هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: اگه ميتونستي از يه ورد استفاده كني اون چي بود؟
پیام زده شده در: ۱۰:۴۰ سه شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۷
#1
طلسم فرمان خوبه.دوست دارم بدونم باترونوسم جه شكليه.اكسيو هم بدرد بوخوره.


تازه وارد بدون نام و نشان.
به ياد لوبين,تانكس,فرد,مودي,دابي جن ازاد,سيريوس,دامبلدور,


Re: رده بندی کتابهای تخیلی!!
پیام زده شده در: ۲۱:۰۲ دوشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۸۷
#2
1ارباب حلقه ها
2هري باتر


تازه وارد بدون نام و نشان.
به ياد لوبين,تانكس,فرد,مودي,دابي جن ازاد,سيريوس,دامبلدور,


Re: جادو رو به خاطر خودش مي خواي يا به خاطر هري ؟
پیام زده شده در: ۲۰:۵۴ دوشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۸۷
#3
به خاطر هري.جادو بدون هري هيجي نيست.


تازه وارد بدون نام و نشان.
به ياد لوبين,تانكس,فرد,مودي,دابي جن ازاد,سيريوس,دامبلدور,


Re: دوست داري جاي كدوم يكي از بازيگر هاي هري پاتر باشي؟
پیام زده شده در: ۰:۳۴ یکشنبه ۹ تیر ۱۳۸۷
#4
فقط دراكو ملفوي.


تازه وارد بدون نام و نشان.
به ياد لوبين,تانكس,فرد,مودي,دابي جن ازاد,سيريوس,دامبلدور,


Re: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۴:۱۲ یکشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۷
#5
بادی که از صبح شروع شده بود اکنون شدید تر میوزید. هری از یک ساعت قبل از مسابقه به زمین امده بود تا بتواند فشار روانی که اسلایترین ها برایش بوجود اورده بودند کم کند.
صبح که بیدار شد رون با دهانی باز با خوابی نارام خوابیده بود.
او هم مانند هری روز قبل از مسابقه چیزی نخورده بود.
دوری سریع در میدان زد.

خورسید لحظه ای پشت ابر های کدر پنهان می شد اما زود از پشت ابر ها نمایان میشد و تلالو درخشانش را به زمین می تابند.
مالفوی سایه به سایه دنبال او بود و از او یک لحظه هم غافل نمیشد.هری نگاهی به دور و اطرافش انداخت و مالفوی را دید که در فاصله ای نه چندان دور از او ایستاده.

مالفوی با پوزخندی گفت : هی پاتر دوستت ویزلی داره همه ی توپ ها را میگیره البته توپ های بازدارنده را.

هری به حرف مالفوی اهمیتی نداد میدانست که این روش همیشگی مالفوی برای پیروزی بود.

_ میدونی داستان من چیه؟ داستان حمله ی لرد سیاه به خونه ی شما.

حالا هری به طرف مالفوی برگشته بود . اتشی که در وجودش چندین هفته در خاکستر مانده بود داشت شروع به سر براوردن می کرد. حالا بهترین زمان برای خالی کردن دغودلی فشار روانی که اسلایترین برایش از چند هفته قبل ایجاد کرده بود.

_ میگفتن مادرت قبل از مردنش داشت به لرد سیاه التماس میکرد. چه قدر رقت انگیز...

اما هری نگذاشت مالفوی بقیه حرفش را بزند پس فاصله ی خود را تا مالفوی سریع طی کرد.

دنگ...

اولین ضربه را با موفقیت به گونه ی چپ مالفوی زده بود.دوباره مشتش را دوباره عقب برد و با قدرت ضربه ای زد اما سرش را به موقع عقب کشید.
هری با دست چپ به جلوی ردای سبز رنگ مالفوی چنگ زد.

ناگهان چیزی درخشید گوی زرین سمت راستش کنار پایش بود... پای چپش را سریع از روی جارویش رد کرد...حالا با دست چپش از جارو اویزان بود و گوی زرین با جنبشی ضعیف برای اخرین بار سعی کرد خودش را ازاد کند اما بی فایده بود... هری به روی جارویش برگشت . گوی زرین را به نشانه ی پیروزی به بالا برد.

گیریفندوری ها با فریادی از شادی به پایین سرازیر شدند.
ناسزاهای مالفوی در بین شادی بچه ها خیلی ضعیف به گوش میرسید. حالا رنگش از رون هم سرخ تر شده بود خوشبختانه خانوم هوچ جنگ بین هری و دراکو را ندیده بود.



