گریفیندور & اسلی ------تالار گریفیندور--------
-همه چیز طبق نقشه پیش می ره!
استر این را گفت و از جیب بزرگ بارونی خاکستریش یک شیشه از معجون لجن مانندی رابیرون آورد و روی میز گذاشت.
همه ی افراد حاضر در اطراف میز که عینک آفتابی و بارونی همرنگ استر پوشیده بودند زیر نور کمرنگ چراغ بالای سرشان به معجون خیره ماندند.
لیلی دود آبناب چوبیش را در فضا پخش کرد و در حالیکه قیافه ی خونسردی به خود گرفته بود ، بلند زمزمه کرد :
-چه کسی باس این معجونو بخوره!؟
وسینیسترا هیچگاه نفهمید که چرا همیشه در این مواقع همه به سمت او برمیگردند.
استر معجونو به انتهای میز ،جایی که سینی نشسته بود ، هل داد و گفت :
-همه چیز هماهنگ شده است. تو می تونی باعث افتخار تیم کوییدج گریفیندور بشی. میفهمی چه افتخار بزرگیه و با اینکه توی کتابها شصت انگشت پات به اندازه ی دو میلی ثانیه دیده شد می تونی جایگاه خودتو به دست بیاری!فقط باهاس بری توی تالارشون و نقشه ای که برای بازی فردا کشیدن رو به دست بیاری!!به همین راحتی ،به همین خوشمزگی!
سینیسترا آب دهانش را قورت داد و به یاد عنفوان کودکیش و عقده های فرو خفته ی کودکیش افتاد وقتی همه او را به خاطر اینکه نقش کمرنگی در کتاب دارد، هو می کردند سپس قاطعانه سرش را به نشانه ی موافقت تکان داد.
-خب لیلی امیدوارم چند تاراز موهای اسنیپو گیر اورده باشی؟!
لیلی لبخند پیروزمندانه ای زد و چند تار از موهای اسنیپ را از جیب کوچک بارونیش بیرون کشیدو عطسه ی بلندی کرد و گفت:
-البته به قیمت یه سرماخوردگی که از سوروس گرفتم!
سینی چند تار موی اسنیپو درون معجون ریخت. معجون جیلیزویلیزی کر د و به رنگ طلایی خوش رنگی در امد.
سیریوس تابی به موهای لخت و خوش حالتش داد و گفت:
--خب من به یاد قدیما از سوروس پذیرایی کردم و اونو توی یکی از دستشویی ها بیهوش کردم و حافظه شو تغییر دادم .فک کنم یه ساعت وقت داری تا وقتی اون با میرتل گریان مشغوله تو بری و رو نقشه رو ییاری. رمز عبورم "چرندو پرنده".
سینیسترا با حالتی توام با ترس و وحشت معجون را سرکشید و چندی بعد یه سوروس اسنیپ بدلی جلوی آنها ایستاده بود.
--------تالار اسلیترین ---------
-هوووو تو برگرد ببینم اینجا داری دنبال چی میگردی؟
- من سوروسم. ..ببین موهام چربه ..ببین ایناها سوروسم..من سوروسوما...
-خل شدی سوروس؟!سریع برو بخواب فردا مسابقه داریم.
-آها باشه ...یه کم اینجا ها را دارم تمیز میکنم سریع میرم.دیدی دیدی من سوروسم سینی نیستم !؟
-
من رفتم بخوابم.
پس از دو دقیقه جستجو دست سینی به یه کاغذ پوستی خورد و پس از دیدن چند خط و خطوط به سرعت از تالار بیرون زد ، در طول راه در دید که آمیکوس کرو و آناکین زیر بغل سوروس اسنیپو که تمام ردایش خیس است گرفته اند و به سمت تالار می روند.
...
استر نقشه ی پوستی رو به طرف خود کشید و گفت :
- خب اینطور که از نقشه مشخصه ، این خونهه که دودکش داره دورازه ی تیم ماست و این دود کشا ینی اینکه قصدشون اینه که فقط دفاع کنند و ما رو دود کنند . واین ابرا ینی که اونا وضع هوارو ابری پیش بینی کردندو هوا فردا بارونیه و بذار ببینم...امم...این کلاغا که دارند توی افق میرند چیه؟!هوم...واقعاً رمز یابیش خیلی مشکله!
همه با دهان نیمه باز به استر نگاه می کردندو از این همه هوش و ذکاوت یک جا در یک جادوگر کف کرده بودند!
