هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۵:۵۰ جمعه ۱ تیر ۱۳۸۶
#1
سلام ببخشید مسئول محترم این تاپیک بنده از همون دو جایی که معرفی کرده بودین تائید شدم و حالا دوباره معرفی می کنم شخصیت خودم رو ممنون
----------------------------------------------------------------------
نام:فیلیوس فلیت ویک
شهرت:پرفسور فلیت ویک
شغل:استاد درس وردهای جادویی
تحصیلات:پایان دوره های جادوگری و متخصص وردهای جادویی
چوب دستی:از موی دم تک شاخ و چوب آبنوس و روکشی از چوب بلوط با رگه های طلا و قسمت دستی آن توسط یک یاقوت جادویی که توانایی تقویت جادو را دارد به رنگ آبی آسمانی و مایل به شفاف جدا شده است.
جاروی پرنده:ندارم و وسیله ی مسافرتی مورد علاقه من پودر آتش هستش.
علاقه مندی ها:کشف راز و رمز های جادو و اختراع وردهای مختلف و آموزش به دانش آموزان
ویژگی های فردی:خیلی آرام و دارای حوصله زیاد.خیلی کم عصبی می شوم.
ویژگی های ظاهری:قدی کوتاه،پوستی کمی چروک،لباس های شیک ترجیحا کت و شلوار و موهای سپید هم دارم
گروه:ریونکلاو
توضیحات اضافی:
من پرفسور فلیت ویک در سمت استاد تدریس وردهای جادویی در هاگوارتز هستم.من سالهای متمادی در هاگوارتز بوده ام و اگر تعریف از خود نباشد باید بگم به صرف اخلاق خوبم با دانش آموزان و روان تدریس کردن من تقریبا هیچ دانش آموزی از من بدش نمی آید.من در فعالیت های مهمی در هاگوارتز شرکت داشته ام از آن جمله می توان به شرکت برای محافظت از سنگ جادو و قوی نمودن هاگوارتز در عصر جدید که ولدمورت برگشته.من هری رو آموزش دادم و اون توانست با نمره خوبی به کلاس من بیاد و برای کارآگاه شدن تلاش کنه.فعلا که من نمی تونم بهتون بگم که در سال بعد چه اتفاقی می افته چون نه خودم خبرشو دارم نه هنوز چیزی مشخص شده


تائید شد


ویرایش شده توسط کریچر در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۱ ۲۲:۵۶:۴۱
ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۳ ۱:۰۰:۴۸

کاش حتی در مرگ هم پیروز باشیم.
<<از کسانی که تاپیکی رو برای ایجاد امضا سراغ دارن یا امشضای قشنگ می شناسن تقاضا می کنم با من تماس بگیرن>>


