هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۱۶:۵۸ پنجشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۸۷
#1
1. آیا قول می دهید در مدت عضویت در گروه ، خیانت نکرده و به سیا سوخته ها نپیوندید؟ قول می دهید با هرگونه فاج و آمبریجی مقابله کنید؟ قول می دهید عین دوست چو چنگ نامرد و دو رو نباشید؟
آری!

2. به نظر شما سزای خیانت به الف دال چیست؟

هر چی شما بگید قبوله.

3. انتخاب رشته کردید؟ چه رشته ای ؟

سکرته.الآن افشا نمی کنم.

4. نیمه شب است و شما خوابیده اید ، با صداهای عجیبی از خواب می پرید و ناگهان لردولدمورت از کمدتان بیرون می پرد و قصد خوردن شما را می کند . چه می کنید؟
اصلا توجهی بهش نمی کنم.خودش حوصله ش سر می ره و می ره.

5. اگر گالیون های تقلبی الف دال واقعی بودند آن ها را خرج می کردید؟

چرا که نه؟!

6. حاضرید به تمام دستورات عمل کنید؟ حتی اگر دستور قتل شخص دامبلدور صادر شود؟

مسلمه که اجرا می کنم.سوالایی می پرسیدا!

7. ریش دامبلدور چه کمکی به ما برای رسیدن به اهدافمان می کند؟

ترجیح می دم از ریش مرلین برای رسیدن به اهدافم استفاده کنم.

8.مرگخوار را لت و پار کرده اید ، افکتش چیست؟

شپلخ...! زوپولوخ...!

9. یک مرگخوار شما را لت و پار کرده ، افکتتان چیست؟

منظور این سوالو نمی فهمم.قرار نبود سوالای تخیلی بپرسید!

10. در انتها لینک یکی از بهترین پست هایتان در ایفای نقش را ضمیمه ی این پست کنید.چشم.حتما"

اینم لینک


آماده باشید که الآن عکسو می گیرما!






تصویر کوچک شده


Re: جادوگر ماه
پیام زده شده در: ۱۸:۱۸ دوشنبه ۲۴ تیر ۱۳۸۷
#2
هووووم
به نظر من توی این مدت آلبوس سوروس پاتر کارش خیلی خوب بوده.توی محفل و وزارت و در تدریس.خوب هم می نویسه.

پس:
رای من : آلبوس سوروس پاتر


آماده باشید که الآن عکسو می گیرما!






تصویر کوچک شده


Re: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۲۰:۳۶ دوشنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۷
#3
تکلیف اول:

یک رول بنویسید و در اون نبرد یک گروه جادوگر رو با گیاه دارک پرسیکا شرح بدید! هرچقدر نبرد رو مخوف تر و هیجان انگیزتر توصیف کنید بیشتر نمره می گیرید! سبک نوشتاری مهم نیست! (۲۵ نمره)

گروهی از کارآگاهان و جادوگران برای تجسس گیاه دارک پرسیکا، راهی جنگل های آمازون می شوند.تعداد آن ها حدود 20 نفر می باشد که در میان آن ها افراد غریبه هم مشاهده می شود.
صبح است و اشعه های نورانی و سوزناک خورشید چشمانشان را نوازش می کند.آن ها در حال قدمیدن در میان درختان و گیاهان جور واجور جنگل هستند و بعد از پیاده روی نسبتا" طولانی، به در یاچه ی آمازون می رسند.

دنیس در حالی که روی صخره ای بر ساحل دریاچه نشسته،با حسرت به افق های دور دست می نگرد.(ابتدا چند اسلاید از عینک های آفتابی و تی شرت های مختلف او می بینیم.) بعد سدریک شروع به آواز خواندن می کنه :
"شیطون و بازیگوشه/هر روز یه رنگ می پوشه..."
الیور(این شخصیت مجازی است و هنوز وجود خارجی ندارد و او را به صورت هاله ای از نور می بینیم.) غرق در تفکراتش است و خود را در حال به دام انداختن دارک می بیند و یک باره شروع به دست زدن می کند.
ملت :

