كينگزلي:مگس؟اخه چرا؟
پرنل:جون من بيا زنجيره ي غذاييمون كامل بشه
كينگزلي:دستت درد نكنه از خير جانورنما شدن گذشتم
_بشين سر جات.معجون امادست فقط كافيه كوفتش كني
_
عمرا اگه اين كار رو كنم
پرنل كه كم كم داشت جوش مياورد با عصبانيت گفت:تو اين كار رو ميكني
_
ولي پرنل در يك لحظه كه حواسه كينگزلي پرت بود معجون رو ريخت تو حلقش
كينگزلي احساس كرد ميخواد بالا بياره به سمت دستشويي پرواز كرد
كينگزلي:به!دستشويي!چه بويه خوبي ميده
تصميم گرفت از مواد درون دستشويي نوش جان كنه
با سرعت به سمتشون حركت كرد كه ناگهان پرنل مگس تپل مپل خوشگل رو تو يك شيشه زنداني كرد
كينگزلي:
مگسمون كه كردي حالا نميذاري چيزي بخوريم؟
پرنل كه انگار هيچي نشنيده بود به دره بطري كه روي ميز بود اشاره كرد و به كينگزلي فهموند كه بايد اون رو بخوره
كينگزلي اول نميخواست اون معجون رو بخوره ولي وقتي مگس كشي كه تو دسته پرنل بود روديد حسابه كار دستش اومد
معجون رو كه خورد دوباره حالش بد شد اين شكلي
كينگزلي:ايول دوباره ادم شدم
_تو از همون اول ادم نبودي
_
كينگزلي:باز هم از اون معجون ها داري؟
_چيه خوشت اومد؟با چه سرعتي جذبه دستشويي شدي
كينگزلي:
قهرم باهات
_اره هست.هر وقت كه بخواي.مياي بريم بيرون يك گشتي بزنيم؟
كينگزلي'با تو؟افتخار نميدم
پرنل:حالا ميبينيم
به طرف اتاثش رفت و دو بطري كه درونشان معجون بد رنگي بود را اورد
پرنل:بگير بخور
_دوباره؟
كينگزلي:واي پرنل جون چقدر غول پيكر شدي!!!
پرنل:فقط سرعت رو حال كن
و با شتاب به سمته پنجره رفت
كينگزلي:هي مواظب باش!پنجره بسته ست
دوم...بوم...اخ
پرنل:
كينگزلي:
كينگزلي به اطراف نگاه كرد و تصميم گرفت از طريق دودكش از خونه ي پرنل خارج بشه
كينگزلي:اه اه!چه هوايي!دلم دستشويي ميخواد
بعد با خوشحالی بالای کوچیکش رو به هم زد و پرواز کنان جلو رفت.پرنل هم که داغون شده بود روی دودکش خونشون نشست تا به بخت بد خودش فکر کنه.
کینگزلی همین جور که از پروازش لذت میبرد و سرخوش بود،یکدفه چشمش به یه مرغ مگس خوار افتاد.
كينگزلي كه انگار خشكش زده بود و نميتونست حركت كنه
كينگزلي:اي باب اينكه دالاهوفه
مرغ مگس خوار:ياهاهاها!الان ميخورمت
كينگزلي:نه دالاهوف جون.من جوونم!به جوونيم رحم كن .تازه عضوه سايت شدم
_الان از اين دنيا بلاكت ميكنم
اما یدفه اتفاق بد تری افتاد و چشم کینگزلی به جمال یک خفاش گرسنه روشن شد.
کینگزلی حسابی ترسیده بود و داشت غزل خداحافظی رو میخوند که یهو سر و کله پرنل پیدا شد.
كينگزلي:به به!پرنل جون!براي بكدفعه تو عمرم از ديدنت خوشحال شدم
پرنل:زورت به اين مگس رسيده؟
الان من هم ميخورمت
كينگزلي:
انتونين:ا....سلام
...كي گفته من ميخواستم اين مگس خوشگل رو بخورم؟فقط شوخي بود.خب من ديگه برم.چه جغده نازي هم هستي به به!باباي
و با سرعت باد جيم شد
ویرایش شده توسط كينگزلي شكلبوت در تاریخ ۱۳۸۷/۲/۸ ۱۴:۲۶:۰۴
ویرایش شده توسط كينگزلي شكلبوت در تاریخ ۱۳۸۷/۲/۸ ۱۵:۱۱:۰۵