دیر اقدام کردی، عکس کارگاه عوض شده است. با توجه به عکس جدید نمایشنامه جدیدی بنویس. موفق باشی.

تایید نشد!


ویرایش شده توسط [fa]اینیگو ایماگو[/fa][en]ΙΜДĠΘ[/en] در تاریخ ۱۳۸۷/۲/۸ ۱۹:۳۵:۵۳

تازه وارد بدون نام و نشان.
به ياد لوبين,تانكس,فرد,مودي,دابي جن ازاد,سيريوس,دامبلدور,


Re: تاثیرگذارترین قسمت کتاب...
پیام زده شده در: ۱۸:۲۹ جمعه ۶ اردیبهشت ۱۳۸۷
#6
مردن دابي كه اوج غم بود.بيجاره اخرين حرفي كه زد "هري باتر"بود.مردن فرد هم غمن انكيز بود.اخرشم با لبخند مرد.مثل زندكيش.هم مردن هر يك از ادماي خوب اشك ادمو در مياورد.


تازه وارد بدون نام و نشان.
به ياد لوبين,تانكس,فرد,مودي,دابي جن ازاد,سيريوس,دامبلدور,


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۴:۵۱ پنجشنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۸۷
#7
هری با قدم هایی سنگین به طرف دره ی گودریک رفت. می دانست که خودش با پاهای خودش دارد به سوی مرگ می اید اما نباید جلوی ولدمورت کم میاورد.
پس قدم هایش را بیشتر کرد تا به دره ی گودریک رسید در ان جا ولدمورت را دید که منتظرش ایستاده ناگهان وحشت سراسر وجودش را گرفت اما ولدمورت تنها دشمنش داشت به او لبخند میزد و هیجان کاملا در چهره اش نمایان بود. او به هری پیشنهاد دوئل داده بود و هری حتما باید در این مبارزه پیروز میشد. دو دشمن دور از هم ایستادند و چوب جادویشان را کشیدند و اما انگار ولدمورت سریعتر از هری بود و طلسمی به سوی هری پرتاپ کرد و هری از خواب پرید. بله او داشت خواب می دید اگر این خواب یک حقیقت بود ممکن بود بلای بزرگی سرش بیاید پس چه خوب که این خوابی بیش نبود.

جالب بود..تاييد شد!


ویرایش شده توسط تنها وارث بلاتريكس در تاریخ ۱۳۸۷/۲/۵ ۱۴:۵۴:۳۵
ویرایش شده توسط تنها وارث بلاتريكس در تاریخ ۱۳۸۷/۲/۵ ۱۴:۵۶:۵۱
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۲/۷ ۱۴:۳۱:۵۸

تازه وارد بدون نام و نشان.
به ياد لوبين,تانكس,فرد,مودي,دابي جن ازاد,سيريوس,دامبلدور,


Re: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۹:۱۵ چهارشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۸۷
#8
بادي كه از صبح شروع شده بود داشت شديد تر مي شد.هري از يك ساعت قبل از مسابقه به زمين امده بود تا شايد بتواند فشار رواني كه اسلايتريني ها برايش ايجاد كرده بودند كم كند.
صبح كه از خواب بيدار شد رون هنوز با دهان باز در خوابي نا ارام خوابيده بود.او هم مثل هري روز قبل مسابقه جيزي نخورده بود.
دوري سريع در ميدان زد.خورشيد لحظه او بشت بنهان مي شد اما جند دقيقه بعد كرماي خود را در همه جاي زمين بخش مي كرد.
ملفوي سايه به سايه اش او را تحت نظر كرفته بود.نكاهي به اطرافش انداخت.ملفوي با فاصله كمي از هري را زير نظر كرفته بود.
-هي باتر,دوستت ويزلي داره همه توبارو مي كيره.البته توباي بازدارندرو.
و بوزخندي زد.
هري اهميتي نمي داد.مي دانست كه اين روش هميشكي ملفوي براي بيروزي بود.
-مي دوني داستان مورد علاقه ي من جيه.داستان حمله ي ولدمورت به خونه ي شما.
حالا هري به طرف ملفوي بركشته بود.اتشي كه در وجودش جندين هفته در زير خاكستر مانده بود داشت شروع به سر بر اوردن ميكرد.حالا بهترين زمان براي خالي كردن دغودلي فشار رواني كه اسلايترين برايش در جند هفته قبل ايجاد كرده بودند,بود.
-مي كن مادرت قبل از مردنش داشت به ولدمورت التماس ميكرد.جقدر رقت انكيز...
فاصله ي خود تا ملفوي را سريع طي كرد.
...دنك!
اولين ضربه را با موفقيت به كونه جب ملفوي زده بود.مشتش را دوباره عقب برد و با تمام قدرت ضربه زد.اما به موقع سرش را عقب برد.هري با دست جب به جلوي رداي سبز ملفوي جنك انداخت.
ناكهان جيزي درخشيد...كوي زرين سمت راستش كنار بايش بود...باي جبش را سريع از روي جارو رد كرد...حالا با دست جبش از جارو اويزان بود و كوي زرين با جنبشي ضعيف براي اخرين بار سعي كرد خودش را ازاد كند اما بي فايده بود...هري به روي جارويش بركشت.كوي زرين را به نشانه ي بيروزي بالا برد.كريفيندوري ها با فرياد شادي به زمين سرازير شدند.ناسزا هاي ملفوي در ميان فريادهاي بيروزي كم شد.حالا رنكش از رون هم سرخ تر شده بود.خوشبختانه خانم هوج جنك هري و ملفوي رانديده بود.



