فردای ان روز مسابقه کوئیدیچ داشتم. داشتم فکر می کردم که چجوری به الیور گل بزنم که دستم به کنترل خورد و تلویزیون روشن شد. داشت اخبار مسابقه ی فردا رو اعلام می کرد. زدم کانال بعدی دیدم داره دستوره یه غذایی رو میده. اومدم بزنم یه کانال دیگه که ییهو فکری به سرم زد. قلم و کاغذ را برداشتم و هرچی گفت نوشتم:اب.پلاستیک.شیشه.زهر باسیلیسک... به فکر رفتم. زهر باسیلیسک از کجا بیارم؟ اونم فهمیدم. پیش لرد رفتم و دفترچه ی خاطراتشو قرض گرفتم.به جای زهر چند برگ از دفترچه رو مخلوط کردم.نصف شب به اتاق الیور رفتم و معجون رو در شیشه ابش ریختم...
تو زمین مسابقه:نیمه اول هر کاری کردم گل نشد! نیمه دوم احساس کردم الیور تلو تلو میخوره!! اولین توپی که به طرفش رفت رو گرفت.همون موقع با سر به طرف زمین رفت! وقتی داور به طرف او رفت و نتیجه رو گفت فهمیدم معجون کار خودشو کرده اما بدتر خیلی بدتر! او
مرده بود