جسیکا سرشو توی نقشه کرد و گفت:
ولی این شبیه نقاشی هایی که ایماگو می کشه! شبیه نیست؟!
استر که سخت مشغول رمز یابی گل و بلبل و درخت های کج و معوجیه که به طرز ناشیانه ای روی ورقه ی پوستی کشیده شده ، حرف جسیکا را توهین به ایده های بکر و رمز یابیه بسیار عالیش تلقی کرد و گفت:
-چی؟!توهین کردی؟ من دکترای رمز یابی دارم. من مدیر گالریم. من ناظر شونصد تا فرومم.بدم بلاکت کنند؟!بدم حذف شناسه ات کنند؟!
و نفس عمیقی شکید و ادامه داد :
- خب فردا ما باهاس فقط حمله کنیم. جسیکا لازم نیست توی دروازه بایستی!با مهاجما باس بری حمله کنی!ریموس تو هم لازم نیست خودتو واسه پیدا کردن گوی زرین به زحمت بندازی !می تونیم واسه بازی های مهم بعدی که داریم استراحت کنی! سیریوس تو که به سرما حساسیت داری فردا زیاد لباس بپوش که گویا ابریه!
ملت که دهنشان نیمه باز بود ، نیمه ی دیگر دهانشان نیز باز شد!
------فردا زمین کوییدیچ--------
بازیکنان دو تیم در حالی وارد زمین بازی شدند که سیریوس خودش را بین چهارتا ردا پیچیده بودو از شدت هوای آفتابی عرق از سرو رویش چکه می کرد. به آسمون نگاه کردو به خودش امیدواری داد " الان بارون میاد!"
دو تا کاپیتان ها طبق معمول با هم دست دادند و با سوت داور بازی شروع شد.
-
اوه... نگاه کنید. همه ی مهاجمای گریفیندور و و حتی دروازه بانشون هم در حال حمله هستند. اولین گل بازی توسط آناکین و ایماگو به زیبایی تمام به ثمر می رسه. نگا ه کنید کاپیتان تیم گریفندورو... با دست داره یه علامت هایی رو به هم تیمیاش می ده به نشون اینکه نقشه شونو ادامه بدند. و در همین زمان ..بعله... دومین گل بازی هم توسط توبیاس اسینپ به ثمرمی رسه...چند دقیقه ی بعد...
استر در حالی که عرق از سر ورویش می ریزد با همان اعتماد به نفس اول بازی با ایما و اشاره به گریفندور ها اشاره می کرد که هم چنان به نقشه یشان ادامه بدهند.
-
بعله هفدهمین گل بازی هم توسط اسلی ها وارد دروازه گریفندور می شه و ولی گریفندور ها هم چنان بر تاکتیک اول بازی شون ینی ول گشتن در زمین حریف بدون هدف خاصی ...اهم...ادامه میدهند و بازدارنده های سینیسترا و استر هم دردی از تیمشان دعوا نمی کندو حالا این بالا رو... بارتی کراوچ گویا گوی زرینو دیده و داره به سمتش می ره...ولی من اینجا ریموسو نمی بینم. اوه بعله اوناهاش... یه ور روی چوب جاروش خوابیده و داره حموم آفتاب می گیره ... بعله و بالاخره بارتی می تونه گوی زرینو بگیره و تابلوی امتیازات با برد قاطع اسلی ها منفجر می شه!یه ربع بعد...
استر همچنان با حرکات دست به هم تیمیهاش اشاره می کرد که تاکتیک را ترک نکنند که حرکت دست سیریوس را پشت شونه هایش حس کرد.سیریوس به دلیل چهار تا ردایی که روی هم پوشیده بود کلی عرق کرده بود و حالا انحنای کمرش به دو میلی متر می رسید!!
-هی استر بازی نیم ساعت پیش تموم شد.
در همین زمان ایماگو که خیلی خوشحال به نظر می رسید از هم تیمی هایش جدا شد و یک کاغذ پوستی را جلو آورد و به عنوان دوستی به استر داد و دور شد. استر که سر درگم بود کاغذ پوستی را گرفت و نگاه کرد.
یک خونه با دود کش و چند تا ابر و چند تا کلاغ که توی افق حرکت می کردند و زیرش دست خط ایماگو دیده می شد که نوشته بود:
دفعه ی بعد که خواستید یکی رو برای کش رفتن تاکتیک تیم توی تالار ما بفرستید، یکی رو بیارید که فرق موجود دم انفجاری رو با داکسی تخشیص بده!
قربانت
ایماگو