هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۱:۵۴ یکشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۱
#1
آقا چرا کسی جواب ما رو نمی ده!

این هی می زنه: خظا: شناسه‌ی‌کاربری نادرست

گفتم که شناسه من دو بخشی هست با یه اسپیس وسطش. مشکل از این نیست؟!


در دست ساخت ...


پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۴:۴۱ شنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۱
#2
نقل قول از هری پاتر: باید دوباره ویرایش کنید چون احتمالا محدودیت زمانی که برای ویرایش داشتید تموم شده.


نه آقا کلا سیستم به هم ریخته . من حتی نمی تونم تمم رو هم عوض کنم. این تم مسخره چیه گذاشتید. اون آبیه اسمش چی بود؟!؟

من شناسه ام دو بخشیه. مثلا اینطوری: harry potter

وسطش یه اسپیس داره. می گم شاید مشکل از این باشه. نیست؟!


نقل قول از هری پاتر: باید در ادیت این رو درست کنم
ممنون که یاداوری کردید.


یعنی اینقد سایت بی در و پیکر شده که اگه من بر حسب تصادف از گور پا نمی شدم کسی یادش نبود این شکلک ها به هم ریخته؟! اصن این قالب جدیده چیه گذاشتید. کلی باگ داره. همون قبلی که خیلی خوب بود. تازه این آواتارا رو هم نشون نمیده. کلی از جذابیت سایتتون کم میکنه ها!

از ما گفتن از شما نشنیدن


پ.ن: چه بلایی بر سر کوئیریل (اصن اینطوری اسمش رو می نوشتن؟! یادم رفته ) اومده؟! نامردا کشتینش این باوفای جادوگران رو!




ویرایش شده توسط کاساندرا تریلانی در تاریخ ۱۳۹۱/۲/۳۰ ۱۴:۴۴:۱۱
ویرایش شده توسط کاساندرا تریلانی در تاریخ ۱۳۹۱/۲/۳۰ ۱۴:۴۴:۴۹
ویرایش شده توسط کاساندرا تریلانی در تاریخ ۱۳۹۱/۲/۳۰ ۱۴:۴۶:۱۰

در دست ساخت ...


پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۹:۲۸ جمعه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۱
#3
سلام

من وقتی روی دکمه ویرایش ویژگی های فردی کلیک می کنم می زنه:

خظا: شناسه‌ی‌کاربری نادرست

ضمنا این شکلک های سایت یه آدرسی داشت. کجا هست؟! چقد سایت عوض شده!


در دست ساخت ...


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۱:۰۹ سه شنبه ۱ شهریور ۱۳۹۰
#4
نه من از لج اون کوییرل بلیت نمی زنم دیگه! آخه یه بار زدم توجه ای نکردید. حالا هم هزار بار دیگه هم شده تقاضا می دم اما من باید استثنا از قوانین از همینجا تغییر گروه داده بشم!

بابا مملکتم قوانینش استثنا داره دیگه جادوگران که مملکت داری نیست! دیگه عله هم از خر ممکلت داری اومده پایین. تازه زندگی اش و هویت اش رو هم گذاشته برای فروش!

حالا شماها دیگه جوگیر شدید؟!

من می خوام برم اسلی، یا بن ام کنید یا بفرستینم اسلی


کاساندرا جان برا این میگیم بلیت بزن که بعدا اگه خواستیم ببینیم چند بار و تو چه بازه هایی تغییر گروه دادی بتونیم راحت پیدا کنیم. چون تغییر گروه چیزی نیست که مدام پشت سر هم اتفاقا بیفته. اینجوری گروه ها زیر سوال میرن. لطفا بلیت بفرست.
مرسی


ویرایش شده توسط آنتونین دالاهوف در تاریخ ۱۳۹۰/۶/۱ ۲۱:۴۰:۱۳

در دست ساخت ...


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۳:۲۰ سه شنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۰
#5
نامه سرگشاده من به لینی

سلام لینی!

من خسته ام! دیگه آخر عمرمه. الان بیش از دو صده هست که زندگی کردم و دیگه انگیزه هیچ کاریو ندارم.

حقوق بازنشستگی مون رو که نمی دن. پولی هم به حساب بانکی ام نریختن. بچه هام گذاشتن رفتن. اونور آب توی مدرسه های جادویی که جدید تاسیس شده درس می خونن و تحصیل می کنن. البته من که می دونم به چه کارایی مشغولن! اینا همه اش بهونه هس.

می گن مدارس اونجا با هاگوارتز فرق داره. نظام آموزشی اونا جدیده و کلی متفکر روش ایده زدن. دیگه گذشت زمان چوبدستی و این قضایا. حالا ماگلا تو تکنولوژی از جادوگرا الگو می گیرن. بعله! بعله!

