هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




Re: دامبلدور مار زبانه؟
پیام زده شده در: ۱۸:۳۸ یکشنبه ۱۷ تیر ۱۳۸۶
#1
اولا تا من بیام به این موضوع فکر کنم و نظر بدم یه نگاه هم به پست ایگور انداختم. چی بگم؟ یعنی هیچ جای حرفی باقی نمونده برای نتیجه گرفتن اینکه دامبی مار زبون باشه.
اما در مورد حرف احسان من هیچ نتیجه ای نگرفتم. یعنی نتونستم حرفاش رو به هم ربط بدم. اگه میشه لطف کن یه بار دیگه و کمی آروم تر و بهتر توضیح بده بد نیست.


ما بدون امضا هم معتبریم.


Re: دامبلدور چطور بلافاصله از اتفاقات افتاده در گودریک هالو باخبر شد ؟
پیام زده شده در: ۱۴:۵۵ سه شنبه ۸ خرداد ۱۳۸۶
#2
اول در مورد این پست پایین از نویل لانگ باتم یه چیزی بگک : این خارجکیه کیه؟ هااا؟
و اما نظر من: خب ما قبلا در مورد این موضوع بحث کردیم. دامبلدور همونطور که به شنل نامرئی نیاز داشت تا کسی رو غیب کنه پس همون کس هم تمامی اطلاعات رو بهش داده. شاید البته.


ما بدون امضا هم معتبریم.


Re: چرا در" ایران" هری پاتر.ارباب حلقه ها و........... نداریم؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۹:۰۹ جمعه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۶
#3
با سلام.
در پاسخ به آقا یا خانوم ادریسی باید بگم که ایران و ایرانی از همون اول با جادو جمبل آشنایی کامل داشته. باور نداری برو و اون شاهنامه رو بخون تا ببینی هری پاتر پیشش هیچی نیست. ( بهتون بر نخوره ها اما این حقیقته. حداقل نظر شخصیه من اینه )
اما از طرفی هم با شما موافقم. طرز تفکر مردم ما به خاطر نزدیک بدون بیش ار حد مغزهای ما ایرانیا به منطق خیلی سخت میتونه همچین چیزایی رو پرورش بده و تو اذهان عمومی این کتابا خریداری ندارن. ما از این کتابا خیلی داریم اما سخت پیدا میشه. بنابراین ناشران و نویسنده هامون وقتی می بینن کسی خریدارش نیست بی خیال میشن.


ما بدون امضا هم معتبریم.


Re: چه جوری يه طلسم يا ورد به وجود مياد ؟
پیام زده شده در: ۲۰:۳۱ سه شنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۳۸۶
#4
به نظر یه طلسم از حالت روحی طرفی که اجرا میکنه نشات میگیره و تمامی این کلمات چیزایی هستن که ما برای فریاد کشیدن و خالی کردن خودمون میگیم و متداول شدن. شاید موگ آواد بتونیم بگیم بمیر و همون طلسم مرگ رو اجرا کنیم. درسته؟
بنابراین فرد روی احساس درونیش تمرکز میکنه و بعد اونو با تمرکز از چوب دستیش میده بیرون.


ما بدون امضا هم معتبریم.


Re: خادمان لرد سياه به هم مي پيوندند(در خواست براي عضويت در باند مرگخواران)
پیام زده شده در: ۱۸:۵۲ چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۶
#5
با سلام خدمت لرد بزرگ و اجازه گرفتن از ایشان
نام: سوروس توبیاس اسنیپ
لقب: ارباب هنوز ما را مزین نفرموده اند.
شغل: قبلا استاد درس معجون سازی و اخیرا استاد درس دفاع در برابر جادوی سیاه در هاگوارتز بودم.
سابقه ی عضویت در گروه مرگخواران: تا کنون این لیاقت رو در بنده ی حقیر تشخیص نداده اید.
سابقه ی عضویت در محفل ققی: متاسفانه بله.
هدف از پیوستن به لرد: ترویج سیاهی در دنیا و انتقام از همه چیز و همه کس.
لینک پست: ببخشین جاشو پیدا نکردم بنابراین چیزی که میخواستم بنویسم همینجا گذاشتم. امیدوارم لرد بزرگ خودشون ببخشن.
جدید ترین اخبار در مورد سوروس اسنیپ:
این کلمات به بزرگترین اندازه روی تکه کاغر روی زمین خودنمائی می کرد. مردی تنها اما قدرتمند آنها را برداشت و شروع به خوندن کرد:
سوروس اسنیپ قاتل دامبول بزرگ دیروز در حوالی چاقالیستون دیده شد. این قاتل در حالی که لبخندی به لب داشت رو به خبرنگار ما کرد و ضمن فرستادن طلسم های گوناگون به طرف او و خندیدن رو به خبرنگار دیگر گفت: هنوز کار داریم باهاتون.
خبرنگار: تا کی؟
اسنیپ: تا زمانی که لرد به پیروزی برسه.
مرد سرش را تکان داد و کاغذ را له کرد و روی زمین انداخت. زیر لب چیزی تکرار میکرد: حالا چیکار کنم؟ ... چیکار؟ ....
ندایی درونی به او می گفت برو به سمت محفل اونجا در امانی.
ندایی دیگر پاسخ قبلی را داد: تو در امانی یا اون؟ برو پیش لرد و جایزتو بگیر. تو وفادارتین کس اون هستی.
مرد: چجور ثابت کنم؟
این سوالی بود که هنوز هم در ذهنش تکرار میشد. هنوز در این افکار بود که ناگهان دستش شروع به سوختن کرد. آن را لمس کرد و رد میان هوادارن به زمین نشست اما خون بود که می ریخت. برق بود که می جهید و لرد در میان 5 سرخ و سپید پوش ناامید می جنگید. حلقه ی محاصره لحظه به لحظه تنگ تر میشد و افراد محفل لحظه به لحظه بیشتر. اکنون فقط و فقط کارکاروف و ان مرد و لرد باقی مانده بودند. لرد داشت با دو نفر همزمان می جنگید و سومی را درگیر طلسم کرده بود. ایگور هم با یک نفر مشغول بود اما نفر پنجم... چوب دستی را به سمت سینه ی لرد نشانه گرفت و با اوج نامردی فریاد زد: آواداکداورا....
جز این راهی نبود. مرد خودش را مقابل طلسم سبز رنگ انداخت. نور سبز چشمانش را گشاد کرد و سوروس اسنپی در اوج کشته شد. اما بخاطر لرد سیاه.


