هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۲۱:۱۵ سه شنبه ۲۰ شهریور ۱۳۸۶
#1
ریموس که به زور جلوشو داره می بینه یه لحظه با خودش میگه:گروه دخترای ما که 8 نفر نبودن؟!!
نزدیکتر که می شه می فهمه از شدت ضربه نگو چشاش چب شده.
پادما:ریموس چته؟خودتو جمع کن!!
(ریموس در حال رقص عربی)
لاولاو:ریموس!
و یه پس گردنی محکم نثار لوپین می کنه که می خوره زمین هوا می ره نمی دونی تا کجا میره من ریموسو نداشتم تو دستشوئی گذاشتم پادما بهم عیدی داد یه لاک اکلیلی داد
ریموس:چرا می زنی؟
ویولت(تورو قبل از ریتا آوردم):بگو چی شده؟
ریموس:ولدی نمرده که!! گراپ مرده!!
ییهو انگار سوزن بخوره اونجاشون,هر 4 تا بانوی محترم چشاشون دراومده,موهاشون از ترس سیخ می شه و مثل اول مسابقه ی دو میدانی آماده بودن تیر بزنن که پا به فرار بذارن
ریموس:نترسین من باهاتونم
خانوما:
5 تایی راه می افتن (ریموس در جلوی همه)که تو راه پیوز و اون دوتام بهشون ملحق می شن.اوباش همش در حال دعوا کردن هستن که در بریم یا منتظر نیروی کمکی ای,چیزی بشیم
تقریبا فضای خانه تاریک و تاریکتر می شه که به دری می رسن که نور و دود از زیرش بیرون میاد.
نورهای رنگی flash dancer,صداهای پشت در مثل آهنگای DJ tiesto,...
(خانونما شنگول می شن و بی صبری می کنن)
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
یه گروه کردمشون که تو در تو نشه


ویرایش شده توسط پادما پتيل در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۲۰ ۲۱:۴۰:۱۱

Only Raven

تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده


Re: دسته اوباش هاگزمید!
پیام زده شده در: ۰:۱۴ یکشنبه ۴ شهریور ۱۳۸۶
#2
نام:پادما
نام خانوادگی:پتیل
سابقه عضویت در گروه های دیگر سایت:نه
وقتی که می توانید برای این گروه صرف کنید:1 ساعت در روز
اسپل نام به انگلیسی: padma patil
________________________________________

همه ی اعضای اوباش هاگزمید در محل خفن گروه خودشان(اوباش) جمع شده بودند.در این مکان هرجونوری پیدا می شد. رو دیوار ها و قاب ها را یک لایه ی 10 سانتی خاک نشسته بود و تار عنکبوت در هر جایی به چشم می خورد .کاغذ دیواری ها کنده شده بودند و به خاطر کثیف بودن زیاد رنگشان قابل تشخیص نبود.نور لامپ به خاطر گردو خاک رویش, کم سو بود و افراد به سختی می توانستند همدیگر را ببینند .
به خاطر کمبود وسایل بروبکس اوباش بر روی کارتن نشسته بودند!!! و فقط یک صندلی چوبی کهنه در وسط کارتن ها بود و پیوز (البته با اینکه روح بود) ولی بر روی آن نشسته بود.همه با هیجان به اطراف نگاه می کردند و در دست همه اشان یک نوشیدنی کره ای بود.
پیوز شروع به سخنرانی میکنه:دسته ی اوباش هاگزمید بعد از تلاش های ماهانه ,بالاخره ما تونستیم این مکان را برای گروه خودمون تهیه کنیم.
چارلی:یعنی فقط همین یک جا؟!
پیوز:پس چند جا؟!
چارلی:4جا!
پیوز:چرا 4جا؟!
آراگوگ:ادامه ی سخنرانی!!
پیوز:خب البته می دونم که اینجا یه جوریه... .
آراگوگ:خیلی یه جوریه
پیوز:یه بار دیگه وسط حرفم بپرینا دیگه خود دانید
پیوز یک اهم اهم می کنه و ادامه می ده:می دونم که شایسته گروه ما نیست ولی ما که اینجا نمی خوایم زندگی کنیم فقط اینجا جمع می شیم که نقشه بکشیم
چارلی:آخه ابهت کارامونو پایین میاره
اعضا با سر تایید میکنن
پیوز:یه روز بشینید تر و تمیزش کنید درست میشه دیگه
آراگوگ:از نظر اندازه می گیم باو.تعدادمون که همین قدر نمی مونه زیادتر می شیم
پیوز:خب می گین چیکار کنیم؟
ویولت:درست زدی وسط خال! چیکار کنیم؟
بین افراد همهمه ای میافته.هر کی واسه خودش یه چیزی میگه و نظرشو اعلام می کنه.پیوز برای اینکه دوباره سکوت و برقرار کنه سوت میزنه.همه ساکت میشن.پیوز از روی صندلی بلند,و در هوا شناور میشه
پیوز:بالاخره به نتیجه ای رسیدین؟
چارلی:بعله.باید فعالیت هامونو زیاد کنیم که مردم بیان اسپانسرمون شن بعد پولدار شیم.
____________________________________________
ببخشید که بد شد ولی هیچی تو ذهنم نمی یومد که بنویسم.