آخییی! زمونه عوض شده. یاد دورانی بخیر که با دامبل و مک گونگال می رفتیم لب دریاچه قالی پهن می کردیم و با بچه ها می گفتیم و می خندیدیم و هندونه می خوردیم. تازه پوستش هم می انداختیم تو آب!!

این همه جون کندیم. پست دادیم. حالا این دم پیری کسی می یاد یه احوال پرسی از ما بکنه؟! این روزا که از کوچه و بازار رد می شم یا یه پولی می اندازن جلوم یا اینکه بچه ها چوب بر می دارن می افتن دنبالم. یه صدا هم می گن: کاسی کاسی کاسه ماسی!

دیگه خسته شدم. می خوام برم یه گوشه ای بگیرم بکپم. این اخر عمری رو با شرف زندگی کنم. مرد باید شرف داشته باشه! مردی که شرف نداشته باشه مرد نیست! شرف! بعله بعله!

اگه شما اجازه بدی و روح اون کوییرل هم طلسم اش رو از من برداره من برم اسلیترین. اسلیترین خونه من بوده و من اونجا کلی خاطره دارم. اجازه می دی؟

ویرایش: می دونی؟ می خوام موقع مردن توی وطنم خودم مرده باشم


کاساندرا، میدونم، مدتیه که میخوای به اسلیترین بری. اما برای این کار باید از طریق تماس با ما بلیت ارسال کنی. اونجا میتونی درخواست تغییر گروه کنی.


ویرایش شده توسط کاساندرا تریلانی در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۲۵ ۳:۲۲:۲۸
ویرایش شده توسط کاساندرا تریلانی در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۲۵ ۳:۲۴:۴۹
ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۲۵ ۱۱:۳۸:۳۰

در دست ساخت ...


Re: سرزمین سیاهی
پیام زده شده در: ۳:۰۴ سه شنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۰
#6
هنوز فاصله زیادی بین سوارکار و وزیر باقی مونده بود. تا حدی که تا آن لحظه هم وزیر و هم سوارکار و هم لینی وارنر (!) تشخیص نداده بودند که هیچکدام از اینها سواره نیستند بلکه بر جارو های جادویی خود سوارند!!


سوارکاری که در واقع سوار اسب نبود و سوار جارو بود(!) برای محکم کاری پرچم سفیدش رو تکونی داد تا نشون بده که جنگی در کار نیست. هنوز پرچم داشت تکون می خورد که اولین کروشیو به کله اش اثابت کرد.

بلیز: زدمش!!! زدمش! مغزی زدمش! فقط خودم! خیلی من شاخم

بلیز کلی جو گیر شده بود و خوشحالی می کرد تا اینکه که مورفین پس از تلاش بسیار فک اش را باز کرد و به سخن آمد.

مورفین: بیـــشین سرجات بابا! شانس ات گرفت، حالا اینو داشته باش

کیروشیووووووش!

رنگ صورتی مایل به فیروزه ای (!) از سر چوبدستی مورفین خارج شد.

مورفین: اوووووووعق

بلیز: این چی بود؟

مورفین: این آروق (؟!) ته اش بود

بلیز: نه اونو نمی گم. این طلسمه چی بود؟

مورفین: آهااا .. اونو می گی؟ حالا کجا رفت؟

بلیز و مورفین از شکاف سنگر به پایین نگاهی انداختند. وزیر دیگر روی زمین پخش شده بود.

بلیز: این چرا توی این هیر و ویری خوابیده؟

مورفین: نی دونم شاید مثه من خسته اس.

بلیز: تو چی اجرا کردی مردک؟

مورفین: ویرژن جدیده کروشیو بود. فرمولش اینه که اول باید یه مقدار قره قورت خورده باشی و بعدش یه جور خاشی تلفظ اش کنی. قدرت این بیشتره و اشرش ماندگار تره. تازه می گن ایعتیاد زا هم نیش

بلیز:

چند دقیقه بعد...


در سرسرای اصلی باز شد و بلیز که وزیر دیگر و سوارکار را بر کول داشت وارد شد.

مورفین کاناپه ها را برای آنها آماده کرده بود تا پس از مذاکرات طاقت فرسا به استراحت بپردازند.

بلیز: مورفین هستی؟ بیا کمک

مورفین: هشتم ولی خشتم [:دی]

بلیز به سمت مورفین آمد تا وزیر دیگر را روی کاناپه بنشاند.

بلیز: مورفین بلند شو این بخوابه. حس می کنم استخون هاش خرد شده.

مورفین: طلشم منه دیگه!

بلیز: بوقی بلند شو دیگه کمرم شکست

مورفین: نه این جای سوارکاره. جای وزیر اونطرفه

بلیز: فرقش تو چیه؟

مورفین: خب سوار کار روی این کاناپه می خوابه و وزیر دیگر روی کاناپه دیگر.

پ.ن: حالا این وزیر دیگر که می گن، دیگر چیه، فامیلته؟!


ویرایش شده توسط کاساندرا تریلانی در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۲۵ ۳:۰۹:۱۱

در دست ساخت ...


