چوپانان بي مو ,گوسفندان بي پشماثر ديگري از كمپاني روح جنمار دانگ سال!
با حضور افتخاري اش ويندر .نيك تقريبا بي سر.سالازار كبير.ادوارد جك.سرژ تانكيان.بينز و انيتا دامبلدور
________________________________________________________
دوربين در حال نمايان كردن پروانه خوش و خط و خاليست كه در هوا در حال جولان دادن است و گاه گاه بالهاي رنگينش را با ظرافت خاصي به هم ميزند صداي پرندگان مكمل خوبي براي اين فضاي استثناييست و تنها چيزي كه زيبايي اين صحنه را از بين ميبرد صداي افرادي است كه در دورستهامشغول صحبت كردن هستند:
_وضعيت خيلي بد شده تا حالا بي رغيب بوديم و ميتازونديم اما حالا ديگه انگار دوران ما به سر رسيده
_اره رغيبمون خيلي قدرتمندده اما نبايد كم بياريم مگه يادت نيست كه بهشون گفته بوديم ما خيلي قدرت منديم نبايد جلوشون كم بياريم اگه نه ابرومون ميره ..!
دوربين همچنان در حال نشان دادن پروانه است كه زيباي اش را به رخ زشت رويان ميكشد و شايد زشت روحان.همه محو زيبايي صحنه شده بودند حتي ديگر صداي ان دو مجهول نيز به گوش نميرسيد كه ناگهان فريادي گوش خراش همه را از ان لذت ها جدا كرد:
_اوهوي مرتيكه كجا رو داري فيلم ميگيري بازيگرا اينجا وايسادن معلومه داري چي كار ميكني؟!
و پس از شنيدن صداي ضرب و شتم از پشت صحنه دوربين پس از تحمل چند تكان شديد روي بازيگرها ثابت ماند.
مردي پشمالو ك با يك دستش پشم گوسفندان را لمس ميكرد و با دست ديگرش ريشش را نوازش ميداد با اندوه سري تكان داد:
_چمنها زرد شده و گوسفندا تغذيه درستي ندارن ببين چه لاغر شدن!از همه بدتر ببين پشماشون كم شده .ديگ از كجا نون در اريم بينز؟!
_اره .ديگه پول ندرايم زميناي خوب بخريم ديگه اسممون سر زبونا نيست .بايد اعتراف كنم كه كارمون فقط غورت مالي شده.
با گفتن اين جمله هر دو نفر سرشونو پايين ميندازن صفحه سياه ميشه و بعد دفتر كاري كاملا مجهز پديدار ميشه .پنج صندلي دور يك ميز كه دقيقا وسط اتاق قرار داره با ارايش خاصي گذاشته شدند.يك مار تر تميز در راس ميز قرار داره يك جن در كنارش و يك روح در طرف ديگرش در قسمت انتهايي هم سالازار اسليترين كبيرو موجوده و يه صندلي هم خاليه.مار بانگاه هاي پرسش گرانه نگاهي به جن ميكنه موجود كوچك و پوست خاكستري دست درون جيبش ميكنه و يك كاغذ مچاله شده در مياره باز ميكنه و ميده به سالازار .اون اول يه دور نوشته رو مرور ميكنه و بعد با لخندي به لب شروع به بلند خوندن نوشته ميكنه:
_خب گزارش كار سازمان اينجوري بوده.دارايي ها ما در حال زياد شدنه .مراتعمون سبزه و خوبه.گوسفندان سر حال قبراق چاق و پر پشم هستن تخمين زده شده از هر كدوم ميتونيم 100 گاليون دريافت كنيم چه از گوشتشون چه از پشمشون در ضمن اينجا ذكر شده كه بايد پشم گوسفندها رو بزنيم .درست فردا.!در كل همه چيز بر وفق مراده.راستي يه نفرم خواسته يك پتجم سهام و بخره و شريك شه اسمشم ماندگاسه.همين!
روح سرشو تكون داد و بحث رو جمع كرد:
_خب همه چي خوبه اسم كمپاني هم عوض شد روح جنمار دانگ سال.
هر چهار نفر سيگار برگي برداشتند و كناره لبشان رو تزيين كردند و لبخندي تحويل هم دادند و همگي خوشنود بودند صفحه سياه ميشه و روش حروفي درج ميشه(
صبح روز بعد ميدان خريد و فروش پشمسرژ و بينز در حال كل انداختن با فروشنده هستند:عزيز من چرا حرف غير منطقي ميزني ما 10 تا گوسفندو كچل كرديم .رو هم شده 99 گرم اونوفت شما ميگي كمتر از 1 كيليو خريدار نيستيم؟!