بعد از کمی استراحت، همه ی افراد به راه خود ادامه می دهند.هنوز چیزی از دریاچه فاصله نگرفته بودند که صدایی آن ها را وحشت زده کرد.صدا شبیه خرس بود.
جیمز در حالی که از ترس سرخ شده بود، گفت :
"رخت ها را بکنیم/آب در یک قدمیست"
تدی : چی می گی تو؟ دیوونه شدی؟ حالت خوبه جیمز؟
جیمز : ببخشید دست خودم نبود

دوباره به راه خود ادامه می دهند. جمعیت در جنگل پراکنده شدند تا یا دقت بیشتری به جستجو بپردازند که صدای جیغ دنیس باعث شد که همه به طرف اون برن.
دنیس : اوه مای گاد، فکر کنم خودشه، همون گیاهه س .
سدریک : سنکوپ کردیم بابا! این کجاش مثل اونیه که تو کلاس دیدیم دنیس جان؟
الستور مودی : این گیاه قوریاغه ی فرنگیه ؛ همه می دونن که این گیاهی است سرشار از احساسات، عواطف و روحیات گرم و انسانی...
همگان از این اظهار فضل در دریایی از بهت و شگفتی فرو رفته بودند و چشمانشان گرد شده و دهان ها کف کرده بود.دنیس از تعجب پس سرش را می خاراند.
جبمز: یحتمل نام خفنی است که در عالم بشریت جا نیفتاده.
لیلی خودشو نخود آش کرد وگفت : اجازه می دید بریم؟ دیر می شه ها!
دنیس : کی از تو نظر خواست؟
سدریک : ببند اون حلقتو. پررو نشو.

آن ها به راه خود ادامه می دهند . مودی جلوتر از همه در حال کاوش در بین گیاهان مختلف ، به دنبال دارک پرسیکا می گرده. مودی توقف می کنه و همه پشت سر او متوقف می شن.
مودی : می خوام به چیزی بگم که به احتمال قریب به یقین روی سرتان بوته ی گوجه فرنگی سبز می شه.ما،گیاه قاتل رو پیدا کردیم.اونجاس.می بینیدش؟ باید با احتیاط بهش نزدیک بشیم.
همه به تکاپو می افتند. دنیس از ترس با فرق سر به زمین می خوره.
دنیس : نـــــــــــــــه.جلوتر نریم ؛خطرناکه ، می میریم.
مودی : پسره ی جفنگ. ما جانمان در می رود برای خدمت فرهنگی. اون وقت تو می گی نریم؟
دنیس که مغزش هر 3 دقیقه رفرش می کنه، بلند می شه و همراه بقیه با احتیاط جلو می ره.

گیاه بزرگ و زیبایی در مقابلشان با خشانت قرار گرفته بود و با حرص و طمع به آن ها خیره شده بود.گلبرگ هایش به رنگ بنفش بادنجانی و شاخه و برگ هایش به رنگ زمرد بود و درخشش خیره کننده ای داشت.اندازه اش تقریبا بک چهارم زرافه بود و زیبایی حیرت انگیزی داشت.
یکی از افراد : گراچا، دگورار جادپرتا راگوره ما.آرته ناریچا.(مترجم : می گه این گیاه شباهت بسیار زیادی به طاووس داره.)
حاضران با شنیدن این جمله از ارتباط آن با موضوع ، عاجز ماندند.