Re: قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۲:۰۹ سه شنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۰
#7
- پسرم من شنیدم که اینجا یه سخنرانی هست و لینی وارنر صاحب جلسه هست. شنیدم که می خواد بگه چقد سختی کشیده و بیل زده و کهنه بچه شسته تا به اینجا رسیده.

مرد قوی هیکلی که کاساندرا او را پسرک خوانده بود، نگاهی به پایین انداخت و پیرمرد چلمنگی را دید که برای خود ونگ ونگ می کرد. با وقار و آرامش خاصی گردی را که روی کت مشکی اش نشسته بود تکاند و دوباره به جلو خیره شد گویی نقش یک مجسمه را ایفا می کرد.

- هوی مردک تازه به دوران رسیده! دارم با تو حرف می زنم.

مرد بدون آنکه نگاهی به پایین بیندازد گفت:

- بله همین جاست. حالا چی کار داری؟

- پسرم من می خوام لینی رو ببینم. باهاش حرف بزنم. این دختر توی مدرسه ای درس خونده که من معلم اش بودم. اونجا من پیشگویی و جادوی سیاه درس می دادم. الان هم با مجوز ورود اومدم. این کارت رو یکی از شاگردام بهم داده. ایناهاش!

- برو گم بشو پیرمرد خرفت، این بلیط ورود به مستراح عمومیه!

- نه من اینو از هری پاتر گرفتم. اون خودش گفت در خدمته تا هر کاری برای من انجام بده.

- توهم زدی جانم. زودتر برو وگرنه یه پیغام واسه رئیس حراست می فرستم که بیاد جمع ات کنه بده به خونه سالمندان!

- هی حواست باشه داری با کی حرف می زنی جووون تازه به دوران رسیده! من بزرگترین پیشگوی جاااااااا.....


مرد ریش های کاساندرا را گرفت و او را به داخل برد. آنها از راهرویی گذشتند. کاساندرا لینی را دید که چه باوقار در سالن رو به رو برای ده ها نفری حرف می زد که مشتاقانه خر صحبت هایش شده بودند [] و دقیقه ای بعد کاساندرا در دفتر حراست بود.


آناکین مونتاگ: حالا این بابا کی هس؟

مرد نگهبان: یه ولگرد خیابونی که زیاد به خودش تزریق کرده داره چرت و پرت می گه

آناکین مونتاگ: مثلا چی می گه؟

مرد نگهبان: قربان! می گه که از یه دنیای جادویی اومده. می گه رئیس جمهور شاگردش بوده و این کارت ورود به مستراح رو براش امضا کرده که باهاش توی این سخرانی شرکت کنه. یه چیزایی هم در مورد شخص شما می گفت قریان که زشته نمی تونم بگم.

کاساندرا دوست داشت فریاد بزند اما مرد نگهبان سیبیلش را به ریش پرپشتش دوخته بود و زیر خرخره اش را چسبیده بود! آناکین مونتاگ به سادگی باور کرد و جوش آورده بود. و نگهبان از اینکه یک تفریح تازه پیدا کرده لذت می برد. کاساندرا را روی یک صندلی نشاند. سرخی بر گون های آناکین مونتاگ نشسته بود. در حالی که سیبیل خود را پیچ می داد از میز جلوی کاساندرا به سمت او خم شد و گفت:

اسم، پیشه، قصدت از دخول به اینجا؟!


و این در حالی بود که در سالن کناری لینی وارنر از پیشرفت هایی صحبت می کرد که همه را مدیون گذشته خود در تحصیل در یک مدرسه دور افتاده بود که استادانی چون کاساندرا تریلانی در آن تدریس می کردند!

[]


در دست ساخت ...


Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۹:۰۳ شنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۰
#8
منم پیشنهاد می کنم در سایت رو تخته کنید و برید به کار و زندگی تون برسید. توی این سال جهاد اقتصادی ما به انرژی هزاران جوون بیکاری که اینجا پلاسن احتیاج داریم! باور کنید این سایت تعطیل شه اقتصاد ایران پیشرفت می کنه!


در دست ساخت ...


Re: قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۱۸:۵۲ شنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۰
#9
یکی نمی یاد با من مصاحبه کنه؟!


در دست ساخت ...


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۱:۱۹ دوشنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۰
#10
من قسم خوردم که بلیت نفرستم. این یک قسم جادویی هست و نمی تونم اونو بشکنم. اگر این کارو بکنم طالع خانواده ام سیاه میشه. ابر بدشانسی بر آسمان خانه ام مینشیند و خلاصه خیلی بد میشه. تازه عشق شما هم به شما نمی رسه!

شما باید همینطوری منو تایید کنید. من هرگز بلیت نمی فرستم. ضمنا فالی هم که گرفتم میشه 1500 تومن. (واحد پول جادوگری چی بود؟ پاک همه چی یادم رفته!)


در دست ساخت ...






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.