_عزيز من حرفو يه باز ميزنن گوسفنداي شما كم جونن .قدرت ندارن ما چي كار كنيم .بدبختا بيچاره ها.
_اقا درست صحبت كن يه لحظه شما اجازه بده
يه نگاهي به پشم و پيل سرژ ميكنه و فقط با جمله متاسفم حمله خودشو به سمت سرژ اغاز ميكنه صداي زجه هاي سرژ به گوش ميرسه و صداي ماشين پشم زني بلاخره بينز سرژ رو را ميكنه و موها و ريشاشو به پشمها اضفه ميكنه.
_بازم نميشه تازه شده 99.99 يك صدم گرم ديگه لازمه
بينز ميفته به بقيه جاهاي مودار سرژ كه طي اين عمليان سرژ اسيب ديده ميشه.بينز با ناراحتي از كشتن همكارش كه كچل و عريان اون وس طافتده پا ميشه و اون يه ذره ديگه رم اضافه ميكنه.
_خب حالا شد بيا اينم دو نات.
_چي فقط دو نات من به خاطرش همكارمو كشتم
_اقا پشمات غير مرغوله همينو بگيرو برو
بينز با سر افكندگي يه نات رو ميگيره و به بغلش نگاه ميكنه با چشماني پر ز اشك روح جن ماري ها هم كه براي همون كار اونجا اومده بودن با صداي بلند به سر تا پاي بينز ميخندن:
فروشنده:اقا اين دستگاه ما منفجر شد .چقدر ديگه پشم داريد اقاي مار ؟!
_تو قصه نخور بازم هست
سالازار با خووشحالي وارد ميدان خريد و فروش ميشه و داد ميزنه ملت من پولدار شدم پولدار شدم تو يه غرع كشي 100 گاليون بردم ميخوام باهاش چيز ميز بخرم
صفحه سياه ميشه و نوشته اي روش در ج ميشه
1 هفته بعد سالازار روي يه صندلي نشسته و داره به سيگارش پتك ميزنه و گوسفندها تو زميني كه تازه خريدن دارن ميچرن.ناگهان از دور بينز رو با لباسهاي ژنده ميبينه كه با يه خانوم نزديك ميشه سالي پا ميشه و به اونها نزديك ميشه:
_عمري بود؟!
خانومه نگاهي به سالازار ميكنه:من انيتا دامبلدور بازرس وزارت شما بايد اين زمينو بفروشيد و هر چه سريعتر نقل مكان كنيد
_چي اخه دليلش چيه همين طور الكي هم كه نميشه !
بينز با ذوق ميپره وسط حرفش:اهوي زمين شما در 8000000000 كيلو متري زمينهاي ماست شما به حريم ما تجاوز كرديد.
_
بذار اول يه كم بي ريش نداشت هر دوتون بخندم بعداشم هر غلطي ميخوايد بكنيد اما بدونيد ما ساكت نمينيم
پس برگشت ساكشو برداشت و رفت صفحه دوباره سياه شد و برگشت به همون دفتر مجهز سالي با عصبانيت وارد شد و سر جاش نشست ايندفعه هر پنج صندلي پر بود:
_اين بوق يها اين زمين جديده رو ميخوان ازمون بگيرن
مار با خونسردي گفت اره خبر دار شدم خيلي خوبه اينا نشون ميده كه بد جور كم اوردن ما فقط بايد به ريششون بخنديم
ملت هم به ريش هر چي ادم بيجنبه و عقده اي و كم اور هست يه خنده فرستادند:
صفحه سياه ميشه و تيتراژ اغاز:
tما ها مثل مرد داريم ميجنگيم ماها مبارزيم|||||||||||||||از ذليلهايي كه كم ميارين فرار ميكنن ما آرزيم
ماها جواتاي ميدون و کوچه بازاريم|||||مرد جنگ و پيروزي تو ميدون کار زاريم
اومديم جلو تا رول رو ببريم زير سازندگي||||||مارو تهديد نکنين ميگيريم ازتون حق زندگي
ماها خيلي خفنيم اينو خودمون ميدونيم||||||||از کاراي شما مبهوت و حيرونيم
با تشكر از رپر بزرگ سالازار كبير