینه که چرا جوانان خوب و تحصیلکرده ی مملکت ما، در این سن کم از واژه های تندی مثل«مرداب هلاکت»، «هیچکس» و «آشغال گوشت» استفاده می کنن؟ این مسئله واقعا منو متاثر کرد...دقت کنین که استفاده از این واژه ها بیشتر شما رو افسرده می کنه و شما رو از نیل به هدفتون، که همانا ازدواج با دختری خوب و شایسته است، بازمیداره. شما می تونین به جای واژه های فوق از کلمات ملایمی مثل«تالاب وفات» به جای «مرداب هلاکت»، «غیر از همه کس» به جای «هیچ کس» و به جای آشغال گوشت بفرمایین پوست، استخوان، چربی و غضروف غیر قابل جویدن. و در ضمن من به شما توصیه می کنم قبل از اینکه مشکلتونو حل نکردین به فکر ازدواج نباشین چون مسلما ازدواج یک گرگینه با یک انسان عادی، اون هم دخترانی که احساسات لطیف پروانه ایشون ممکنه جریحه دار بشه، بسیار غیرقابل قبوله و شما باید ابتدا با مشاوره با چند روانشناس خوب این عادت زشتتون رو کنار بگذارین و بعد ...
آنتونین: هو اینا که همه بحثای کارشناسی منه...
آرامیس: اهم اهم...آخخخخبینندگان محترم، تا برنامه ی بعد خدا نگهدار...


تا تو نگاه می کنی، کار من آه کردن است...
ای به فدای چشم تو...کوفت! مگه مرض داری نیگا می کنی؟!


Re: **کلاس بینش و منکرات جادویی**
پیام زده شده در: ۱۳:۳۲ شنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۸۶
#5
بسم المریلین الکبیر...

حاج آقا قبل از ارائه ی تکالیفمون خدمت شما عرض کنیم ما جلسه اول پست زدیم شما نمره ها رو که گفتین اشتباها و سهوا یا حالا استغفرالله عمدا اسم ما رو به جای «مده آ»، «مده آی» ذکر فرمودین. بی شک امری الهی و صد در صد آسلامی در این کار شما بوده، به هر حال گفتیم عرض کرده باشیم که اگر مریلین نخواسته اشکال از چشم و بینش آسلامیتون بود که نتونستین یه نگاهی به سمت راست بندازین(والا ما تو این مسئله کاملا گیج شدیم حاجی...سمت راست که حلالیت داره!)انشاالله به شفا دهنده ای چیزی مراجعه کنین، وگرنه اگه امور آسلامی در این امر دخیل بوده، بفرمایین ما مده آی رو به عنوان اسم آسلامی خویش برگزینیم! خلاصه صرفا واسه طولانتی شدن پست بود!

اولین سوال: چرا جاسم هميشه نجست است؟راهنمايي تمام جاسم ها با ضعف قواي جسماني در انگشت هاي دست راست مواجه هستند(با توجه به درس جواب دهيد(

