هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: کاور نسخه دلوکس قدیسهای مرگبار
پیام زده شده در: ۱۱:۴۱ پنجشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۶
#1
[spoiler=هرگز يك اژدهاي خفته را قلقلك ندهيد]شعار مدرسه draco dormiens nunquam titillandus كه البته به زبان انگليسي نيست بيشتر شبيه يه ورده با تاكيد هرگزي كه در جمله اومده فكر نكنم كه قلقلك كردن اژدها كار مفيدي باشه با اين حال اين شعار ميتونه شبيه يه ورد عمل كنه( چون به زبان لاتينه) كه روي اژدها ها اثر ميذاره

شايدم يه ضرب المثل باشه مثل پاتو روي دم شير نذار[/spoiler]

[spoiler=خانه گونت]خب در مورد اينكه بعضي از دوستان گفتن كه اونجا دهكده ماروولو گونت هست من يه بخش از كتابو كه در اين مورد توضيح داده ميارم:

فصل 10 كتاب ششم قسمت اول (خانه گونت) ص 258
انها در جاده دهكده اي ايستاده بودند كه دو طرف ان پرچين هاي در هم رفته داشت ده قدم جلوتر از انها مرد چاقي با عينك ضخيم ايستاده بود كه داشت به تابلوي جهت نماي چوبي كه از بوته هاي تمشك سمت چپ جاده سر بر اورده بود نگاه ميكرد.

در كتاب اشاره شده كه يه بخش جهت نما به پشت سر هري اشاره ميكرده و نام گريت هنگلتون روش ثبت شده بوده.و شاخه ديگر جهت نما به ليتل هنگلتون اشاره ميكرده.

يه جاي همين فصل اومده سپس راهشان پيچي به سمت چپ خورد و از مسير اصلي جدا شد اين راه سراشيبي از تپه اي پايين ميرفت و از اين رو به طور ناگهاني چشم انداز تمام دره در برابرشان پديدار شد.هري ميتوانست دهكده اي را ببيند كه بي ترديد ليتل هنگلتون بود و در ميان سراشيبي تپه ها قرار داشت بر روي دامنه تپه روبرو عمارت اربابي زيبايي به چشم ميخورد كه دور تا دور ان را پهنه ي چمن هاي سبز مخملي پوشانده بود.

شيب زياد سراشيبي باعث شده بود كه باب اگدون ناخواسته بدود.[/spoiler]

بقيه توضيح ها در مورد مسير خانه ماروولو هست با مقايسه اين نوشته و تصوير ميشه نتيجه گيري كرد كه اينجا اونجاست يا نه.


ویرایش شده توسط dobby در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۳۱ ۱۱:۴۵:۴۶
ویرایش شده توسط dobby در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۳۱ ۱۱:۴۹:۴۵

[b][color=0000CC]شب چقدر بي رحم است در ظلمت خو


Re: هری پاتر و قدیسهای مرگبار
پیام زده شده در: ۹:۱۲ پنجشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۶
#2
در مورد نظرات لاوندر براون

[spoiler=ر.ا.ب]خب در كتاب هفتم شايد فصلي داشته باشيم با مضمون ر.ا.ب كه در مورد اين شخصيت توضيح ميده چون يكي از ابهامات كتاب شش همين شخصيت تازه وارد بود[/spoiler]

در مورد نظرات فرهاد پاتر
[spoiler=زامبي]نكته خيلي جالبي بود درسته ممكنه اين كتابم مثل محفل ققنوس به يه گروه اشاره كنه چون اين واژه يعني قديس به معناي پاك و مطهر ميتونه به هري و رون اشاره كنه اما كلمه مرده وار درست نيست اگه نوشته بود قديس هاي مرگبار ميشد گفت اما مرده وار در حقيقت يه چيزي مثل زامبي ها يا دوزخيا هست[/spoiler]

پيرامون hallow
[spoiler=تقديس]اين كلمه معني تقديس كردن و مقدس كردن ميده [/spoiler]

نظرات خودم در رابطه با عنوان مرموز كتاب
[spoiler=جانپيچ]به نظر من اين عنوان به هر چيز اشاره كنه به جان پيچ اشاره نميكنه فقط من يه احتمال ميدم به جان پيچ اشاره كنه اونم اينه كه يكي از دوستان هري يا خود هي جانپيچ باشه به دليل اينكه هري يا دوستانش افراد پاكي هستند و اين جانپيچ اونا را مثل يه ميرده كرده

در غير اين صورت من فكر نكنم كه ربطي داشته باشه به جانپيچها[/spoiler]


ویرایش شده توسط dobby در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۳۱ ۹:۲۷:۴۴

[b][color=0000CC]شب چقدر بي رحم است در ظلمت خو


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۹:۲۱ چهارشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۶
#3
استرس همچون تبهكاري زبر دست خواب را از چشمانم ربوده بود.گلويم خشك شده بود و هراز گاهي براي مداواي ان از ليوان ابي كه كنار تختم بود تغذيه ميكردم.

در هاگوارتز سپتامبر هميشه از اهميت ويژه اي برخوردار بود زيرا مسابقات كوئيديچ در اين ماه به پايان ميرسد و تكليف قهرمان جام كوئيديچ مشخص ميشد.

اولين سال حضورم در تيم كوئيديچ گروهم بود و همين مسئله اضطرابم را دو چندان كرده بود.به سراغ ذهن پر جنب و جوشم رفتم و شانس قهرماني تيم ها را در ذهن برسي كردم.

