هزاره چهارم !کارگردان : رهگذر
فیلم بردار : سیاهی لشکر
نویسنده : دانگ
صدا بردار : جمعی از ناشنوایان بهزیستی
طراح صحنه و لباس : کوییرل
( با تشکر برای ساخت و طراحی لباس های رو و زیر تمامی دست اندر کاران )تهیه کننده : زوپس قدرتمند
دوربین ، نمایی از نایت کلاب :ساختمان چندین طبقه و بزرگ مشنگی که در جلوی آن یک بیلبورد بزرگ قرار دارد که روی آن نوشته شده Red light و در کنارش هزاران رنگ میدرخشند و چشمک میزنند. پرژکتور های تبلیغاتی بر روی ساختمان نور های رنگی می اندازند و ساختمان را هر لحظه در دل شب به یک رنگ در می آورند. در جلوی درب کلاب فرش قرمز بزرگی پهن شده است که در دو طرف آن جمعیت ایستاده اند.
دوربین به سمت زمین سقوط میکند و در جلوی فرش قرمز می ایستد :
ماشین سفید رنگ که مارک آن شطرنجی شده است به جلوی درب نایت کلاب می آید و ترمز میکند. یکی از خدمتکاران به جلو میدود و درب ماشین را باز میکند. ناگهان همه نگاه ها خیره به سمت درب ماشین میشود، یکی از میان جمعیت فریاد میزند " کمری رو ببین ، چه سفیدش خشگله "
هری پاتر از ماشین پیاده میشود و با گام های سنگین و آراسته به سمت درب ورودی میرود، صحنه آهسته میشود و گام برداشتن هری را به نمایش میگذارد که ناگهان این پاش بخ اون پاش میگه یا الله و با صورت از ناحیه دماق روی زمین می افتد سپس تصویر از حالت آهسته به وضعیت عادی بر میگردد.
لحظه ای بعد سر و صدای تماشاچیان بلند میشود و عله که بسیار خشمگین شده همه را ناپدید میکند.
داخل نایت کلاب ، میز گرد مدیران ، هر گردی که گردو نیست !موسیقی ملایمی پخش میشود و کمی آنطرف تر چند ساحره مشقول کشتی گرفتن با ستون های کلاب هستند، میزها و جایگاه ها پر شده اند و خدمه نایب کلاب با لباس های کوتاه و سمبلیک خود مشقول سرو انواع و اقسام معجون ها و خوردنی ها هستند. در فاصله ای نه چندان دور در قسمت VIP که بر روی سکویی بالاتر از بقیه جایگاه ها قرار دارد عده ای با رداهای یک دست سیاه و براق نشسته اند و مشقول گفتگو هستند.
- ببین، وضعیتی که پیش اومده خیلی بوی خوبی نداره!
مردی که ناخن هایش را لاک صورتی زده و عمامه ای بر سر دارد این را میگوید و کمی روی صندلی جا به جا میشود. مردی که در کنارش نشسته بود به آهستگی شروع به صحبت میکند : " میدونید، به نظرم مشکل اینجا بود که باید همه رو ترور میکردیم، ولی نکردیم!"
از سمت دیگر، مردی که تمام وجودش را خون گرفته و ظاهر با دیگران فرق دارد زمزمه می کند : " همش تقصیره منه که قوانین و درست نمیخونم، شایدم تقصیره عله باشه که هر روز یک قانون از لای فرق مبارکش بیرون میکشه."
در همین لحظه مردی آراسته وارد میشود و بر روی تنها صندلی خالی مینشیند : " سلام "
بقیه با سر جواب سلامش را میدهند و بعد مردی که از دیگران جوان تر است ، شروع به صحبت کردن میکند: " ببین برادر من، الان همه یا میخوان برن یا دارن میرن، حالا تو هم که بلاک ها رو باز نمیکنی ، دیگه قوز بالا قوز شده، دو روز دیگه کفگیر اعضا میخوره کف دیگه، اونوقت تو میری سراغ زوپست ، ما باید مگس بپرونیم، الانم که شورش ها شروع شده... نحوه رو هم که بستیم ولی سیاستش جواب نداد، حالا مستقیم ریختن رو ما، پس فردا دیگه حرفمون توی این مملکت برو نداره..."
هری با حرکت دستش راجر را ساکت میکند و میگوید : "چیزی نشده که باب، الان یکم جو گیرن اون شخص آزاد نشه هیچ کس هیچکاری نمیتونه بکنه".سپس سرش را به سمت ستون ها چرخاند مشقول تماشا شد.
ناگهان فریاد های : " زندانی سیاسی ، آزاد باید گردد " از بیرون نایت کلاب بلند شد ...
تیم مدیریت از روی صندلی هایشان نیم خیز شدند.
- "گفتم عله هر روز یک قانون درست نکن" ... بارون با لرز این را میگوید به زیر میز پناه میبرد.
ادامه دارد ...
ویرایش شده توسط ماندانگاس فلچر در تاریخ ۱۳۸۶/۹/۳۰ ۱۳:۵۴:۲۰
ویرایش شده توسط ماندانگاس فلچر در تاریخ ۱۳۸۶/۹/۳۰ ۱۳:۵۷:۲۰