ناگهان دهان گیاه باز شد و مثل جارو برقی، همه چیز را به طرف خود کشید. همه به سختی خودشان را نگه می داشتند اما اگر کاری نمی کردند ، بدون شک یکی از آن ها طعمه ی گیاه می شد.دنیس داشت تعادل خود را از دست می داد و دستش از درختی که آن را چسبیده بود، رها شد.ناگهان گیاه دهانش را بست و دنیس فوری جستی به عقب زد و از گیاه دور شد. خارهای کوچکی بر روی گیاه شروع به روییدن کرد و با انفجار ی مهیب به سوی آن ها پرتاب شد . بارانی از خار بر سر آن ها در حال ریزش بود و مودی فوری با طلسمی این کار را متوقف کرد.
گیاه که به خشم آمده بود ، این بار ریشه هایش از زمین بیرون آمد و با سرعت زیادی به سمت آن ها پیش رفت تا آن ها را بگیرد.تا اینکه به پاهای مودی که از همه به گیاه نزدیک تر بود رسید و آن را به سمت خود کشید. با وجود مقاومت شدید مودی، او لحظه به لحظه به گیاه نزدیک تر می شد و از هیچ کس کاری ساخته نبود.
ناگهان کینگزلی چوبدستیش را به بالا برد و زیر لب وردی را زمزمه کرد و ریشه های گیاه از جا کنده شد و مودی به سرعت از گیاه دور و دورتر شد. گیاه که نفرت در وجودش نمایان بود، این بار پرتو هایی به رنگ طلایی از خود ساطع کرد و فضا آن چنان نورانی شد که هیچ کس قادر به دیدن جایی نبود.مودی و کینگزلی می خواشتند از فرصت استفاده کنند و با طلسمی گیاه را نابود کنند.گیاه با سر و صدای زیادی در حال حرکت یود.بنابراین مودی و کینزلی به راحتی جهت او را تشخیص دادند و ورد ها و طلسم های بی شماری را به سمت گیاه روانه کردند.

صدای ناله ی عجیبی به گوش رسید و پرتوهای طلایی نور یک باره ناپدید شدند. گیاه در حالی که لت و پار شده بود در گوشه ای افتاده بود.آن ها موفق شده بودند و توانسته بودند گیاه را نابود کنند.

تکلیف دوم :

سه نفر از دانشمندان سازمان اسرار که موفق به پیدا کردن خواص دارک پرسیکا شدن. نام دانشمند، خاصیت و کاربرد!

1- ادمورد گارمیند :
او جادوگری است که در سازمان اسرار مشغول مطالعه بر روی این گیاه می باشد.
او بعد از تحقیقات فراوان بر روی گیاه پی برد که گلبرگ های آن دارای دو لایه است که لایه ی زیرین هم چون اشک ققنوس خاصیت شفا بخشی دارد و عصاره ی آن در بسیاری از داروها و معجون های دارویی مورد استفاده قرار گرفته است.
2- الکساندر دامبلدور :او جد بزرگ دامبلدور محسوب می شود که علاقه ی وافری به گیاهان داشت و موفق به کشف خواص بیش از 124 گیاه مختلف شد.
او با دقت فراوان توانست دانه های ریزی را که در مرکز گلبرگ های گیاه نهفته است را مورد بررسی قرار دهد.او به این نتیجه رسید که این دانه ها برای درمان آلزایمر مفید می باشد.
3- هامیندر کاندول :او کارآگاه جوانی بود که در سن 28 سالگی توسط همین گیاه به قتل رسید.
او به شدت به این گیاه علاقه داشت و با تحقیق بر روی ساقه های گیاه دریافت که آوند های کوچک درون ساقه ی گیاه، اگر به همراه سیر و کدو حلوایی خورده شود، باعث بهبود بیماری های گوارشی می شود.


آماده باشید که الآن عکسو می گیرما!






تصویر کوچک شده


Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۹:۲۷ دوشنبه ۳ تیر ۱۳۸۷
#4
1. در مورد عجایب هفتگانه و بناهای مهم و تاریخی جهان تحقیق کنید . تحقیق باید بصورت جامع و کلی باشه ، فقط یک بنا یا یکی از عجایب (25 امتیاز) (رول)

دنیس و جیمز در حال قدم زدن در راهرو ها بودند و درباره ی ترم جدید با هم صحبت می کردند.
دنیس : وای ، این اولین باریه که در کلاس ماگل شناسی شرکت می کنم ؛خیلی می ترسم آخه می گن پروفسور کراوچ ...
جیمز : اهــــم.میگم دنیس...
دنیس :چته بابا؟ همه می گن پروفسور کراوچ ...
جیمز: دنیـــــــــس...
دنیس : اه، بگو چه مرگته؟
ناگهان پروفسور کراوچ از دور نزدیک می شه و به دنیس می گه :
- خب، داشتی می گفتی.
دنیس ( با دستپاچگی ) : چیزه ... پروفسور ... همه می گن شما معلم بسیار شریف و بزرگواری هستین.درسته پروفسور؟
پروفسور کراوچ : پس اینطوریاس؟ حالا می بینیم. به جای زبون ریختن زودتر تحقیقتو آماده کن.از این جیمز یاد بگیر.نصف توئه.
دنیس : بله پروفسور.

کراوچ از اونا درو می شه. جیمز عینهو چی داشت از خوشحالی بال در می اورد.
دنیس از جیمز خداحافظی می کنه و به طرف کتابخونه می ره.

در کتابخانه:

دنیس که معمولا حال و حوصله ی گشتن کتابا رو نداره و تا حالا هیچ کدوم از تحقیقاتشو از کتابا ننوشته،به خودش زحمت نمی ده و می ره گوشه ی کتابخونه می شینه.
دنیس : خب،اگه هم کتابی در مورد عجایب هفتگانه باشه،همه از روش کپ می کنن پس چه بهتر که از فکر خلاق خودم استفاده کنم.
دنیس مثل منگ ها دستشو می ذاره زیر چونه ش و پس از مدت زمان نسبتا طولانی به خودش میاد و تحقیقش رو اینطوری می نویسه.

پیکره ی زئوس در المپیا:

پیکره ی زئوس اثر فیدیاس آتنی در محراب معبدی در المپیا، یکی از عجایب هفتگانه ی جهان محسوب می شود.این پیکره 12 متربلندی دارد و به وفور با طلا و عاج فیل پوشیده شده است.
شروع ساخت آن در حدود سال 457 قبل از میلاد بوده که در سال 470 قبل از میلاد به پایان رسید و معبد گشایش یافت.
این معبد بر یک تپه ی مصنوعی به ارتفاع یک متر بنا شده اشت. زیر بنای ساختمان به ابعاد 64 در27 متر است و بر روی آن در مجموع 34 ستون هر یک به ارتفاع 10/53 متر از جنس سنگ آهک صدفی بر پا شده است که سقف سنگین معبد را که از صفحه های سنگ مرمر است, نگه می داشت.
پیکره ی زئوس سومین اثر از عجایب هفتگانه ی جهان و تنها اثری است که زیر آسمان باز قرار ندارد، بلکه در یک فضای مسقف بنا شده است.
اما فیدیاس که بود و چگونه پیکره ی زئوس را خلق کرد؟
فیدیاس از اهالی آتن بود و بزرگ ترین هنرمند زمان باستان به شمار می آمد.فیدیاس ابتدا در کارگاه هنری خود داربستی از آهن، چوب و گچ بر پا کرد و قسمت هایی از بدن پیکره را با عاج فیل که هنرمندانه شکا یافته بود،روکشی کرد و موها، جامه و صندلی زئوس از طلا درست شده بود.به طور کلی طلای به کار برده شده در ساخت این پیکره؛ حدود 200 کیلو گرم می باشد و برای مقدار حدود 6 میلیون مارک ( واحد پول آلمان ) هزینه شده است.زئوس بر یک صندلی دسته دار با پشتی بلند نشسته بود؛ در دست چپ،به نشانه ی قدرت و نیروی خود، عصایی سلطنتی که بر سر آن یک شاهین نشسته بود، به دست داشت. بر کف باز دست راست او الهه ی بالدار پیروزی ، "نایک" ایستاده بود. سر زئوس با تاجی از شاخه های زیتون، زینت شده بود. پاهای این خدای خدایان بر روی یک چهار پایه که بر گرده ی دو شیر حمل می شد، قرار داشت و بر روی کتیبه ای که روی چهار پایه نصب بود،نوشته شده بود : "فیدیاس آتنی، پسر خار میدس، مرا خلق کرده است"

در کلاس ماگل شناسی:

جیمز: دنیس تو بالاخره تحقیقتو نوشتی؟
دنیس : تو خوابی؟ خب معلومه که نوشتم. بدون تحقیق چه خاکی بر سرم کنم؟هان؟
جیمز : چرا قات زدی؟ اصلا هر چی تو بگی.
پروفسور کراوچ : بچه ها، اول از همه می خوام تحقیقاتونو جمع کنم.
او مشغول جمع کردن تحقیق دانش آموزان می شه که به دنیس می رسه و نگاه مختصری به تحقیق اون می ندازه.

پروفسور کراوچ : هــــوم، پیکره ی زئوس در المپیا ... فیدیاس ... تو می دونی چرا " آتنه" یکی از ساخته های همین پیکر تراش جزو عجایب هفتگانه ی جهان نشد و در عوض پیکره ی زئوس شد جزو عجایب هفتگانه؟
دنیس : ااا... بله می دونم. چون المپیا مر کز عبادت و پرستش زئوس در تمام یونان و پیکره ی زئوس بزرگ ترین ومعروف ترین خدای بونا نی ها بود.
کراوچ که دنبال بهونه ای می گشت که از دنیس امتیاز کم کنه، گفت :
- جوابت کامل نیست. مجبورم از گریفندور امتیاز کم کنم.
دنیس : دلیل دیگشم اینه که فیدیاس با خلق مجسمه ی زئوس، تصویر کاملا جدیدی از زئوس را به وجود آورده است و ورزشکاران در المپیا که محل برگزاری اولین بازی های المپیک بود،به این مجسمه به عنوان خدای حافظ و داور بازی ها نگاه می کردند.
پروفسور کراوچ : آه... درسته ... بشین سر جات. تحقیقت بد نیست اما می تونه بهتر هم باشه.راستی از کدوم کتاب نوشتی؟
دنیس : از کتاب ... کتاب تاریخ ماگل شناسی.
دنیس به جیمز می گه :
- چرا میون این همه به من گیر داده؟
جیمز : چون حقته.اگه یه ذره به کتابای ه نگاهی بندازی چیزی نمی شه ها.

خلاصه دنیس تا آخر کلاس در این فکر بود تا اینکه زنگ پایان کلاس او را از این افکار نجات داد.

عکس هایی از پیکره ی زئوس در المپیا:

تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده




















معرفی یک جادوگر قدیمی که به ماگل ها کمک میکرد و ارئه ی کمک هایش،از تخیل خودتون(5 امتیاز)(خارج از رول)

سینیجورا آگورا:

این جادوگر اهل یونان باستان که در حدود 730 سال قبل از میلاد مسیح می زیسته ، روابط گسترده ای با ماگل ها داشته است؛ به طوری که جامعه ی جادوگری چندین بار تصمیم به طرد کردن او از دنیای جادوگری داشته.
از جمله اقدامات آگورا در رابطه با ماگل ها ، یاد دادن فنون مختلف به آن ها و آموزش چگونگی ساخت بناهایی با مقاومت بیشتر و استفاده ی بهینه از وسایل در دسترس ماگل ها بود.
او هم چنین تعداد معدودی از کتاب های جادوگری را برای ماگل ها به زبان قابل فهم برای آن ها ترجمه کرد و خشم دنیای جادوگری را بر انگیخت.
علاوه بر این او به دفعات زیادی ، آگاهانه اقدام به نجات جان ماگل ها کرده است که چندین بار عمل کردهای غافلگیرانه ی او حیرت ماگل ها را بر انگیخت.
سر انجام او توسط یکی از شاگردان ماگلش با استفاده از یکی از فنونی که به آن ها آموخته بود ، کشته شد و دنیای جادوگری را از شر خود خلاص کرد.
در کتاب تاریخ هاگوارتز از او به عنوان "جادوگر مصلح ماگل ها " یاد شده است.


ویرایش شده توسط دنیس کریوی در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۳ ۹:۳۰:۵۲
ویرایش شده توسط دنیس کریوی در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۳ ۱۳:۳۳:۱۴

آماده باشید که الآن عکسو می گیرما!