Only Raven

تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده


Re: خادمان لرد سياه به هم مي پيوندند(در خواست مرگخواريت)
پیام زده شده در: ۲۳:۰۲ شنبه ۳ شهریور ۱۳۸۶
#3
اسم:پادما پتیل
لقب:ندارم
شغل:اگر لرد اجازه بدن کلفتیشونو بکنیم
سابقه عضویت در گروه مرگخواران:متاسفانه نداشتم
سابقه عضویت در محفل ققنوس:خدارو شکر نه
هدف:خدمت تا آخر عمر به لرد سیاه

خاطرات مرگخواران

خانه ریدل

انگیزه و پشتکار یک مرگخوار بزرگ رو در چشمان تو مرگخوار عزیز میبینم ... ورودت به ارتش لرد سیاه امیدوارم با پیروزی و خاطرات خوش همراه باشه


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۳ ۲۳:۵۳:۳۲

Only Raven

تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده


Re: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱۹:۰۴ شنبه ۳ شهریور ۱۳۸۶
#4
سارا تا تلیف رو قطع می کنه به یاد تلیف قبلیش میفته که به وزارتیا بود .و با خودش میگه: کاشکی آخر سخنرانی به ولدمورت می گفتم کمتر دارو مارو بزنه به اون سره کچلش که به مغزش آسیب می رسونن و آلزایمر هم یکی از عوارض مصرف آنهاست.
ناگهان به خاطر بدبختی خودش به گریه می افته:آخه اون ریموس 1000 گالیون می ارزه که بخواد آدم پاش بده.
در همین حین محفلی ها که از حرف های سارا(سلام -اعضای محفل-دستگیر-ریموس-1000گالیون بدویین بیاین)چیزی دستگیرشون نشده بود و فقط اینو فهمیده بودن که باید سریع خودشونو به خونه اونا برسونن پشت در ظاهر می شن و با صدا های عجیب غریبی(فش فش سارا) رو به رو می شن. با یک حرکت نیمه آکروبات و نیمه اکشن خودشون رو به هال می رسونن و سارا رو می بینن که شلوار ریموس و در دست گرفته و زار زار گریه می کنه.
لارتن:چی شده؟
سارا:آخی می چه گفافی کردمکف بایی این بلافای فره می بیاف
محفلی ها :هان؟
سارا آب دهانش را غورت می ده و میگه:آخه من چه گناهی کردم که باید این بلاها سره من بیاد؟
_مگه چی شده؟
_ریموس و گرفتن میگن 1000 گالیون و 17سیکل بدیم تا آزادش کنن .
لارتن:خب کاری نداره 1000 گالیون بده و ریموس و بگیر به این می گن معامله.
محفلی آ:
سارا:1000 گالیونو 17 سیکل
محفلی آ:


Only Raven

تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده


Re: رده بندی کتابهای تخیلی!!
پیام زده شده در: ۱۵:۴۵ شنبه ۳ شهریور ۱۳۸۶
#5
نظر من که اینه:
1.هری پاتر
2.کتابای دارن شان
3.در جستجوی دلتورا
4.تالار وحشت


Only Raven

تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده


Re: خادمان لرد سياه به هم مي پيوندند(در خواست مرگخواريت)
پیام زده شده در: ۲۰:۵۱ سه شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۸۶
#6
اسم:پادما پتیل
لقب:پادی
شغل:اگر لرد اجازه بدن کلفتیشونو بکنیم
سابقه عضویت در گروه مرگخواران:متاسفانه نداشتم
سابقه عضویت در محفل ققنوس:خدارو شکر نه
هدف:خدمت تا آخر عمر به لرد سیاه


Only Raven

تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده


Re: دسته اوباش هاگزمید!
پیام زده شده در: ۲۰:۴۷ سه شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۸۶
#7
با عرض معذرت اگر بخوایم تو دسته اوباش هاگزمید عضو بشیم باید چیکار کنیم؟