حاج آقا با خوندن این سوال اول انگار یه تلنگری به وجودم خورده شد(با تمام قوا) حاج آقا من واقعا متاسفم از خودم که نمی دونستم جاسم نجسته. وای....حاج آقا شرمنده ام از خودم و از مریلین بزرگ برای شما تقاضای صبر و آسایش ابدی در جزایر بالاک رو دارم که این نکته رو من از کلاس شما آموختم. باری حاج آقا، اگه میشه قبل از جواب دادن به سوالتون یه سوالی واسم پیش اومد، اگه میشه جواب بدین: حاجی ما با دو سه تا از جاسمای تولیدیمون در جلسه اول(واقف هستین که ماشاالله... )مدتی در خیابانهای آسلامی قدم می زدیم تا آداب جاسمیت و احکام آسلامی به آنها بیاموزیم...می خواستم بپرسم من که نمی دونستم این جاسما نجستن و حالا فهمیدم، چه حکمی بر گردنمه؟ حاج آقا ممنون می شم اگه منو از این گرداب هلاکت و شک و تردید نجات بدین...با تشکر!
و اما جواب: اصولا جمیع جاسمین به علت ضعف جسمانی قادر به تطهیر صحیح از نظر آسلام نیستند، یعنی توانایی این کار رو ندارند که جهت تطهیر با دست راست از آفتابه استفاده کنند. در این حالت مجبور می شن از اون با دست چپشون استفاده کنن که چپولیت در آسلام جزو محرمات هستش و اصولا آب درون آفتابه دیگه پاک نیست، در نتیجه محل مذکوره نه تنها تطهیر نمیشه، بلکه ممکنه نعوذالله نجستتر هم بشه. اما حاج آقا به نظر من جاسمین با این کاراشون حرمت آسلامو پایین میارن. آخه درسته که یه جاسم همیشه نجست بشه و همه چی رو به نجستیت بکشه؟ با این که به جاسمین احترام میذارم اما حاج آقا پیشنهاد می کنم در راستای حفظ حرمت آسلام بیایم نفری صدوپنجاه گالیون از برادران و خواهرانی که مایلند آسلام دین برتر باشه بگیریم. خیلی راحت با ده گالیون میتونیم کل جاسمین رو ببریم پیش یه متخصص طب سوزنی همه درمان میشن(آشنا هم دارم...) ضعف دستای راستشون برطرف میشه. بقیه ی گالیونا هم که میره بیت الآسلام. دیوتی آسلامی هممون حکم می کنه شرکت کنیم در این امر...باشد تا جاسمین عبرت بگیرند!

دومین سوال: چرا رفتن به دابليو سي آسلامي ارجحيت بر تهاجم فرهنگي دارد؟
اولا میشه این موضوع رو در نظر گرفت حاج آقا که دابیلو سی هایی که دارای تهاجم فرهنگی هستن، امکان گردش صد و هشتاد درجه رو از یوزر سلب می کنن و شخص مذکوره میمونه تو این مسئله که با وجود دستورات مکرر آسلام، وقتی دست چپش به آفتابه نزدیکتره چی کار کنه؟ دوما حاج آقا ما آسلامیان هممون از هوش ذاتی و مریلین دادی والایی برخورداریم، این درسته با پیشنبرد صنعت آسلامی به سر دو راهی موندن آسلامیان دامن بزنیم؟ یعنی ما خودمون نمی تونیم دابلیو سی آسلامی تولید کنیم؟ ضمنا حاج آقا من که به شخصه و به علت تهاجمات اخیر این از مرلین بی خبران مستکبر و کافرین ضد آسلامی توصیه می کنم همه با هم حتی شده اندکی در روز وقت خود را به استفاده از دابلیو سی های آسلامی بگذرانیم تا اینها بفهمند با کی طرفن...بله، ما ملتی هستیم که در اجتماعاتمون آفتابه به دست می گیریم تا ثابت کنیم در همه حال آماده ی دفاع حیثیتی هستیم، پس بیایید دست به دست هم داده، کارهای عادی از قبیل غذا خوردن، تلویزیون دیدن از نوع آسلامی، غذا پختن و این جور کارای عادی رو به دابلیو سی آسلامی انتقال بدیم تا مشت محکمی زده باشیم بر دهان نجست این بی تربیتان!

سوال سوم: آيا گراپ با دست چپ آفتابه را بر مي دارد يا راست دليل خود را توضيح دهيد؟
حاج آقا باید بگم که همه واقفیم گراپ از موجودات نیکخو و نیک سرشت جامعه ی آسلامیست و فردی بوده که در محضر شریف آسلام و در آغوش باز شما تعالیم آسلامی آموخته، او فردیست که اگر آدم از جلویش هم رد شود نورتابان می شود، پس آیا لازم است من ذکر کنم که این شخصیت والا و آسلامی کاملا می داند باید آفتابه را با دست راست برداشت؟ در ضمن حاج آقا من مطمئنم اگه تهاجم فرهنگی بودش یا اینکه به هر دلیل آفتابه به دست راستشان نزدیک نبود، از شیوه های دیگری برای تطهیر استفاده می کردند که البته چون شما ذکر کردید«چه در جواب دادن و چه درس دادن پست بيناموسی نزنيد!»متاسفانه دست و بالم در توضیح دادنشان بسته است!

