مانیا عصبانی تر از همیشه وارد ردا فروشی میشه
مانیا:
الیور.............
هیچ صدایی نمیاد
مانیا:
الیوررررررررررررررررررررررررررررررررر
ناگهان صداهای عجیبی از داخل اتاق پری های خیاط میاد مانیا آروم آروم میره اون پشت....
=====
الیور:ببخشید
مانیا:
الیور با قیافه مظلومانه به مانیا نگاه میکنه:ببخشید
مانیا:
تو خجالت نمیکشی؟
الیور:
چرا؟
مانیا که سعی میکنه داد نزنه:چرا؟
الیور:بله چرا؟
در همون لحظه رودی وارد میشه
رودی:به به
مانیا:شما تا الان کجا بودین؟
رودی:
با تو ا الیور
الیور:
نه با من نیست با تو
رودی:خودت بگو مانیا مگه با این نبودی؟
مانیا:
با تو بودم آقای رودلفس لسترنج
رودی:
ایول یه باز شد تو اسم منو کامل بگی!!!!
مانیا با عصبانیت:میگم کجا بودی؟
رودی:ای بابا این پرمیس منو اول صبحی برداشته برده بازار
مانیا:خب چون به پرمیس ربط داره عیبی نداره
الیور و رودی:مااااااااااااا
مانیا:ای کوفت(سانسور)
الیور:خب بله میفرمودین
مانیا کف هایی رو که در اثر فحش دادن زیاد دور دهنش جمع شده بود و پاک کرد و گفت:ببین الیور تو خجالت نمیکشی؟
الیور:
آخه چرا؟
مانیا:من باید...
که حرفش رو میخوره و به در نگاه میکنه
رودی:چی....؟
الیور:خب داشتی....
زاخاریاس با یه ردای صورتی چرک و دستمال گردن قرمز و عینک آفتابی اندازه کلش وارد میشه
زاخاریاس::fan:
رودی:ها؟
الیور:مگه من نگفتم که دیگه اینجا نیا؟
زاخاریاس:تو کی گفتی؟
الیور:هان؟نگفتم؟
زاخاریاس:نه
الیور:خب حالا میگم
زاخاریاس:چی میگی؟
الیور:میگم دیگه نیا اینجا...
در همون لحظه یه نفر با کلاه بوقی و یه نفر دیگه به سرعت دنبال هم میکنن و از صحنه خارج میشن!
زاخاریاس:کی بودن اینا؟
مانیا با بیخیالی:اولی کاری دومی پرمیس
الیور:خب زود باش برو...
که دوباره اون دو تا پیکر میان و زاخاریاس رو که سر راهش بود با خودشون میبرن!
مانیا:آخی...
رودی:جان؟
مانیا:هان؟هیچی
الیور:چی؟
مانیا:
داشتم میگفتم تو خجالت نمیکشی در اون وضعیت باید با پری ها ببینمت؟
رودی:
وای پری
مانیا:چی؟
رودی:منظورم همون بود
در همون لحظه پرمیس نفس نفس زنان میاد داخل
پرمیس:خب اینجا چه خبره؟
مانیا میره در گوش پرمیس یه چیزی رو میگه
پرمیس:نههههههههههه
مانیا:آررررررررره
پرمیس:
صبر کن الان حسابش رو میرسم اشکالی که نداره؟
مانیا:نه اصلا...
پرمیس با شدت دنبال الیور میره الیور هم فرار رو بر قرار ترجیح میده
رودی که مجذوب این صحنه های اکشن شده:ایول پرمیس مانیا برم دو سه تا بوق بیارم؟
مانیا:لازم نکرده تو بمون اینجا پرده ها رو بذار سر جاش....رودی رودی؟
رودی غش کرده رو زمین افتاده....