بلا با بی حوصلگی به پرسی نگاهی کرد و گفت :احمق ،این صدف ها صدای دریا رو نمی رسونند.اون مارپیچی ها بهترند.تو هیچ وقت یاد نمی گیری که....
مورفین با خوشحالی فریاد کشید :بچه ها من ماهی گرفتم
بلا بدون توجه به خنده ی سایرین جلو رفت و با لحن سردی گفت :این ماهی ها خوردنی نیستند.دلدرد میارن.لردسیاه چیزهایی به من یاد داده که تو حتی نمی تونی فکرشو بکنی احمق جان
صدای ارام امواج دریایی ارامش خاصی را برای مرگخوارانی که با مایو توی ساحل ایستاده بودند فراهم اورد.ساعات زیادی تا غروب افتاب و فرارسیدن شب نمانده بود.بیلیز در حالی که مایوی راه راه خود را خشک می کرد گفت :قربان ،از کجا می تونی الاگهورن رو پیدا کنیم؟ اون مدت زیادی است که توی این جزیره ی گمشده زندگی می کنه.وقتی خبر اون چانپیچ هارو....
ولدمورت با عصبانیت به بلیز خیره شد و زیر لب گفت :دهنتو ببند..در مورد اون ها هیچی نگو ،اگر کسی بفهمه...
بلیز با ارامش گفت :اما قربان هیچ کس اینجا نیست .همه ی ما مرگخواران وفادار شما هستیم.
ولدمورت به ساحلی که مرگخوارانش در ان به لوس بازی هایی از جمله اب بازی می پرداختند خیره شد و سپس گفت :بیلیز ،تو و بلا مرگخواران وفادار من هستید.بقیشون .،هرلحظه ممکنه که اون دامبلدور با اون ققنوسش از راه برسه ، می دونی که نمی تونیم جلوشو بگیریم،نه تا وقتی که قدرتمند نشدیم.من باید گور سالازار رو پیدا کنم .،سالازار کبیر جد بزرگوارم ،حتما می تونه کمکم کنه که...
صدای ارام بلا بگوش رسید که از پشت سر لرد سیاه موزیانه می خندید : اوه ،قربان ،ولی ایشون فوت کرده اند
ولدمورت فریاد کشید :پس تو به حرف های من گوش می کردی؟ ..کریشیــــــــ..
بیلیز مانع این کار شد و گفت :یا لرد شما همین الان گفتید که بلا از وفادار ترین هاست.اون چیزی به کسی نمی گه.بهتره از اون هم بخوایم که کمکمون کنه.اگر من بمیرم ،کسی باید با شه که بتونه به شما کمک کنه
ولدمورت که اکنون ارام تر از قبل شده بود به صورت بلا خیره شد و گفت :خیلی خوب بیلیز .براش توضیح بده.وقت زیادی تا شب و بعد صبح نمانده است .زود باش.
بیلیز به بلا گفت :دنبالم بیا .
بلاتریکس با لبخندی موزیانه و چهره ای که از ان غرور می بارید به نارسیسا خواهرش که مشغول کمک به مورفین بود که گوش های خونینش را تمیز کند نگاهی گذرا کرد و سپس به دنبال بیلیز راه افتاد.
1 ساعت بعد :بیلیز با خوشحالی به چشمان لرد کبیر خیره شد و سپس به بینی مار مانندش چشم دوخت :یا لرد ،بینیتون رو کجا عمل کردید؟
ولدمورت با عصبانیت داد زد : توی بیمارستان مار ها .چه خبر از اسلاگهورن؟
بیلیز لبخندی زد و گفت :لرد سیاه به سلامت .بلاتریکس چیز هایی می دونه که ممکنه در پیدا کردن اسلاگهورن کمکمون کنه.بعد هم اگر اسلاگهورن رو پیدا کنیم ،پیدا کردن گور سالازار اسلیتیرین با توجه به این که شما می گید اون از جاش خبر داره کار سختی نیست.
ولدمورت گفت :خوب بلاتریکس تو دقیقا چه چیز هایی می دونی؟
بلاتریکس با نگاهی نحقیر امیز به سایر مرگخواران که سعی داشتند توی اب سرد و تاریک دریا شنا کنند گفت :سرورم .،اطلاعات من اندک است ولی می تواند کمکتون کنه.
ولدمورت نعره زد :زود باش ...من وقت ندارم ..اگر واقعا چیزی نمی دونی ...دهنتو ببند .
بار دیگر لبخند شومی بر لبان بلاتریکس نقش بست.
.................
یا لرد نقد کنید
[size=small][b][color=00CC00]Ø´ÙØ§Ø³Ù Û Ø¬Ø¯Ûد Ù
Ù