Re: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۶:۲۰ پنجشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۶
#2
ببخشید من درست قوانین این قسمت رو نمی دونم و ننوشته بودیدش هم ولی فکر کنم باید راجع به اون عکسی که جناب چو چانگ داده بودن نمایشنامه بنویسیم اگر اینطوره این هم نمایشنامه من:
------------------------------------------------------------------------------------
هری:ولم کنین....ولم کنین تا خدمتش برسم.....نامرد پست....گفتم ولم کنین.
هرمیون در حالی که شونه ی هری رو گرفته بود تا به سمت اون مرگخوار حمله نکنهگفت:هری این چه کاریه...خودت خوب می دونی که نمی تونی در برابر اون مقاومت کنی...تیکه تیکه ات می کنه.
رون هم که تقلا می کرد نزاره هری به اون مرگخوار حمله کنه با هرمیون همراه شد و گفت:هری ..هرمیون راست می گه ..اول نگاه خودت بکن با یک چوب دستی شکسته می خوای بری با اون مبارزه کنی؟خودتو به کشتن نده.
هری:ولم کنین تا خدمتش برسم...فکر کرده می تونه مادر و پدر بهترین دوستم رو بکشه و در بره؟فکر کردین می تونه مادر و پدر چو رو بکشه و راس راس بگرده؟می کشمت..اگه می تونی و جرات داری وایسا.
در آن شب تاریک بود که هری فهمیده بود مادر و پدر چو توسط فینیاس کشته شده بود.فینیاس از اون مگر خوار هایی بود که به فکر خودش وفا دار ترین شخص به ولدمورت بود و یک قابلیت منحصر به فرد هم داشت و اون این بود که یک گرگینه بود ولی نه از اون گرگینه های معمولی گرگینه ای که خصلت خودش رو می تونست حتی در زمانی غیر از زمان تعیین شده یعنی شب چهارده هر ماه از خودش بروز بده.می تونست به خطرناک ترین و وحشی ترین موجود این عالم تبدیل بشه.در اون شب وحشتناک که اون داشت دنبال سوژه می گشت ناگهان به این فکر افتاده بود که چی کار کنه که ولدمورت خوشحال بشه که ناگهان به فکرش رسید هری پاتر رو رنج بده ولی می دونست که هری در جادوهای امنیتس دامبلدور و اون هم در هاگوارتز قرار داره.{توضیح اینکه اون سال سال پنجم تحصیل هری بود}پس به فکرش رسید که توسط اطرافیانش هری رو آزار بده و تازگی ها متوجه شده بود که هری با دختری به نام چو چانگ دوست شده بود.پس تصمیم گرفت خانواده ی چانگ رو از بین ببره و همون شب به سمت منزل خانواده ی چانگ رفته بود و اون ها رو به طور وحشیانه ای از هم دریده بود به طوری که کارآگاهان نمی دونستند که کدام جسد ماله کیه.و فردای اون روز این خبر به هری پاتر و چو رسیده بود و اونها که خیلی ناراحت شده بودند مخفیانه و توسط تسترال ها از قصر اومده بودن بیرون و چون تسترال ها خیلی خوب می تونستن ردیابی کنن{مثل gps مشنگ ها}تونستن رد فینیاس رو بگیرن و اون رو حین ارتکاب قتل یک خانواده بیگناه گیر بندازن.و بین هری و فینیاس دعوا در گرفت ولی از اونجایی که رون و هرمیون می دونستن که هری تاب مقابله با فینیاس رو نداره برای همین جلوش رو می گرفتن که با فینیاس درگیر نشه.و در همون حال هم فینیاس داشت در می رفت.ناگهان هری خودش رو از چنگال دوستانش رها کرد و به سمت فینیاس شروع به دویودن کرد و ناگهان دنیا در مقابلش تیره و تار شد و دید در یک دنیای دیگه س و فینیاس مقابلش وایستده.
فینیاس:خوشت میاد پاتر؟اینجا همون دنیای تیره ایه که خودم ساختم.همونی که آرزو داشتم تو رو داخلش بکشم و با خون و گوشتت اینجا رو تزئین کنم.
هری:هیچ وقت موفق به این کار نمی شی.از کی تا حال گربه ها می تونن از این کارای بزرگ بکنن؟
فینیاس:هری من تو رو خوب می شناسم وقتی نمی تونی مقاومت کنی می خوای با حرفات خودت رو نجات بدی ولی بدون من گول تو رو نمی خورم هری بجاش خون اون کله ی پوکت رو میخورم.
هری:البته هرگز فرصت این کارو پیدا نمی کنی چون من می کشمت..............آوادوکدورا..................و ناگهان پرتو نور سبز روشنی از چوبدستی هری بیرون اومد و به دیواره ی اون دنیای وهم انگیز برخورد کرد و شکافی از نور درست شد و نوری سفید وارد اون دنیای تیره شد.فینیاس می دونست چون طلسم هایی که هری پاتر می فرسته به خاطر قلب پاک و مهربونش هست و از احساسات پاک سرچشمه گرفته و این طلسم ها از روی کینه نیست پس اینها می تونن دنیای پر از کینه ای رو که ساخته نابود کنه ولی فینیاس می خواست قبل از اینکه هری چیزی در مورد این موضوع بفهمه اونو بکشه و خودش رو از شر این مزاحم خلاص کنه و پاداشی خوب هم از ولدمورت بگیره.
فینیاس:اوه هری با اون قلب مهربونت که تو نمی تونی طلسم های نا بخشودنی انجام بدی..........کروشیو............
و این طلسم به هری برخورد کرد و هری از درد بخودش می پیچید و در این حین مغزش گویی مثل یک کاغذ سفید از همه چیز خالی می شد.................و ناگهان درد هری کاهش یافت و فهمید طلسم برداشته شده و یک آن نگاهش به اون دریچه ی نورانی افتاد و فهمید قضیه از چه قراره ولی به روی خودش نیاورد.هری حدس زد که به احتمال زیاد نیروی فینیاس در اینجا ذخیره شده و اگر اینجا نابود بشه پس یعنی هری می تونه خود فینیاس رو هم نابود کنه.
هری:فینیاس لحظات آخر عمرت چیزی نمی خوای بگی؟
فینیاس:چرا می خوام بهت بگم ............آوادکدوورا...........
و پرتو سبز رنگ از بیخ گوش هری رد شد و هری هم بلافاصله گفت:..................کروشیو................... ولی بجای اینکه از چوبدستی نیروی شکنجه خارج بشه نوری سفید مایل به صورتی خارج شد که هنگامی که تابشش به دیوارهای اون دنیا برخورد می کرد اون دیوار ها رو ذوب می کرد و از بین می برد.و هری متوجه شد که فینیاس هم داره ضعی میشه و در آخر اون پرتو به فینیاس برخورد کرد و فینیاس به هوا رفت و یک عالمه سایه های تیره از بدنش خارج می شد و در آخر سایه ی یک گرگ از بدنش خارج شد و فینیاس بی حال روی زمین افتاد.هری به بالای سر فینیاس رفت و به چشمهای او نگاه کرد و گفت:هرگز این قدر خوشحال نبودم که حالا هستم و خودم رو تحسین می کنم که یک آن تصمیم گرفتم بجای طلسم شکنجه افسون عشق رو بکار ببرم و معجزه ی عشق رو هم دیدم.فینیاس وقتی که بیدار بشی همه چیز یادته ولی دیگه گرگینه نخواهی بود و علامت مرگخوار ها رو روی ساعد دستت نخواهی دید چون نیروی عشق من و مادرم تو رو نجات داد ولی می تونی راحت رو خودت انتخاب کنی.
و هری از اونجا دور شد و بعد از یک سال فهمید که فینیاس به محفل ققنوس پیوسته.........
<<پایان داستان>>
امیدوارم خوشتون بیاد