Only Raven

تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده


Re: خاطرات مرگ خواران
پیام زده شده در: ۲۰:۲۸ سه شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۸۶
#8
از خاطرات پیتر پتی گرو
در جنگل داشت جلو می رفت . دقیق نمی دانست کجاست فقط جلو می رفت.در این ناحیه ها هیچ موجود زنده ای را ندیده بود شاید هم فقط به خاطر مه غلیظی بود که همه جارا فرا گرفته بود. از جستجو این چند ماه اخیراش خسته شده بود ولی با اتفاقی که چند ماه پیش افتاده بود ولی مطمئن بود که سیریوس بلک و دوست گرگینه اش ریموس لوپین به دنبالش هستند بنابراین نمی توانست تنها باشد او به یک حامی نیاز داشت و به خاطر همین بود که حاضر شده بود از اون سر دنیا به این جنگل دور افتاده بیاید. دیگر توان راه رفتن نداشت تصمیم گرفت در کنار درختی بخوابد.
ناگهان از خواب پرید. چیزی را احساس می کرد. یک نیروی شوم و قوی ای بود. به خاطر حس قوی موش بودنش این موضوع را فهمیده و از خواب پریده بود.
صدایی در ذهنش آمد
از ترس زیاد با سکته ی قلبی یک قدم فاصله داشت
-پیتر.پیتر ترسو اینجا چیکار می کنی؟
پیتر-ارباب. ارباب من برای کمک به شما ایجا آمدم
-خفه شو.می دانم که دوستان قدیمیت دنبالت هستن
-اراب ارباب نازنینم من آمدم به شما کمک کنم فقط همین می خواهم که شما برگردید
-هاهاها مثلا می خواهی چیکار کنی موش کثیف؟
-هر کاری که شما بگویید سرورم . ارباب یادتان هست که من به شما جای خانه ی پاتر ها را گفتم
-و شاید هم به خاطر همین موضوع باشد که از کشتن تو دست بکشم
-ممنونم ارباب ممنونم
- سریعا برو و یک حیوان برایم بیار تا بتوانم در آن بروم
موش با حالتی گریه وار (مطمئن نیستم که موش ها می تونن گریه کنن) به راه افتاد.


Only Raven

تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۸:۵۳ جمعه ۲۶ مرداد ۱۳۸۶
#9
نام:پادما
نام خانوادگی:پتیل
جنسیت:مونث
گروه:ریونکلا
سن:17
تحصیلات:سال هفتم هاگوارتز
رنگ چشم:مشکی
رنگ مو:پرکلاغی
ظاهر کلی:قد بلند خوش اندام
چوب جادو:29سانتی متر خشک و انعطاف پذیر موی دم تک شاخ هفت سال استفاده شده
کوئیدیچ:طرفدار پرو پا قرصشم ولی استعدادی توش ندارم
علاقه مندی ها و توانمندی ها:جادوی سیاه وردهای جادویی معجون سازی تغییر شکل در کل در به اجرا آوردن وردها مهارت دارم
جنگ با لرد سیاه
سپر مدافع:گربه
توضیحات:خواهر دو قلوی پروتی پتیل هستم.در سال چهارم با رون به مراسم یول بال رفتیم که آخرش به خاطر اخلاق رون با یکی از پسر های مدرسه ی دورمشترانگ رفتم.در گروهالف دال هم عضو بودمدر سال ششم به خاطر ظهور دوباره ی اسمشو نبر پدر و مادرم می خواستن مارو از هاگوارتز خارج کنن.


تائيد شد


ویرایش شده توسط کریچر در تاریخ ۱۳۸۶/۵/۲۷ ۱:۵۷:۰۷

Only Raven

تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۷:۴۴ چهارشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۸۶
#10
ام:تری
نام خانوادگی:بوت
سن:16
جنس:مونث
سال:من سال ششم هاگوارتز هستم درسهامم متوسطه
رنگ چشم :قهوه ای
رنگ مو :سیاه
گروه : ریونکلا
ظاهر کلی:خوشگل هستم ولی نه مثل جینی که همه دوست دارن باهاش باشن
کوییدیچ : بازی نمی کنم ولی طرفدار پروپاقرصشم
چوب جادو :29 سانتیمتر و انعتاف پذیر و عالی در همه ی رشته های جادویی، ساخته شده از چوب بید مجنون و دارای موی دم اسب تک شاخ
علاقه مندی ها وتوانمندی ها : جادوی سیاه و ورد های جادویی تغییر شکل ،(در کل در انجام دادن وردها ماهرم)خیلی به معجون سازی علاقه دارم
سپر مدافع:پنگوئن
محل زندگی:هاگوارتز و در خانه ی والدینم
من یکی از دانش آموزان گروه ریونکلا هستم با بچه های گروه گریفیندور خیلی خوب می سازم و دوستان خوبی هم دارم.ولی برای گروهم تعصب خاصی دارم.نمره هام خوبن 6 تا سمج گرفتم و در ارتش دامبلدور هم عضو بودم


در پست قبلیت توضیح دادم!!!
تایید نشد!!!


ویرایش شده توسط [fa]راجر دیویس[/fa][en]Roger Davies[/en] در تاریخ ۱۳۸۶/۵/۲۵ ۱۸:۲۷:۴۷

Only Raven

تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.