شتلق گووووف (صدای کوبیده شدن مشت وزیر روی میز)
- امیدوارم یه توضیح قانع کننده برای این کارت داشته باشی آماندا! آخه کدوم احمقی به تو گواهی نامه ی پرواز با جارو داده؟ بهتره به جای جارو کرم فلوبر سوار شی! می دونی با کی تصادف کردی؟ فکر کردی چطور باید جواب مقامات سیاره ی قمر رو بدیم؟!
آماندا گلویش را صاف کرد و آماده ی توضیح شد که ناگهان یک جغد چاق خودش را از پنجره روی پاهای وزیر انداخت.
چند دقیقه بعدآسپ در حالیکه به پهنای صورت لبخند می زد سعی داشت آماندا را به خارج از دفترش هدایت کند.
-خوش اومدید خانم آماندا. ما رو به خاطر سوء تفاهم پیش اومده می بخشید....عرض کردم که فقط یه اشتباه بوده. بفرمایید!
اما آماندا که هنوز با سرسختی سعی داشت در اتاق بماند با صدای زیر مشغول جیغ و داد کردن شده بود:
_ به چه حقی منو بیرون می کنید! من با وزیر سیاره قمر تصادف کردم! می فهمید؟ سیاره ی قمر!... هی منو هل نده... اووخ.... بعد از 1 سال تلاش بالاخره تونستم یه رول دست اول بالاتر از سیاهی لشکر برای خودم جور کنم حق نداری خرابش کنی! من ازت شکایت می کنم ...هی چیکار داری می .....
گوووووپس وزیر با فشار زیاد در را بست و روی صندلی راحتی اش افتاد.
بیب. بیب. بیب (صدای شماره گیر تلفن.)
-راجر! زود خودتو برسون اتاق من!
هنوز گوشی تلفن در دستان آسپ بود که در منفجر شد و راجر با نیش باز وسط اتاق پرید.
آسپ:
راجر: با من کاری داشتید جناب وزیر؟
چند دقیقه بعد وزیر درحالیکه به کاغذ نامه اشاره می کرد به توضیح دادن ماجرا برای راجر مشغول شده بود.
- همونطور که گفتم درمانگرای سنت مانگو گفتن مشکلی جدی برای وزیر قمر پیش نیومده فقط دچار یه شوک عصبی شده. اونا گفتن باید یه شرایط آرامش بخش بدور از فشار عصبی براش ایجاد کنیم، یه جو تفریحی شاد و پرنشاط که بتونه این شوک رو برطرف کنه.
راجر با نگاه شیطانی به وزیر خیره شد و زمزمه کرد: نشاط؟ شادی؟ عالیه این دقیقاً همون چیزیه که دنبالش بودیم!
بعد با خوشحالی از اتاق خارج شد و رو به نگهبان راهرو فریاد زد:
گابریل رو حاضر کنید!یک ساعت بعد طبقه ی پنجم وازرت سحر و جادووزیر قمر و آسپ با همراهانشان مشغول قدم زدن در راهرو ها بودند و راجر با چرب زبانی مواردی را برای وزیر قمر که هنوز آثار بهت زدگی بعد از تصادف در چهره ش مشهود بود توضیح می داد:
-بله آقای وزیر! همونطور که گفتم توی این سرزمین جاذبه های دیدنی و توریستی زیادی وجود داره. مردم ما عاشق هنر، موسیقی و تشنه ی زیبایی هستن. لذیذترین غذا ها و گواراترین نوشیدنی های دنیا رو اینجا می تونید پیدا کنید و البته ...زیباترین ساحره ها رو.
و بعد در حالیکه چشمک ضایعی به وزیر قمر می زد به ادامه ی صحبتش مشغول شد:
-شاید شما فکر کنید من دارم اغراق می کنم ولی مطمئناً شگفت زده می شید اگه بدونید توی همین وزارتخونه ما کارمندان ساحره ای داریم از نسل پریزاد ... اوووه خدای من چه حسن تصادف جالبی!... اصلاً متوجه نبودم داریم به اتاق یکی از اونا نردیک میشیم. فکر نمی کنم آقای وزیر بدشون بیاد ملاقاتی با دوشیزه دلاکور یکی از زیباترین همکاران ما در وزارتخونه داشته باشن؟ اینطور نیست؟
وزیر قمر سرش را به نشانه ی تأیید تکان داد و راجر که از یک ساعت قبل گابریل را در اتاق حبس کرده بود با نیش باز به در نزدیک شد.
تیلیک (افکت چرخیدن کلید!)
نور خیره کننده ای که فضای اتاق را روشن کرده بود چشم وزیر و همراهانش را تار کرد . بعد از گذشت چند دقیقه تحمل نور آسان تر شد و همه برای دیدن کارمند پریزاد به انتهای اتاق خیره شدند ، جاییکه ساحره ای با وزن تقریبی 90 کیلوگرم، ردای صورتی کشباف، موهای کوتاه تزئین شده با روبان سیاه و لبخندی وزغ شکل، با نگاهی نافذ به آنها خوش آمد می گفت!
ویرایش شده توسط دولوروس جین آمبریج در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۳۱ ۲۳:۰۴:۴۹