هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (terminator_mohammad)



Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۰:۰۶ پنجشنبه ۷ تیر ۱۳۸۶
#1
ميشه تصوير مربوط به كارگاه نمايشنامه رو تو قسمت جواباش بذارين آخه هر چقدر ميگردم تصويري پيدا نميكنم .
لااقل يه پيام شخصي بدين.


بله حتما. من از مسئول تایید اون تاپیک (چو چانگ) درخواست میکنم که از کاربران بخواد تا تصویر رو در بالای پستشون لینک بدن تا وقت شما برای پیدا کردن عکس گرفته نشده. موفق باشی


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۷ ۱۲:۱۲:۵۴

جادو قدرت است.


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۲:۰۷ پنجشنبه ۲۴ خرداد ۱۳۸۶
#2
مادر رون با وجود مشغله اي كه تو محفل داسشت براي خريدن دسته جارويي كه به رون قول داده بود به كوچه دياگون رفته بود.
سر راه يك كبابي رو ديده بود كه تو ويترينش يك بوقلمون چاق و چله در حال سرخ شدن بود خيلي دلش ميخاست اونو براي جشن امشب بخره ولي ميدونست با حقوقي كه آرتور از وزارتخونه ميگيره نميشه يه دسته جارو درسته حسابي واسه رون خريد.
زير لب غرغر ميكرد:‌‌‌‍(آرتور با اين كه از مهرههاي اصلي وزارتخونست تو حاشيه قرار مي گيره و فاج تو سفسطه باز ادعا ميكنه خداي عدالت و پاكيه...)
خانم ويزلي به محفل برگشت و داشت وسايل جشن رو حاضر ميكرد .
رون در حال لاف زدن راجع به جارو پرندش بود.
_(تو ده ثانيه صد كيلومتر بر ساعت سرعت ميگيره به قدري انعطاف پذيره كه تو جعبه مرغ هم جا ميشه وقتي خطر تهديدت ميكنه نوكش جرقه ميزنه و...)
خانم ويزلي وارد شد : (بسه ديگه بياين شام حاضره رون هري )
شام دلچسبي براي هري نبود هري تاسف ميخورد كه چرا دامبلدور اونو ارشد نكرده از طرفي بايد فردا در دادگاه حاضر ميشد تا از خودش بخاطر انجام جادو پاترانوس دفاع كنه .
سالن رو ترك كرد ولي تا صبح ذهنش مشغول بود كه نكنه از هاگوارتس اخراج بشه يا اونو به آزكابان بفرستن.



اين بار اگه رد كني خيلي نامرديه

خب تقریبا کپی کتاب 5 بود!
ولی عیبی نداره...تایید میشه!


ویرایش شده توسط mohammad hoseiny در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۲۴ ۱۲:۲۵:۰۵
ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۲۴ ۱۳:۴۴:۳۷


Re: اگه یهو یه لولوخرخره جلوت ظاهر بشه ،چه شکلی میشه؟
پیام زده شده در: ۱۸:۰۰ چهارشنبه ۲۳ خرداد ۱۳۸۶
#3
هاگريد : مردن مادام ماكسيم

پروفسور اسوارت: نابودي گياهانش

ويكتور كرام : ازدواج هرمايوني با هري يا كس ديگه

من شخصآ اگه لولو ببينم 100% شكل ناظر هاي اين سايت ميشه كه هي تند تند داستان منو رد ميكنن.



Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۰:۲۲ سه شنبه ۲۲ خرداد ۱۳۸۶
#4
هري در حال قدم زدن در كوچه دياگون بود . دختر فقيري را ديد كه با تاسف به ويترين كبابي نگاه مي كرد كه داخل آن بوقلموني در حال سرخ شدن بود.
هري به دخترك نگاهي كرد و در فكر فرو رفت كه چرا عدالت نبايد رعايت بشه و بضيها در حاشيه قرار ميگيرند.
ذهنش جرقه اي زد كه موضوع رو به فاج بگه ولي به خاطر آورد كه فاج اون رو يك مهره هرزه ميدونه و هميشه داشتن مشغله زياد رو براي فرار از مسوليت بهانه ميكنه.





شرمنده اگه كم بود باره اولم بود يه كم كمك كنيد قول ميدم پيشرفت كنم.


خب کوتاه بودنش زیاد مهم نیست مهم محتواست...آخر نوشته یه جورایی ناتمومه و جوری به نظر میرسه که انگار شروع یه نمایشنامه یا داستانه... اگه یکی دیگه (با یه موضوع جدید) بنویسی بهتره!

ایدیم تو پروفایلم هست اگه کمک خواستی در خدمتم!

تایید نشد.


ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۲۲ ۲۲:۱۹:۱۲






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.