تایید شد!
شما میتونید شخصیت مورد نظرتون رو در تاپیک معرفی شخصیت، معرفی کنید تا بعد از تایید مدیران وارد گروه ایفای نقش بشید.موفق باشی


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۱ ۱۱:۵۷:۴۹

کاش حتی در مرگ هم پیروز باشیم.
<<از کسانی که تاپیکی رو برای ایجاد امضا سراغ دارن یا امشضای قشنگ می شناسن تقاضا می کنم با من تماس بگیرن>>


Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۰:۲۰ چهارشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۶
#3
راستش این نظر من هستش ها
-------------------------------------------
به جنابهای مالسیبر و اسلاگهورن:
به احتمال زیاد ISP شما که call with me باشه صفحات اینترنتی بعضی سایت ها رو به صورت کچ شده cach نشان میده که این ها صفحاتی از سایت هستن که در خود سرور شما ذخیره شدن برای دیدن مطالب جدید باید توسط دکمه ها ctrl+f5 رو یک بار بزنید تا صفحه ها رفرش بشن و مطالب جدید رو ببینید.
---------------------------------------
ببخشید اگر که دخالت بود


کاش حتی در مرگ هم پیروز باشیم.
<<از کسانی که تاپیکی رو برای ایجاد امضا سراغ دارن یا امشضای قشنگ می شناسن تقاضا می کنم با من تماس بگیرن>>


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۱:۵۸ سه شنبه ۲۹ خرداد ۱۳۸۶
#4
جام - سراغ - محافظ - نشان - شیطان - خشک - رضایت - تیز - سپتامبر – تبهکار
----------------------------------------------------------------------------
من:آقا اون جام چنده؟
فروشنده:سراغ اون جام رو نگیر مگه نشان فروخته شده است رو روش نمی بینی؟
من:خوب چرا ولی من باید چی کار کنم که بتونم اون جام رو بخرم؟
فروشنده:بایدرضایت اون کسی رو که اینو پیش خرید کرده جلب کنی.
من:اون کیه جناب؟
فروشنده:اون یک شیطان هستش.یک شیطان تبهکار .
من:چی؟یک شیطان؟
فروشنده:بله.یک شیطان که تقریبا یک سالی هست که اومده به این شهر و این جام رو برای این می خواد که تبدیلش کنه بهنشان محافظ شیطان مثل اینکه یک دانشمند شیطانی این راه رو برای مقاوم کردن شیاطین در مقابل بلایا ابداع کرده.تازه پول هم بهم نداد و منو تهدید کرد.
من:حالا چی شده بین این همه جام توی این شهر و حتی توی این مغازه این جام رو انتخاب کرده؟
فروشنده:چون این جام مشخصاتی رو که دانشمند شیطانی می خواسته رو داره؟
من:و اون مشخصات چی بوده؟
فروشنده:بای یک جام باشه که حاوی یک لبه تیز باشه و ساخت ماه سپتامبر هم باشه.و باید طوری باشه که بعد از خرید یک نفر بیاد سراغش رو بگیره.
من:و این یعنی چی؟
فروشنده:یعنی این که اون شخصی که میاد سراغ این جام نفرین میشه که دیگه توی این دنیا زندگی نکنه.
من ناگهان تمام بدنم خشک شد مثل چوب. که ناگهان دیدم فروشنده دندانهای تیزش رو نشون من داد و دیگه هیچی نفهمیدم و وقتی چشم باز کردم دیدم در بین مرده ها هستم.

امیدوارم خوشتون اومده باشه.


داستانتون بلند بود و تماما دیالوگ.سعی کن کوتاه بنویسی و کمی هم فضا سازی در متن داستان بکار ببری تا جذاب تر باشه.
تایید شد! شما میتونید در کارگاه نمایشنامه نویسی پست ارسال کنید.موفق باشی


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۳۰ ۱۶:۴۳:۲۵

کاش حتی در مرگ هم پیروز باشیم.
<<از کسانی که تاپیکی رو برای ایجاد امضا سراغ دارن یا امشضای قشنگ می شناسن تقاضا می کنم با من تماس بگیرن>>


Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۲۱:۳۳ سه شنبه ۲۹ خرداد ۱۳۸۶
#5
با سلام من چند تا سخن با مدیران عزیز داشتم.
1-قالب های سایت خیلی سنگین هستن لطفا یک دونه سبکشو بزارین من با اینکه ADSL دارم ولی بازم طول میده تا سایت بالا بیاد.
2-تبلیغات خیلی زیاده و مزاحمه سایت هستش بعضی تبلیغ ها هم بدرد سایت نمی خوره تبلیغ های سایت باید در زمینه داستان و فرهنگ باشه.
به این دوست عزیزمون هم بگم که ناظر نشی بهتره چون این سایت شریف خیلی عضو داره و ناظران و مدیران و وب مستران به نظر من با اینکه قدرت زیادی دارن ولی جزو قشر و گروه کاری خیلی پر زحمتی هستن.


کاش حتی در مرگ هم پیروز باشیم.
<<از کسانی که تاپیکی رو برای ایجاد امضا سراغ دارن یا امشضای قشنگ می شناسن تقاضا می کنم با من تماس بگیرن>>


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۱:۲۰ سه شنبه ۲۹ خرداد ۱۳۸۶
#6
با سلام.ببخشید من تازه عضو شدم می خواستم بدونم برای ایفای نقش باید همین جا پست بدم دیگه؟طبق قانون؟ خوب اگه اینطوره اینم معرفی نامه من.
---------------------------------------------------------------------------------
نام:فیلیوس فلیت ویک
شهرت:پرفسور فلیت ویک
شغل:استاد درس وردهای جادویی
تحصیلات:پایان دوره های جادوگری و متخصص وردهای جادویی
چوب دستی:از موی دم تک شاخ و چوب آبنوس و روکشی از چوب بلوط با رگه های طلا و قسمت دستی آن توسط یک یاقوت جادویی که توانایی تقویت جادو را دارد به رنگ آبی آسمانی و مایل به شفاف جدا شده است.
جاروی پرنده:ندارم و وسیله ی مسافرتی مورد علاقه من پودر آتش هستش.
علاقه مندی ها:کشف راز و رمز های جادو و اختراع وردهای مختلف و آموزش به دانش آموزان
ویژگی های فردی:خیلی آرام و دارای حوصله زیاد.خیلی کم عصبی می شوم.
ویژگی های ظاهری:قدی کوتاه،پوستی کمی چروک،لباس های شیک ترجیحا کت و شلوار و موهای سپید هم دارم
گروه:ریونکلاو
توضیحات اضافی:
من پرفسور فلیت ویک در سمت استاد تدریس وردهای جادویی در هاگوارتز هستم.من سالهای متمادی در هاگوارتز بوده ام و اگر تعریف از خود نباشد باید بگم به صرف اخلاق خوبم با دانش آموزان و روان تدریس کردن من تقریبا هیچ دانش آموزی از من بدش نمی آید.من در فعالیت های مهمی در هاگوارتز شرکت داشته ام از آن جمله می توان به شرکت برای محافظت از سنگ جادو و قوی نمودن هاگوارتز در عصر جدید که ولدمورت برگشته.من هری رو آموزش دادم و اون توانست با نمره خوبی به کلاس من بیاد و برای کارآگاه شدن تلاش کنه.فعلا که من نمی تونم بهتون بگم که در سال بعد چه اتفاقی می افته چون نه خودم خبرشو دارم نه هنوز چیزی مشخص شده.

((امیدوارم قبول بشم برای ایفای نقش))


شما باید اول در تاپیک بازی با کلمات و بعد در تاپیک کارگاه نمایش نامه نویسی پست زده و تائید بشید . بعد پست معرفی شخصیتتون رو اینجا بزنید


ویرایش شده توسط کریچر در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۲۹ ۲۳:۱۵:۴۳
ویرایش شده توسط کریچر در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۲۹ ۲۳:۱۵:۵۶

کاش حتی در مرگ هم پیروز باشیم.
<<از کسانی که تاپیکی رو برای ایجاد امضا سراغ دارن یا امشضای قشنگ می شناسن تقاضا می کنم با من تماس بگیرن>>






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.