سوال چهارم: از ميان گزينه هاي زير گزينه صحيح را انتخاب کنيد.
1.)آفتابه در هنگام راز و نياز در سمت چپ شما قرار دارد.
2.)آفتابه به هنگام راز ونياز در سمت راست شما قرار دارد.
3.)آفتابه در هنگام راز ونياز در جلوي شما قرار دارد.
4.)آفتابه به هنگام راز ونياز در عقب شما قرار دارد.
5.)آفتابه هر جهتي باشد من طرفي کارم را ميکنم که دست راست من به طرف آفتابه باشد.
جواب خود را توضيح دهيد.


به به...حاج آقا دقت کنین هنوز ما جواب ندادیم و این حوریان بهشتنی به سمت این گزینه رهسپار شدند...حاج آقا به هر حال عمل راز و نیاز با معبود و معشوق و به طور کلی مفعول، مستلزم وجود آفتابه در مقر فاعل و مفعول هستش. و اگر آسلامی به راز و نیاز مشغول باشد(که لعنت مریلین بر کسی که بدون نیت آسلامی به راز و نیاز می پردازد) حتما می داند که تنها با دست راست می شود آفتابه را لمس کرد و از شرّ عوامل نجستیت مصون ماند. پس برادر یا خواهر آسلامی همواره آفتابه را قبله ی خود برای راز و نیاز قرار داده، کارش را در طرفی انجام می دهد که آفتابه اونجاست...

در پناه ریش مریلین...در پناه ریش مریلین...در پناه ریش مریلین...در پناه ریش مریلین...


تا تو نگاه می کنی، کار من آه کردن است...
ای به فدای چشم تو...کوفت! مگه مرض داری نیگا می کنی؟!


Re: **کلاس بینش و منکرات جادویی**
پیام زده شده در: ۱۶:۴۰ پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۸۶
#6
بسم الآسلام فی القلوب جاسمین و شیوخ و کالینیون
الا یا ایها الکالین، ما نیز به علت فواران ناگهانی بی سوژگی مصمم بر آن شدیم تا وجودمان را در این کلاس آسلامی از گزند دشمنان آسلام و افکار پلید و بیناموسی پاک گردانده، چشم درونمان را به واقعیات بینش آسلامی عادت دهیم، باشد تا برای همگان عبرت شود!
1.)بیست جاسم توليد کنيد توجه کنيد 20 تا نه يکي کمتر نه يکي بيشتر. همی از آن هنگام که پا به درون مدرسه ای فرزانگان نام نهادیم و با موجودات عجیب الخلقه ای بنام شهید بهشتیون روبرو گشتیم، بر آن شدیم تا از برای آسلام(توجه کنید فقط از برای آسلام) به آنها نزدیکتر شده و از بینشان تعدادی برگزینیم تا به شیوه ی سنتی( از آنجا که نکاح و اینجور برنامه ها در سنت آسلام و پیغمبرانش چپانده شده) به جاسم تبدیلشان نموده و این موجودات بی مصرف را به سربازانی دلیر و هماره بی باک در دفاع از شرف ملی، میهنی ، آسلامیشان تبدیل کنیم. پس طبق فرمایشات گهربار حجت الآسلام کالین، آنان را به قاقالی و امثالهم معتاد کرده، پس با افسونی نوین و برخاسته از آسلام، آن گرازان مشغول لمباندن را به جاسم تبدیل نمودیم. شرح حال بدین ترتیب که پس از مدتها تفکر بر افسون جاسم هگزا کپيوس؛ به الگو برداری از آن برآمده و افسون «تری جاسم هگزا کپیوس» را از مخمان استخراج کردیم و با آن موفق به تولید هجده جاسم جهش یافته شدیم. در آن لحظه نگاهمان به عنوان تکلیف، 20 تا نه يکي کمتر نه يکي بيشتر، افتاد. پس با شجاعت تمام از نسخه ی اصلی جاسم، با اجازه ی کالین(ره)، و با استفاده از جاسم هگزا کیپوس شش جاسم دیگر ساختیم، اینک بیست و چهار جاسم داشتیم که با اجازه ی آسلام و آسلامسیون و با نیت اینکه خدا از ما پذیرا باشد، چهار جاسم باقیمانده را وقف نموده و بیست تای دیگر را (توجه نمایید بیست تا نه یکی کمتر نه یکی بیشتر) به استاد کالین تقدیم می نماییم. باشد که آن را به عنوان تکلیفی شایسته از ما بقبولاند. والسلام و والآسلام، به حق مرلین(ص) این قسمت تکلیفمان تمام!