راوانكلاو كه بخاطر بازي هاي بدش در اين سال اميدي نداشت هافلپاف نيز فقط در صورت برد پر گل در برابر راونكلاو ميتوانست به قهرماني اميدوار باشد.

اسليتريني كه با ان بازي داشتيم فقط 50 امتياز از ما عقب بود و همين حساسيت بازي را بالا ميبرد.

ناگهان گرمي دستي را روي شانه ام احساس كردم اليور كاپيتان تيم بود كه كنارم نشسته بود.
_هنوز بيداري؟!
خس خس كنان و با درماندگي گفتم:اميدوارم انتظار نداشته باشي تو همچين شبي خوابم ببره.

با رضايت دستي به پشتم زد و چشمكي تحويلم داد و به سمت تختش روانه شد.

كمي بعد پلكهايم كم كم داشت بسته ميشد و اين نشان ميداد كه خواب به سراغم امده است.

چشمهايم را بستم و براي فرار از استرس خود را به روياهايم سپردم.

تایید شد! شما میتونید در کارگاه نمایشنامه نویسی پست بزنید.
سعی کن راحت تر بنویسی.ما قراره از نوشتن لذت ببریم نه اینکه خودمون رو اذیت کنیم.موفق باشی


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۳۱ ۱۳:۲۰:۱۰


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۷:۵۸ چهارشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۶
#4
دل و روده ام به هم چنگ ميزندو رنگ رخسارم را ترس با غارت برده در اطرافم تا چشم كار ميكند درخت است.درخت هايي كه با وجود برگ هاي زردشان غمگين تر نشان ميدهند.

هنوز صداي له شدن برگ هاي خشك را زير پاي بيگانه ميشنوم.ذهنم به اعلاميه تبهكار شيطاني كه شيشه مغازه هاي هاگزميد را پوشانده بود اشاره ميكند.

سعي ميكنم تيز و سريع حركت كنم و خودم را زودتر به هاگوارتز برسانم.اما اهنگ قدمهايش گويا با سرعت حركات من تنظيم ميشود.

تراكم درخت ها هر لحظه كم تر ميشود و نويد ازادي از ميان شاخ و برگهايش بهتر نفوذ ميكند.

صداي پاي غريبه لحظه اي به اوج ميرسد در حالي كه ترس همچون هيولايي بي رحم روحم را در تسخير قرار داده با بيشترين توان در حال دويدنم.

جرات ندارم كه به عقب نگاه كنم .دستهايي دور بازوانم گره ميشود.من و غريبه هر دو روي زمين ميفتيم از ترس خشكم ميزند و بي وقفه فرياد ميزنم.صداي خنده هايي دوستانه از پشت سرم ميشنوم تقلا را بس ميكنم و به پشت سرم نگاهي مياندازم و دوستم را ميبينم كه دارد با رضايت لبخند ميزند.

در دستش هديه كوچكيست و ان را به سمت من دراز ميكند به ياد ماه سپتامبر و تولدم ميفتم و ناخوداگاه زير خنده ميزنم

شما باید هفت تا کلمه رو بکار ببرید.داستانت خوب بود اما سعی کن به هری پاتر ربطش بدی.کلا من مشخص نبود داستان در مورد چی هست.میتونی دیالوگم بکار ببری. دوباره سعی کن اما اینبار با دقت بیشتری.موفق باشی


ویرایش شده توسط dobby در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۳۰ ۱۸:۰۱:۱۸
ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۳۰ ۱۸:۰۷:۱۸

[b][color=0000CC]شب چقدر بي رحم است در ظلمت خو


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۴:۴۳ چهارشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۶
#5
برگ درختان زرد شده است و همچون بيرقي طلايي امدن سپتامبر را به هاگوارتز گوشزد ميكند.

از دور ميتوان تشخيص داد كه برچسبي بر تنه ي بعضي از درختان زده شده است كنجكاو ميشوم و به سراغ كاغد هاي مرموز ميرم اخر چند روزي است كه منتظر اعلام اسامي تيم ها ي شركت كننده در جام كوئيديچ هستم اما خيلي زود متوجه ميشوم كه اين كاغذها فقط جهت شناساندن تبهكاري شيطاني به مردم است.ناميد ميشوم و مسيرم را عوض ميكنم.

دوستم جويي را از دور ميبينم كه دارد با استيو شطرنج بازي ميكند.
لبخندي رضايت بخش روي لبهايش است كه نشان ميدهد به خوبي حريف را تحت سلطه دارد.

خيلي تيز خودم را به انها ميرسانم.استيو سخت مشغول فكر كردن است و گويا دستش زير چانه اش خشك شده است و نميتواند ان را جا به جا كند.از درماندگيش لذت ميبرم.

بلاخره استيو حركتي سر سري و از روي درماندگي ميكند جو با قه قه اي شيطاني ويزش را جايي قرار ميدهد كه شاه را تهديد كند. گريزي براي شاه وجود ندارد.وزير جو به سمت شاه ميرود و با گرزي كه در دست دارد ان را خورد ميكند.

شكست سختي بوده و كنايه هاي من هم نقش محافظي را ايفا ميكنند كه نميگذارد اندوه استيو فرار كند.


داستان شما بیشتر حالت گزارش داشت تا داستان. پستهایی رو که تایید شدن بخون و دوباره تلاش کن.موفق باشی


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۳۰ ۱۶:۴۳:۵۴

[b][color=0000CC]شب چقدر بي رحم است در ظلمت خو






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.