دختر با نگاهی خیره به پشت سر دورا گفت:رحیم!
دورا سریع برگشت ببینه نن جون جوونش به کی نیگا می کنه که لودو رو میبینه که در کنارش یه پسره خوشتیپو قیافه و قدوبالا وایساده ....
دورا:
پسر خوشگله جلوتر میادو میگه :سلام.من استیو تروی هستم.
دوباره نن هلگا جوون :رحیم!!!و به طرف استیو حمله ور میشه....
دورا پشت ردای نن هلگارو میگیره میکشه تا نذاره نن هلگا استیو رو قورت بده که یههو ردای هلگا جر میخوره
ملت بی ناموس هافل:
هلگا:
دورا:
دورا یه ردا از غیب ظاهر میکنه میندازه رو سر ننه هلگا و هلگارو می کشه میبره تا از صحنه دورشه....
لودو زیر لب:این ننه ی ماهم که تا یه پسر خوشگل میبینه می خواد خودشو بچسبونه بش....آه ای خدا آبروی هافلو خودت حفظ کن!
استیو میاد کنار لودو میشینه میگه می گما این ننه هلگارو بریم بدیم تحویل میراث فرهنگی یا خانه سالمندان....وجودش خطرسازه
لودو :چی؟!
استیو:
در همین موقع دورا میاد پیششون و میگه قرصای ننه هلگارو دادم و بعد از 2 دقه از جاش میپره میگه وای قرصارو بدون آب دادم بش!! و دوباره غیب میشه.....
5دقیقه بعد
دورا میاد پیش استیو و لودو میشینه و میگه :چلم کرد این ننه
دم به دقیقه می گه من رحیمو می خوام من رحیمو می خوام!
کاش بشه این رحیمو پیدا کنیم .....چون اگه بچه ها انگشترو پیدا کنن و هلگا....
داغ رحیمو با خودش به گور ببره ...روحش میاد پدر مارو در میاره ...کاش بشه این رحیمو پیدا کنیم
لودو با قیافه ی متفکری(مشابه با همون جذر گیری 4)به استیو نیگا می کنه
استیو:
چیه؟!
لودو و دورا: