تکلیف اول:
یک رول بنویسید و در اون نبرد یک گروه جادوگر رو با گیاه دارک پرسیکا شرح بدید! هرچقدر نبرد رو مخوف تر و هیجان انگیزتر توصیف کنید بیشتر نمره می گیرید! سبک نوشتاری مهم نیست! (۲۵ نمره)گروهی از کارآگاهان و جادوگران برای تجسس گیاه دارک پرسیکا، راهی جنگل های آمازون می شوند.تعداد آن ها حدود 20 نفر می باشد که در میان آن ها افراد غریبه هم مشاهده می شود.
صبح است و اشعه های نورانی و سوزناک خورشید چشمانشان را نوازش می کند.آن ها در حال قدمیدن در میان درختان و گیاهان جور واجور جنگل هستند و بعد از پیاده روی نسبتا" طولانی، به در یاچه ی آمازون می رسند.
دنیس در حالی که روی صخره ای بر ساحل دریاچه نشسته،با حسرت به افق های دور دست می نگرد.(ابتدا چند اسلاید از عینک های آفتابی و تی شرت های مختلف او می بینیم.) بعد سدریک شروع به آواز خواندن می کنه :
"شیطون و بازیگوشه/هر روز یه رنگ می پوشه..."
الیور(این شخصیت مجازی است و هنوز وجود خارجی ندارد و او را به صورت هاله ای از نور می بینیم.) غرق در تفکراتش است و خود را در حال به دام انداختن دارک می بیند و یک باره شروع به دست زدن می کند.
ملت :
بعد از کمی استراحت، همه ی افراد به راه خود ادامه می دهند.هنوز چیزی از دریاچه فاصله نگرفته بودند که صدایی آن ها را وحشت زده کرد.صدا شبیه خرس بود.
جیمز در حالی که از ترس سرخ شده بود، گفت :
"رخت ها را بکنیم/آب در یک قدمیست"
تدی : چی می گی تو؟ دیوونه شدی؟ حالت خوبه جیمز؟
جیمز : ببخشید دست خودم نبود
دوباره به راه خود ادامه می دهند. جمعیت در جنگل پراکنده شدند تا یا دقت بیشتری به جستجو بپردازند که صدای جیغ دنیس باعث شد که همه به طرف اون برن.
دنیس : اوه مای گاد، فکر کنم خودشه، همون گیاهه س .
سدریک : سنکوپ کردیم بابا! این کجاش مثل اونیه که تو کلاس دیدیم دنیس جان؟
الستور مودی : این گیاه قوریاغه ی فرنگیه ؛ همه می دونن که این گیاهی است سرشار از احساسات، عواطف و روحیات گرم و انسانی...
همگان از این اظهار فضل در دریایی از بهت و شگفتی فرو رفته بودند و چشمانشان گرد شده و دهان ها کف کرده بود.دنیس از تعجب پس سرش را می خاراند.
جبمز: یحتمل نام خفنی است که در عالم بشریت جا نیفتاده.
لیلی خودشو نخود آش کرد وگفت : اجازه می دید بریم؟ دیر می شه ها!
دنیس : کی از تو نظر خواست؟
سدریک : ببند اون حلقتو. پررو نشو.
آن ها به راه خود ادامه می دهند . مودی جلوتر از همه در حال کاوش در بین گیاهان مختلف ، به دنبال دارک پرسیکا می گرده. مودی توقف می کنه و همه پشت سر او متوقف می شن.
مودی : می خوام به چیزی بگم که به احتمال قریب به یقین روی سرتان بوته ی گوجه فرنگی سبز می شه.ما،گیاه قاتل رو پیدا کردیم.اونجاس.می بینیدش؟ باید با احتیاط بهش نزدیک بشیم.
همه به تکاپو می افتند. دنیس از ترس با فرق سر به زمین می خوره.
دنیس : نـــــــــــــــه.جلوتر نریم ؛خطرناکه ، می میریم.
مودی : پسره ی جفنگ. ما جانمان در می رود برای خدمت فرهنگی. اون وقت تو می گی نریم؟
دنیس که مغزش هر 3 دقیقه رفرش می کنه، بلند می شه و همراه بقیه با احتیاط جلو می ره.
گیاه بزرگ و زیبایی در مقابلشان با خشانت قرار گرفته بود و با حرص و طمع به آن ها خیره شده بود.گلبرگ هایش به رنگ بنفش بادنجانی و شاخه و برگ هایش به رنگ زمرد بود و درخشش خیره کننده ای داشت.اندازه اش تقریبا بک چهارم زرافه بود و زیبایی حیرت انگیزی داشت.
یکی از افراد : گراچا، دگورار جادپرتا راگوره ما.آرته ناریچا.(مترجم : می گه این گیاه شباهت بسیار زیادی به طاووس داره.)
حاضران با شنیدن این جمله از ارتباط آن با موضوع ، عاجز ماندند.
ناگهان دهان گیاه باز شد و مثل جارو برقی، همه چیز را به طرف خود کشید. همه به سختی خودشان را نگه می داشتند اما اگر کاری نمی کردند ، بدون شک یکی از آن ها طعمه ی گیاه می شد.دنیس داشت تعادل خود را از دست می داد و دستش از درختی که آن را چسبیده بود، رها شد.ناگهان گیاه دهانش را بست و دنیس فوری جستی به عقب زد و از گیاه دور شد. خارهای کوچکی بر روی گیاه شروع به روییدن کرد و با انفجار ی مهیب به سوی آن ها پرتاب شد . بارانی از خار بر سر آن ها در حال ریزش بود و مودی فوری با طلسمی این کار را متوقف کرد.
گیاه که به خشم آمده بود ، این بار ریشه هایش از زمین بیرون آمد و با سرعت زیادی به سمت آن ها پیش رفت تا آن ها را بگیرد.تا اینکه به پاهای مودی که از همه به گیاه نزدیک تر بود رسید و آن را به سمت خود کشید. با وجود مقاومت شدید مودی، او لحظه به لحظه به گیاه نزدیک تر می شد و از هیچ کس کاری ساخته نبود.
ناگهان کینگزلی چوبدستیش را به بالا برد و زیر لب وردی را زمزمه کرد و ریشه های گیاه از جا کنده شد و مودی به سرعت از گیاه دور و دورتر شد. گیاه که نفرت در وجودش نمایان بود، این بار پرتو هایی به رنگ طلایی از خود ساطع کرد و فضا آن چنان نورانی شد که هیچ کس قادر به دیدن جایی نبود.مودی و کینگزلی می خواشتند از فرصت استفاده کنند و با طلسمی گیاه را نابود کنند.گیاه با سر و صدای زیادی در حال حرکت یود.بنابراین مودی و کینزلی به راحتی جهت او را تشخیص دادند و ورد ها و طلسم های بی شماری را به سمت گیاه روانه کردند.
صدای ناله ی عجیبی به گوش رسید و پرتوهای طلایی نور یک باره ناپدید شدند. گیاه در حالی که لت و پار شده بود در گوشه ای افتاده بود.آن ها موفق شده بودند و توانسته بودند گیاه را نابود کنند.
تکلیف دوم :
سه نفر از دانشمندان سازمان اسرار که موفق به پیدا کردن خواص دارک پرسیکا شدن. نام دانشمند، خاصیت و کاربرد!1- ادمورد گارمیند :او جادوگری است که در سازمان اسرار مشغول مطالعه بر روی این گیاه می باشد.
او بعد از تحقیقات فراوان بر روی گیاه پی برد که گلبرگ های آن دارای دو لایه است که لایه ی زیرین هم چون اشک ققنوس خاصیت شفا بخشی دارد و عصاره ی آن در بسیاری از داروها و معجون های دارویی مورد استفاده قرار گرفته است.
2- الکساندر دامبلدور :او جد بزرگ دامبلدور محسوب می شود که علاقه ی وافری به گیاهان داشت و موفق به کشف خواص بیش از 124 گیاه مختلف شد.
او با دقت فراوان توانست دانه های ریزی را که در مرکز گلبرگ های گیاه نهفته است را مورد بررسی قرار دهد.او به این نتیجه رسید که این دانه ها برای درمان آلزایمر مفید می باشد.
3- هامیندر کاندول :او کارآگاه جوانی بود که در سن 28 سالگی توسط همین گیاه به قتل رسید.
او به شدت به این گیاه علاقه داشت و با تحقیق بر روی ساقه های گیاه دریافت که آوند های کوچک درون ساقه ی گیاه، اگر به همراه سیر و کدو حلوایی خورده شود، باعث بهبود بیماری های گوارشی می شود.