2.)نظر خود را درباره گراپ بنويسيد.و مدتها بود که سوالی ذهنمان را به خود مشغول گردانده بود، که این لردی که ما اکنون داریم و در جمع به سهیل جان(استغفر المرلین و توب القلقلی)معروف است و ما او را به نام لرد میشناسیم و شایع است که در گذشته شخصی به نام گراوپ را شناسه گردانی می کرده، چه می کند و آیا در زیر امور زیر بنایی له شده است که به وضعیت خورندگان مرگ رسیدگی نمی کند؟ اما اکنون و به فیض آسلام و شرکت در این کلاس، متوجه گشتیم چشممان ایراد داشته و شخصی که کالین(ره) از آن یاد می کنند، گراپ است نه گراوپ. پس بر آن شدیم تا پس از این چشمهامان را باز تر نموده و برای عذرخواهی از این شخصیت عظیم، و نیز گل کردگی طبع احساسیمان در این عصر دل انگیز بهاری، قطعه ای تقدیمشان گردانیم تا انشااللّه و به حق آسلام، از خجالتشان در آییم که ندانسته آدم خواری کرده و غیبت ایشان را بر خود روا داشتیم. باشد تا مرلین نیز ما را ببخشوده، از گناهمان درگذرد:
گراپی و بلندی و خوش الحان
که با خود بسته ای صد عهد و پیمان
که با عرض ارادت خدمت حق
همی با جاسمیت، با درایت
کنی میهن ز دست دشمنان دور
کنی قزوین همان عدنان موعود
همی ای دانش آموزان لاغر
بگیرین پند از این کوچک برادر، (یا که خواهر!)
به هر جایی که هستید یا نشستید
ز دستان گراپ گل بوسه چینید
چرا که شیخ ما، الکالین الفیض
ز او دارد دلی پر مهر و پر غیظ*
پس او را تا ابد الاخ** بدانید
که او سرور در آسلام است و این دین.

*بر طبق آخرین دریافت از آسلامنامه ی شهرخدا، غیظ جدیدا به معنی محبت بسیار نیز کاربرد دارد. به هر حال نعوذ باللّه!
**Al Akh، یا همون برادر.
ورد جاسم هگزا کپيوس را تشريح کنيد. جاسم هگزا کپیوس وردی برگرفته از اذهان پاک استاد بلند بالامان در این کلاس، حجت الآسلام کالین(ره)، که با استفاده از آن می توان جاسمانی پدید آورد که همواره پشتیبان آسلامند و در مواقع خطر، شر دشمنان بی تربیت آسلام را از سر آسلامدوستان کم نموده، و ما را مورد ملطفت خود قرار می دهند. با این ورد پر ارزش گهر بار ارزشمند، میتوان با هر بار اجرا، که به مراحلی همچون درآوردن چوبدستی از جیب، اجرای ورد ،مشاهده ی نتیجه و گذاشتن چوبدستی در جیب است، تعداد جاسمان را شش برابر نموده. لازم به ذکر است که این امر بر طبق فرمایشات آسلام کاملا حلال بوده، و جاسمان کلونینگ شده تا بیست و چهار ساعت توانایی زنده ماندن دارند، منوط به اینکه نسخه ی اصلی جاسم محفوظ مانده باشد از شر دشمنان...