به لرد سیاه دروغ نگو! تو همچین پستی نزدی! بهتر نبود همین پست رو یک جای دیگه میزدی بعد لینکش رو اینجا میگذاشتی؟ هرمیون گرنجر از نظر ارباب چیزی مخفی نمیمونه این رو خوب بفهم حالا که سورس شدی! تایید نمشی تا زمانی که یک پستدر سایت برایم لینک کنی که در آن وفاداری خودت رو نشون بدی مخصوصا این که این اواخر خیلی دنبال آلبوس پیر بودی...


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۸۶/۲/۱۹ ۱۹:۰۷:۲۵


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۹:۴۲ دوشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۸۶
#6
با سلام.
من قبلا مراحل رو طی کردم. همون هرمیون گرنجر هستم. همین پایین هم پست زدم. اما گفتین که باید درست و حسابی خودمو معرفی کنم. بروی چشم.
*******

نام: سوروس اسنیپ
چوبدستی جادو : چوب درخت زبان گنجشك 17 سانتس متر. قابليت دراز شدن تا 27 سانت رو هم داره.
هسته چوبدستی:پر ققنوس
چوب جارو: ندارم
جنسيت : مرد
ظاهر کلی : مهم ترینش موهای چرب و چیلیه که تصمیم دارم به عنوان اسنیپ جدید رنگشون کنم و کلی تغییر حالت بدم بهشون.
گروه :اسلیترین

معرفی کوتاه: آیلین با تمام درد و رنج از دیوار خانه چسبیده بود. برای بار انم توبیاس در خانه نبود و شاید به کلی تصمیم به رفتن گرفته بود. همسایه ها از فریاد او به خانه ریختند و بعد از مدتی گریه و زاری و درد و فریاد و فعان که از آن خانه ی محقر و تقریبا قدیمی خارج شد صدای زیبای کودکی گریه ای آغاز کرد. در همان لحظه چیزی سرخ در اسمان جایی دور بنام هاگوارتز درخشید و پسری بدنیا امد که نام او را سوروس گذاشتند. از همان ابتدا سوروس یاد گرفته بود که خودش از خودش مراقبت کند. غیبت طولانی پدر و تجسم غریب و کودکانه و احمقانه و دروغین سفرش ذهن کودک را آزار میداد اما او خود را با اینکه 5 سال بیشتر نداشت مسئول خانواده می دانست. حتی وقتی کردی با موهای چرب و چیلی مقابل او قرار گرفت و ادعای پدری کرد توبیاس با تمام قدرتی که در بدن داشت جرقه های جادویی خویش که از خون مادر داشت بروز داد و پدر را تا انتهای کوچه به هوا پرتاب کرد. با اینکه پدر نمی توانست او را تحمل کند اما راضی شد که او را به هاگوارتز بفرستد. بی پولی باعث شد مدیر آن زمان به داد آنها بشتابد و حداکثر کمک خود را تقدیم دارد.
این کمک چیزی نبود بجز کتابهای پاره و پوره دست چندم دوره ی شروع کلاس ها و یک چوب که آقای الواندر خیرخواه به آنها هدیه کرد. چوبی جادویی با مغز دم تک شاخ نر به طول 27 سانتی متر. پسرک با ترس و لرز زیر کلاه جادویی فرو رفت و کلاه ذات تاریک او را به اسلیترین فرا خواند. 7 سال چهار گریفیندوری را تحمل کرد و بعد از چند سال به ارتش مردی همپای خویش با نام تام ریدل ملقب به ولده مورت پیوست. تام ریدل این پسرک را بخاطر شباهت بیش از حد او به خودش نپذیرفت بلکه در او نیرویی و استعدادی شگرف در جادوی سیاه میدید. چون اسنیپ یا همان شاهزاده دورگه استعدادی بس شگرف در معجون سازی هم داشت چیزی که در آینده بسیار کمک حال ولده مورت شد. شایعه است که او به همه خیسانت کرده و دوستانش را به کام مرگ آواداکداورا فرستاده و اخیرا دامبلدور کبیر را به قتل رسانده است. اما همه اینها بکنار دامبلدور به او اعتماد دارد. و اکنون او مرا برگیزده تا نماینده اش در جادوگران باشم.
باشد که شما مرا بپذیرید.

تایید شد!


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۶/۲/۱۸ ۱۷:۱۶:۱۳
ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۸۶/۲/۲۰ ۱۳:۴۶:۲۶






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.