تصویر کوچک شده


Re: عضویت در کوییدیچ و مشكلات بازيكنان
پیام زده شده در: ۲۰:۱۱ جمعه ۲۴ خرداد ۱۳۸۷
#5
سلام.
من وظیفه ی خودم می دونم به عنوان یک بازیکن کوییدیچ (تبم هدنور) نارضایتی خودمو نسبت به بعضی موارد اعلام کنم.

درسته که هر تیمی که یکی از 3 مقام اولو بدست می آره ، به موجودی تیمش اضافه می شه اما تکلیف بازیکنانش که باعث برد تیمشون شدن چی می شه؟

آیا در جایی در قوانین گفته شده که همه ی اعضای به تیم باید در یک مسابقه پست بزنند؟ (شایدم گفته شده و من نمی دونم) آیا تعداد پست های تیم مهمه یا محتواشون؟ خب معلومه محتوا.

همون طور که قبلا پرسی هم گفته یک تیم می تونه با 3 یا 4 پست خوب باعث برد تیم بشه در حالی که ممکنه یک تیم با10-12 تا پست هم برنده نشه. پس تیمی که می خواد با 4 پست سر و ته قضیه رو هم بیاره ، دلیلی نداره که به علت شرکت نکردن همه ی اعضاش و پست نزدن همه ی اعضا ،از موجودی بازیکنانش کم بشه ؛ الآن در موجودی بازیکنان می بینیم که اعضای تیم ما و بعضا اعضای 2 تیم برنده ی دیگر (البته نه همشون) از 1000 گالیون که حداقل قیمت به بازیکن می باشد ، کمتره.این در حالیه که ما وقتی می خواستیم تیم تشکیل بدیم قیمت هر بازیکن 1000 گالیون بود و حالا با اینکه بردیم اما ارزش و قیمت بعضی بازیکنانمون پایین اومده.

درسته ؛ قبول دارم به موجودی کل تیم اضافه شده اما بازیکنان چی؟ آیا ارزش و قیمت بازیکنان تازه وارد از بازیکنان تیمی که با تلاششون باعث برد تیمشون شدن بیشتره؟ آیا به خاسر بردشون نباید قیمتشون بالا بره؟ (با توجه به اینکه ارزش هر بازیکن به قیمت اوست و اگه تیمی بخواد اونو بخره به قیمتش توجه می کنه) کافیه کمی عاقلانه و عادلانه بیندیشیم تا جواب این سوالا رو پیدا کنیم.

البته شاید در این موارد قوانینی وجود داشته باشه که من ازشون بی خبرم .پس اگه قانونی وجود داره ،لطفا صحفه ی اونو برام لینک کنید تا قانع شم و پاسخ این سوالامو پیدا کنم.

با تشکر
دنیس کریوی (مهاجم تیم هدنور)


آماده باشید که الآن عکسو می گیرما!






تصویر کوچک شده


Re: دفتر ثبت نام
پیام زده شده در: ۹:۵۴ دوشنبه ۶ خرداد ۱۳۸۷
#6
سلام
منم ثبت نام می کنم.


آماده باشید که الآن عکسو می گیرما!






تصویر کوچک شده


Re: دفتر رسیدگی به مشکلات بازیکنان
پیام زده شده در: ۲۰:۲۸ پنجشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۸۷
#7
سلام
می خواستم دلایل خودمو برای خارج شدن از تیم هدنور اعلام کنم:

1_ مساله تعویض معاون تیم (نوربرتا) با عضوی تازه وارد که هنوز عضو ایفای نقش هم نشده !! واقعا عجیبه که معاونی که زحمت زیادی برای تیم می کشید و همه تیم هدنورو با نوربرتا می شناختن با یه کس دیگه اونه یه عضو تازه وارد عوض بشه.واقعا عجیبه!

2_ تغییر نام و شعار تیم که در واقع تغییر هویت تیمه که برام غیر قابل قبوله.