کدام گزينه صحيح مي باشد...
1.جاسم خوب است
2.گراپ بهتر است
3.آفتابه برتر است
4.آسلام سر تر است
5.نميدونم
جواب خود را به تست بالا با دليل توضيح دهيد.
نمیتوان به حق گفت که جاسم خوب است، البته دلیل بر این نباشد که جاسم خوب نیست، زیرا به هر حال وظیفه ی دفاع از امت آسلامی را بر عهده دارد، اما گزینه هایی خوبتر از جاسم نیز وجود دارد. پس این گزینه را حذفیده به سراغ گراپ میرویم. میدانیم که گراپ عزیز دل برادر کالین بوده،س می توان گفت که او بهتر نیست، بلکه بهترترتر و عزیزتر است، پس با خذف این گزینه به سراغ آفتابه می رویم و با در نظر داشتن این موضوع که میتوان آفتابه را ستون آسلام نامید، بحث خود را در وادی آسلام سرتر به پایان می رسانیم و خاطر نشان می کنیم که بله، همانا آسلام هماره سرتر است.
در پناه آسلام و آسلامسیون!!!


تا تو نگاه می کنی، کار من آه کردن است...
ای به فدای چشم تو...کوفت! مگه مرض داری نیگا می کنی؟!


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۱:۰۴ سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۳۸۵
#7
تیتراژ ملاقه ای رو نشون میده که روی سر شخصی مجهول الهویه کوبیده میشه. بعد از توی سره یه مغز میاد بیرون و ملاقه رو میخوره. مغز منفجر میشه و تصویر زن و مردی که با هم قهرن و به فاصله ی بیست کیلومتری از هم دماغاشون رو بالا کشیدن نمایش داده میشه و یه پروانه نارنجی بین اون دو تا پرواز میکنه که روش نوشته:«مشاوره ی ازدواج و طلاق و نامزدی و جی اف و بی اف یابی با حضور کارشناسان متخصص»اون زن و مرد هم دود میشن و تصویر استودیو دیده میشه:
یه میز بزرگ که مجری(آرامیس بارادا) وسطش نشسته و داره یه لیوان آبمیوه می خوره. دو تا کارشناس هم دو طرفش نشستن.
مجری: با سلام خدمت شما بینندگان محترم برنامه ی مشاوره ی ازدواج و طلاق و نامزدی و جی اف و بی اف یابی با حضور کارشناسان متخصص. این برنامه هر شب سر ساعت سر شب پخش میشه. شماره تلفنهای ما 333333و 638638990 هستش که شما می تونین از طریق اونا با ما تماس بگیرین و با مشاوران محترم ما، جناب آقای باب آگدن(یارو سمت چپیه سر تکون میده) و سرکار خانم مده آ مالفوی (خانمه سر تکون میده اما دماغش مانع این میشه که حرکتش تو کادر بیاد)که امشب در خدمت ما هستند، مشورت کنین. همچنین جناب آقای کارگردان...ای هی هی هی...(شیوه ی جدید خندیدن لوبیایی)می گن می تونین جدیدترین جکاتون رو به شماره ی 127648239برای ما اس ام اس کنین. خب، بریم به سراغ اولین تلفن...راستی موضوع برنامه ی امشب ما معضلات ازدواج زنان و مردسالاری در اجتماع خانواده است.
زینگگگگگگگگگگ...زیییییییییییییییینگ.........زولوننککککککککککک...
مجری: بله/ میریم که اولین تلفن رو داشته باشیم. الو؟
پشت خط: جاسم خودتی؟
مجری: بفرمایید سوالتونو مطرح کنین.
پشت خط: من چهارتا گوساله می خوام!
مجری: بله؟
پشت خط: ببینم مگه اون جا گاوداری جاسم و قاسم و شرکا نیست؟
مجری: نه آقا اشتباه گرفتین.
پشت خط: ببخشین. با تشکر از برنامه ی خوب و اجرای عالیتون.
