به نظر من بلاتریکس لسترنج ، اسنیپ و ولدی، بسیار زیاد شبیه بودن.
بهترین جای کتاب از نظر مطابق بودن با اصول حماسه ی فانتزی و کتاب های فانتزی..همین قسمتی بود که فهمیدیم دامبلدور چه آدمی بوده...(یه وقت نگین چرت و پرت می گما!!! پروژه ی من اصلا در باره ی هری پاتر بوده! منابع هم از کتاب:دکتر شمیسا بود!!!)D:
به نظر من، وقتی مرگی در کار بوده و اتفاق هم افتاده،دیگه نمیشه عوض کرد.وسیله ای هم که هرمیون دارد تنها می تواند آن حادثه را دوباره برای ما مرور کند...ولی نمی تواند اتفاق (مردن) را تغییر دهد.ولی شاید ایرادی که به پست من وارد شه اینه که:خب توی کتاب 3 هری و هرمیون میرن و اتفاقا کار ها رو درست میکنن!
باید بگویم :بله، اتفاق هایی غیر از مردن قابل حل است!...
خدایی چو بدستیه خفن تر بود!..نه بود؟!...
حالا هرچی..ولی به نظر من که چوبدستیه خیلی خوبه! چون خیلی قدرتمنده!
با اجازه ی بزرگان سایت..به نظر من بعد ولدی که فداش شم..و بعد از دامبی، مرگخواران هستن که قدرت دارن!از بین اونا هم،بلاتریکس که بازم فداش شم از همه قوی تره!!!
ویرایش شده توسط گراتلدا در تاریخ ۱۳۸۷/۱/۲۳ ۱۷:۰۷:۳۱
ویرایش شده توسط گراتلدا در تاریخ ۱۳۸۷/۱/۲۳ ۱۷:۱۱:۵۵
بچه ها خدایی من هری پاتر رو دوست داشتم قبل از این که 7 تش بیاد!!!ولی دیگه اعتراف کنید 7 تش مزخرفه.من اگه جاش بودم آدمای اضافی رو میکشتم مثل چو چانگ!!!ولی دیگه ولدرموت رو به این طرز بد آبرو بر اسلایترین نمیکشتم و در آخر هم هری رو میکشتم...نمی خوام طرف داری ولدی رو بکنم! ولی دارم می گم داستان خیلی ابکی بود!!!!!!
سیلی- باخت- ترس- خنده- دردناک- تمرین- بزرگ- مسابقه- سنت مانگو - شانس
هنوز هم همان درد وحشتناک و دردناک در کتفش باعث می شد شانس برد ما را کمتر کند.سیلی از ناسزا بود که به طرف او پرتاب می شد..آخر برای این مسابقه ی بزرگ،خیلی تمرین کرده بودیم!ترس از باخت و مسخره شدن در دل ما موج میزد! خنده ی وحشتناکی مرا از جا پراند! همان جا فهمیدم که چه شد...توپ با تمام سرعتش به طرفم پرتاب شد و وقتی به خود آمدم که در سنت مانگو بودم...ولی دیگر هیچ چیز از آن باخت بدمان به خاطر نمی آوردم.....و هیچ چیز بد تر از فراموشی نیست...
خوب بود..تاييد شد!
ویرایش شده توسط [fa]ايگور کارکاروف[/fa][en]IGΘЯ[/en] در تاریخ ۱۳۸۷/۱/۱۳ ۱۹:۲۵:۳۹
نام ورد:بلاریپاپوس
کاربرد:وقتی کسی کنار گوشت شروع کرد به وزوز کردن با فحش دادن،اون وقت وقتشه یه درس حسابی بهش بدی،پس استفادش کن.عوارض:پاره شدن پرده ی گوش،چون صدایی ایجاد میکنه که تا 1 ماه توی گوش های طرف جیغ میکشه!
مخترع:داداشم(چون خودش استاد این چیزاست!)
حرکت چوبدستی:هرجوری که دوست داری..آزاده..چون موقع عصبانیت طرف فحشم نده که :بمیری با این طرز حرکت چوبدستی!!!
ویژگیهای افسون موقع اجرا:انقدر سریع میره که نمی فهمه!
موارد اجرا:وقتی کسی کنار گوشت شروع کرد به وزوز کردن با فحش دادن،اون وقت وقتشه !!
قدرت لازم برای اجرا:
قدرت زیادی می خواد اما اگه بخوای تقلبی هم داره که قدرت نمی خواد!ولی در موقع استفاده نام سازنده رو در ذهن داشته تا کار کنه!!
ویرایش شده توسط گراتلدا در تاریخ ۱۳۸۷/۱/۱۲ ۱۵:۱۴:۴۶
باید بگم که این پرسلی ی فداکار نبود من چی کار می کردم! متشکرم ازش..
خیس شده بود..از توی توالت در آمده بود...ورق هایش خالی از هر گونه نوشته بود..جوهر جذب می کرد!...و جواب سوال هایت را با خطی خوش می داد...بله پشت آن نوشته بود:دفتر چه خاطرات ریدل.