3 _ به دو دلیل گفته شده ما (یعنی من و نوربرتا) تصمیم گرفتیم از تیم بریم بیرون اما مثل اینکه برای تیم ارزش نداشتیم و بود و نبودمون برای تیم فرقی نمی کنه؛ این در حالیست که ما تلاش زیادی برای موفقیت تیم کردیم و این مقامو با توجه به تازه وارد بودن راحت به دست نیاوردیم.

به هر حال این بود دلایل من و نوربرتا برای خارج شدن از تیم و فکر می کنم تا وقتی این مشکلات در تیم وجود داره نمی تونیم بمونیم.

نمی دونم ابنجا جای گفتن این چیزا هست یا نه ولی به هر حال جایی بهتر از اینجا به فکرم نرسید!


آماده باشید که الآن عکسو می گیرما!






تصویر کوچک شده


Re: كدوم كاراكتر تو فيلم به شخصيت در كتاب بيشتر نرديك بود؟
پیام زده شده در: ۱۵:۴۰ شنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۸۷
#8
هوم.به نظر منم دامبلدور اولیه محشر بود بر خلاف این یکی دامبلدور که بازیش اصلا جالب نیست.اسنیپ و مک گونگال هم واقعا خوب انتخاب شدن.ویزلی ها رون فرد و جرج و جینی از همه بهتر به شخصیت کتاب ها می خوردن.هرمیون هم خوب انتخاب شده اما من یه جورایی با انتخاب دنیل مشکل دارم.خودمم نمی دونم چرا؟


آماده باشید که الآن عکسو می گیرما!






تصویر کوچک شده


Re: عضویت در کوییدیچ
پیام زده شده در: ۲۰:۱۴ جمعه ۶ اردیبهشت ۱۳۸۷
#9
سلام
منم از همین جا آعلام می کنم که تیم خودمو از هدنور به یونیکورن عوض می کنم تا مهاجم این تیم بشم.با سوزان هم هماهنگی لازمو کردم و کاملا در اطلاعه.
هدنورو خیلی دوست دارم اما چون نوربرتا رفت منم باهاش می رم.می دونم هدویگ می تونه از پسش بر بیاد و دوباره تیمو بالاتر از اینی که هست(مقام سوم)برسونه.اما خب من تصمیممو گرفتم.


آماده باشید که الآن عکسو می گیرما!






تصویر کوچک شده


Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۲۰:۱۷ جمعه ۳۰ فروردین ۱۳۸۷
#10
سلام
نمیدونم این چیزی رو که می خوام بگم باید اینجا بگم یا نه اما خب جایی بهتر از اینجا پیدا نکردم:
همون طور که خودتون بهتر می دونید تاپیک هایی وجود داره که غیر رول هستند که توی این جور تاپیک ها که معمولا عنوان اونا به صورت سواله اعضا میان و نظر خودشونو درباره ی اون موضوع بیان می کنند. اما هپزیپا اسمیت که قبلا شناسه ی هرمیون گرنجرو داشته توی این تاپیک ها نظر بقیه رو نقد می کنه در صورتی که این درست نیست که کسی نظر دیگران رو حتی با دلایل خوب نقض کنه چون اون شخصی که نظر می ده خب حتما یه چیزایی رو در نظر گرفته و اون نظرو داده.درست مثل خود من که توی چند تا از این تاپیکا نظر دادم و هپزیا نظر منو به طور کامل رد و نقض کرده در حالی که من هنوز روی حرف و نظرم هستم.یعنی ما حق نظر دادن نداریم و نظرمون باید مورد انتقاد قرار بگیره؟یه جورایی مثل تاپیک نمایشنامه نویسی شده که خوب یا بد بودن پستو می گه که این درست نیست چون اون روله ولی این غیر روله.
اگر هم اشتباه می کنم ببخشید.به هر حال نظر شخصیم بود شاید واقعا کارش درست باشه.


ویرایش شده توسط دنیس کریوی در تاریخ ۱۳۸۷/۱/۳۰ ۲۰:۱۹:۳۹
ویرایش شده توسط دنیس کریوی در تاریخ ۱۳۸۷/۱/۳۰ ۲۰:۲۳:۲۰

آماده باشید که الآن عکسو می گیرما!






تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.