مجری: بله. خیلی ممنون. تلفن بعدی لطفا...
زلنگ...زیلینگ زونگ...
مجری: بله؟
خانم پشت خط: با سلام. خانمی هستم که چهارده سال و خرده ای سن دارم. هفت هشت سال پیش عاشق یکی از مزاحمین تلفنیای خونمون شدم. بدون صدای فوت کردن اون خوابم نمی برد. بالاخره با هم ازدواج کردیم. زندگی خیلی خوبی داشتیم و یه پسر کوچولو هم داریم. وای خانم نمی دونین بچم چه پسر ماهیه...به جز انشا که هیجده میگیره بقیه نمره هاش همیشه بیسته...خلاصه ما زندگی خوبی داشتیم تا اینکه یه روز شوم...هق هق هق... شوهر من دستشو کرد تو پریز و موهاش سیخ شد و رفت بیرون. همون لحظه اول بود که فهمیدم زیر سرش بلند شده...
در این لحظه خانم مالفوی گفتن:
ببینین خانم ما چند نوع زیر سر بلند شدن داریم. نوع اول اینه که موهای زیر سر بلند بشن، توع دوم اینه که یه زن زیر سر مرد رو بلند کنه. بلند شدگی زیر سر شوی شما از چه نوعی بود؟
خانم: هق هق هق مف.. .از نوع دیم خانم دکتر...من دیگه شکی نداشتم. وقتی اومد خونه خودم و پسرم رفتیم تو اتاق و درو قفل کردیم و شوهرم اومده و در این لحظه که اون با تبر داره درو میشکونه، من دارم با شما صحبت میکنم، پسرم داره چهارشنبه سوری بازی می کنه و تختخواب آتیش میزنه...الهی قربونش برم با این همه خلاقیت...خانم دکتر الان داره شوهرم درو می شکونه داد میزنه صبر کنین الان میام...صبر کنین الان میام نجاتتون میدم...من دیگه شکی ندارم که زیر سرشو بلند کردن. چند بار داد زدم مهرم حلال حونم آزاد ولی اون همش حرف خودشو می زنه میگه نجاتتون میدم. خانم دکتر من ازتون می خواستم بهم بگین من چیکار کنم؟
طلاقمو کدوم حوزه بگیرم که با کلاستر باشه؟ و در پایان دو تا سوال فنی ازتون داشتم:
1.)من دیروز دو کیلو برنج پاراگوئه ای خریدم، ولی وقتی پختم شفته شد. به نظر شما اشکال کار من کجا بوده؟
2.)در آستانه ی سال نو از رنگ موهام خسته شدم. به نظر شما مش بیشتر به من میاد یا های لایت؟
با تشکر از برنامه ی خوب و اجرای خوب مجریتون. خدا نگهدار.
مجری: بله...با تشکر از تماس این دوست خوبمون. کارشناسان محترم برنامه، شما دیدین که این خانم بیچاره چشم امیدش به ماست. اجازه بدین من چند تا از ایمیلهای بینندگان رو بخونم بعد بریم سراغ جواب ایشون.
کارشناسا سر تکون میدن و یه لحظه دماغ خانم بارادا کادرو می پوشونه.
مجری: جاسکول از غضنفرآباد از برنامه خوب تشکر کردن و خواستن بدونن الان که این برنامه پخش میشه ساعت چنده. جاسکول جان سر شبه عزیزم.
نیکولا کوچولو تماس گرفتن و پرسیدن که آیا ما بعد از اتمام برنامه کیک شکلاتی می دیم یا نه. نه عزیزم قنادی سر کوچه!
هری پاتر از هاگوارتز تماس گرفتن و شاکی شدن که چرا تو همچین برنامه معروفی اسمی از ایشون نیست. جا داره در این جا بگم هری پاتر!
خب کارشناسان محترم میریم جواب این خانم درمونده رو بشنویم. آقای آگدن اول شما بفرمایین.
باب آگدن: به نظر من این خانم کار اشتباهی می کنن که انقدر دیر...
مجری: بله، جناب آقای آگدن دوستان اشاره می کنن که وقت ما تمومه.
رو به دوربین: بینندگان محترم، تا برنامه ی بعد، خدانگهدار...


