[spoiler=خلاصـه ي سـوژه]دامبلدور و ولدي از طرف جادوگر تي وي به مناظره ي شش روزه ايي دعوت شدن. از طرفي محفلي ها از طريق اسنيپ كه جاسوس شون بوده، متوجه ميشن كه سيبل تريلاني براي لرد پيشگويي كرده كه دامبلدور شش روز ديگه خواب آشفته ايي مي بينه و بعد از اون گرايش به سياهي پيدا مي كنه.
محفلي ها هر طور هست سعي دارن جلوي خواب دامبلدور رو بگيرن و نذارند كه زياد بخوابه؛ ولي ولدي ميخواد اين خواب آشفته حتما اتفاق بيفته و هر بار مرگخوارهاش رو براي انجام اينمورد ميفرسته.
جلسه ي اول مناظره سپري شده؛ جلسه ايي كه در اون آنتونين با خوردن معجون مركب پيچيده به جاي ولدي در مناظره شركت كرده بود.
از يه طرف دامبلدور فهميده كه كاسه اي زير نيم كاسه ي مرگخوارا هستش كه ولدي اينطور سعي در جذب مخاطب داره و از طرف ديگه ولدي در اواسط جلسه ي دوم تصميم مي گيره كه زمان پخش آگهي بازرگاني خودش به جاي آنتونين بشينه.
اينك ادامه ي ماجرا...[/spoiler]
- حالا آنتونين بشين اينجا و قشنگ قدرت كلام و بيان ارباب رو تماشا كن؛ موشهاي سياه ارباب بگين موهاهاهاها
- موهاهاهاها
هنوز تاثير معجون مركب پيچيده در آنتونين به طور كامل از بين نرفته بود و در قسمتهايي از سرش بدون مو و كچل بود؛ بعد از جا به جايي با ولدي، آنتونين با همان شمايل در گوشه ايي از اتاق فرمان نشست.
محفلي ها:
استوديوي مناظرهمسئول صدا درحال وصل كردن ميكروفونه و مجري برنامه درحال گپ و گفت با دامبلدوره: " آلبوس از چه كرمي استفاده مي كني؟
"
- ضد آفتاب ببك
- چه پوست سفيد و قشنگي داري!
دامبلدور كه مي بينه دست كشيدن به ريشش ديگه خز شده، دستي به سيبيلش مي كشه(!): " تو لطف داري اوپرا! هر چي هست از صورت لك و پيس و بي روح تام بهتره؛ من هر چه دارم متعلق به سپيد دوستان و ...
ولدي از سبد ميوه هايي كه جلوي روشون قرار داشت گوجه ي به سمت دامبلدور پرتاب مي كنه: " ارباب رو اينجا مچل كردين كه بشينين يه ساعت براي خودتون دل ميدين، قلوه مي گيرين؟! :
- شلوغش نكن تام! ما ديديم تو خودت به اندازه ي كافي كچل هستي، گفتيم كمي نوآوري داشته باشيم و مچل شي
كارگردان نگاهي به ساعتش ميكنه و با شمارش معكوس بقيه مناظره ي جلسه ي دوم شروع ميشه:
- به نام سالازار و با درود به روح مرليني اش، مصاحبه ام رو شروع مي كنم! همونطور كه گفتم من از نوادگان برتر سالازار بودم، هستم وخواهم بود ( برودريك بود در اتاق فرمان: به به! جمال و كله ي نوراني هم كه بسيار شبيه است! ) و هميشه محبوبترين دانش آموز تمام دوران هاگوارتز بودم.
ولدي كروشيويي به ريش دامبلدور ميزنه و ادامه مي ده:
- ميتونم از عناويني كه كسب كردم، به مقام اول مسابقات سه جادوگر، ارشدي اسلايترين، نشان شجاعت ( كه من البته اين رو رد كردم، چون بايد نشان اصالت ميدادن!) و كسب نمره ي عالي در تمام امتحانهاي سمج ياد كنم.
- ربع ساعت وقت شما تمومه!
ولدي اين بار كروشيوي رو نثار اوپرا مي كنه و درحالي كه نجيني رو كه بغض كرده درآغوش گرفته با بي ادبي تمام در ابتدا تصميم مي گيره دماغش رو براي مخاطبين تلويزيوني پيچ و تاب بده؛ ولي يادش ميآد كه دماغ نداره ( سلول هاي مغز ولدي كه از افكار او مطلع مي شن:
) پس به دوربين آواداكداروايي ميزنه( ولي چون آواداكداروا خاصيتي نداره، دوربين نمي سوزه! ) پس با تهديد وقت اضافه ايي براي ادامه ي صحبتهاش مي گيره:
- اين رو بايد اضافه مي كردم، كه بزرگترين دستآورد اين دوران ساختن هوركراكس هايي نظير روبالشي لوسيوس، عروسك رودولف و انگشت دونه ي بلا، و همچنين مستقر كردن تالار اسرار در مرلينگاه بود. اينم اضافه كنم كه به علت تمايل زياد، شعبه ي شماره ي دوي مرلينگاه در خانه ي ريدل داير است؛ پذيرايي براي عموم ممنوعه چون عموم هم مثل پدرم يه مشنگ بود؛ حالا اين ريشو ميتونه ادامه بده
ویرایش شده توسط تايبريوس مك لاگن در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۱۵ ۴:۲۴:۱۶
ویرایش شده توسط تايبريوس مك لاگن در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۱۵ ۴:۴۰:۳۹