اول اينكه شما هنوز در بازي با كلمات در اينجا تاييد نشديد. ابتدا آنجا تاييد شويد، در ضمن شما در نمايشنامه از فونت عربي استفاده مي كنيد كه تقريبا نمايشنامه رو خراب ميكنه. هر وقت در بازي با كلمات تاييد شدي مي تواني با تغيير فونت عربي به فارسي اينجا پست بزني و منتظر بررسي پستت باشي. ميتوني همين نمايشنامه رو هر وقت كه در بازي با كلمات تاييد شدي، اينجا در كارگاه نمايشنامه نويسي تكرار كني. موفق باشي.


ویرایش شده توسط [fa]اینیگو ایماگو[/fa][en]ΙΜДĠΘ[/en] در تاریخ ۱۳۸۷/۲/۵ ۱۲:۲۱:۳۷

تازه وارد بدون نام و نشان.
به ياد لوبين,تانكس,فرد,مودي,دابي جن ازاد,سيريوس,دامبلدور,


Re: اگه ميتونستي از يه ورد استفاده كني اون چي بود؟
پیام زده شده در: ۱۹:۰۲ سه شنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۸۷
#9
من دوست داشتم طلسم فرمانو روي معلم رياضيم اجرا كنم.اخه هيج جور نميشه ازش نمره كرفت.طلسم اكسبكتوباترونوم هم خوبه.دوست دارم شكلش يه خفاش يا روباه باشه


تازه وارد بدون نام و نشان.
به ياد لوبين,تانكس,فرد,مودي,دابي جن ازاد,سيريوس,دامبلدور,


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۶:۱۰ سه شنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۸۷
#10
نام:كريندل والد
كروه :اسلايترين
جوب دستي :ابرجوبدستي
جنس:مرد
او در سال 1883 به دنيا امد.او وارد دارمسترانك مدرسه جادوكري شد اما به خاطر بعضي اتفاقها در سال 1898 مدرسه اخراج شد و با دامبلدور اشنا شد.مدت دوستي انان بسيار كوتاه بود.ان دو در مدت دوستيشان در باره جكونكي تسلط بر مشنكها مطالعه مي كردند.اما بعدا كريندل والد خواهر ديوانه ي دامبلدور را كشت و به همين خاطر انها از هم جدا شدند.در سال 1954 دامبلدور دوئل بزركي با كريندل والد انجام داد و به خاطر بيروزي اش در دوئل مشهور شد.دامبلدور با اين بيروزي صاحب ابر جوب دستي كريندل والد از كركوويج دزده بود شد.كريندل والد تا سال 1998 در نورمنكام زنداني بود تا به دست ولدمورت كشته شد.
شكل ظاهري :موي بور و مجعد تا شانه
او خواهر زاده ي باتيلدا بكشات نويسنده است
بيشتر از اين بلد نيستم شرمنده ام.

شما هنوز در بازی با کلمات و کارگاه نمایشنامه نویسی تایید نشدید.


ویرایش شده توسط تنها وارث بلاتريكس در تاریخ ۱۳۸۷/۲/۳ ۱۶:۱۴:۵۱
ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۷/۲/۴ ۱۱:۳۱:۴۶

تازه وارد بدون نام و نشان.
به ياد لوبين,تانكس,فرد,مودي,دابي جن ازاد,سيريوس,دامبلدور,






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.