تا تو نگاه می کنی، کار من آه کردن است...
ای به فدای چشم تو...کوفت! مگه مرض داری نیگا می کنی؟!


Re: خادمان لرد سياه به هم مي پيوندند(در خواست براي عضويت در باند مرگخواران)
پیام زده شده در: ۲۳:۳۴ یکشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۸۵
#8
نام: مده آ
نام خانوادگی:مالفوی
لقب: والا تو کل نت ما به علاف خان معروفیم ولی واسه شما همون مدی چار آتیشه.
شغل: معجون ساز و این کارا
سابقه عضویت در گروه مرگخواران:ندارم!
سابقه ی عضویت در محفل ققنوس:من سرم بره با این سفیدا نمی پرم!
هدف از پیوستن به ارتش تاریکی: پیام شخصی داشتن، وقت گذروندن، دوست پیدا کردن، ول گشتن اضافی تو سایت، اضافه شدن لقب مرگخوار به آواتور، تنفر بیش از حد از سفیدی و ....


تا تو نگاه می کنی، کار من آه کردن است...
ای به فدای چشم تو...کوفت! مگه مرض داری نیگا می کنی؟!


Re: خواندن ذهن و چفت شدگی
پیام زده شده در: ۱۱:۰۷ شنبه ۱۹ اسفند ۱۳۸۵
#9
1. نام دو ورد مدافع ذهن­خوانی را بگوييد که در درس گفته نشده باشد(طريقه­ی اجرا و نام فقط).

1.)ورد آکرومانیاس: برای اجرای این ورد باید چوبدستی رو روی شقیقه ی حریف متمرکز کرد و با یه حرکت ضربه ای آروم، ورد رو اجرا کرد. یادمه زمانی بود که با دو تا از دوستام(دورکاس و ارامیس) مشغول تمرین این طلسم بودیم که دورکاس اشتباها ورد رو با حرکت موجی اجرا کرد. نتیجه وحشتناک بود! تمام وسایل اتاق به صورت موجی حرکت می کردند و به سر دورکاس می خوردن...
2.)ورد دانگرالسایوس: این ورد نسبتا طولانی، کاربرد بهتری نسبت به آکرومانیاس داره و بدون در نظر گرفتن تلفظ تقریبا مشکلش، مستلزم حرکت چوبدستی آسونتریه. برای اجرای این ورد کافیه با دونستن اینکه چه کسی رو می خواین هدف قرار بدین، با یه حرکت دلخواه(موجی، ضربه ای، دورانی و ....)روی هر نقطه از بدن حریف که مایل باشین کلیک کنین. (اهم....ببخشین...یعنی ورد رو اجرا کنین...)

2. چند لحظه پس از تمام شدن مدت يکي از وردهای مدافع ذهن­خوانی مي­توانيم يکي ديگر از آن وردها رو اجرا کنيم؟

اوم...خودتون اشاره کرده بودین 10دقیقه، نه؟ خب ده دقیقه! (600لحظه!)


تا تو نگاه می کنی، کار من آه کردن است...
ای به فدای چشم تو...کوفت! مگه مرض داری نیگا می کنی؟!


Re: اساتید نمونه هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۱:۳۹ چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۵
#10
من به پروفسور ایگور کارکاروف در درس طلسمات و ورد های جادویی و پروفسور اینیگو ایماگو در درس تاریخ جادوگری و ژرمانیا پندلتون درس ستاره شناسی و نجوم رای می دم.


تا تو نگاه می کنی، کار من آه کردن است...
ای به فدای چشم تو...کوفت! مگه مرض داری نیگا می کنی؟!






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.