هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: داستانهای سه خطی
پیام زده شده در: ۱۵:۱۴ دوشنبه ۲۰ آبان ۱۳۸۷
#1
کلبه‌ی کوچک ویزلی‌ها از دور نمایان بود . دیوانه ساز پرواز کنان به آن نزدیک میشد درحالیکه نمی دانست آیا حضور در آنجا سودی برایش خواهد داشت یا خیر . با خود اندیشید :

- فکر می کردم بتونم از پسری که زنده موند ، کمک بگیرم ولی اون به جای هر حرف یا حرکتی غش کرد . یعنی جادوگرای اینجا ماهرتر از اونن ؟

دختر و پسر موقرمز نوجوانی را دید که با جاروهای پرنده شان از بارو خارج شدند ...
________________________________________

حرکتی نرم ..قدم های نرم و گام های بلند و اهسته اش رویایی بود که با تمام وجود در سر می پرورانید.مدت ها بود که ارزو نکرده بود و مدت ها بود که به رویایی نیاندیشیده بود..و این حس برایش اشنا بود.

پسرک موقرمز با نگرانی به اطرافش نگاه کرد و در حالی که می لرزید خطاب به دختر جوان گفت :جینی،فکر می کنم خبرایی باشه .اوضاع عادی نیست
دختر جوان لبخندی زد و گفت :نگران نباش رون،باور کن این قدرا که فکر می کنی ترسناک نیست. هیچ چیز ترسناکی وجود ندارد.هیچ چیز
________________________________________
پسرک مو قرمز در حالی که خیلی نگران بود و این ور و اونور رو نگاه می کرد و هیچ چیز غیر عادی رو نمی دید.
دخترک که به دور نگاه می کرد گفت: رون رون اون چیه داره میاد
رون که دستپاچه شده بود گفت: اون سیاهی فکر کنم یه دیوانه ساز .....
_________________________________________

جینی هم کم کم سرمای غیرطبیعی را حس کرد . با خود گفت : باید به یه چیز شاد فک کنم ، چی می تونه به اندازه کافی شادی آفرین باشه ؟

به یاد لحظه ای افتاد که هری ، برای اولین بار به او اظهار علاقه کرده بود . گرمایی ناب در تمام وجودش جوشید . به رون نگاه کرد که چشمانش را بسته بود و به خود فشار می آورد که خاطره ای شاد را در ذهن مجسم کند .


چه باحاله این :


Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۰:۳۲ سه شنبه ۳۰ مهر ۱۳۸۷
#2
من هنوزم نمی تونم تو هیچ تاپیک خاصی که قبلا هم دسترسی نداشتم ، پست بزنم . مثلا تاپیک خورندگان معجون راستی ، یا تاپیک وزارت سحر و جادو !

این قضیه دسترسی ها چیه ؟
---------------------------------
ویرایش :
معرفی شخصیتم خوبه حالا ؟

راستی ! اون جمله : از تخیلت کمک بگیر شما منو خیلی یاد خانم مری باود میندازه ! تکیه کلام هاتون یکیه ؟؟؟
---------------------------------
ویرایش مجدد :
امروز دیدم دسترسیم درست شده بوده . هم به ایفای نقش و هم به تالارمون .

ممنون


ویرایش شده توسط آگ در تاریخ ۱۳۸۷/۷/۳۰ ۰:۳۵:۲۵
ویرایش شده توسط آگ در تاریخ ۱۳۸۷/۷/۳۰ ۱۹:۲۰:۵۹

چه باحاله این :


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۰:۲۲ سه شنبه ۳۰ مهر ۱۳۸۷
#3
نام : آگ

نام خانوادگی : نامعلوم !

سن : یه چیزی تو مایه های نوح ، همون پیامبر ماگلی .

گروه : ریونکلا

چوبدستی : چوب درخت گردو و ریسه قلب اژدها !

مشخصات : قدبلند ولی گوژپشت ، موهای مرتب و کاملا بدون ریش و سبیل .

ویژگی های اخلاقی : بسیار ساکت و تودار ، از خود راضی ، کمی تا قسمتی نا متعادل .

گزارش بخش روانی سنت مانگو که ضمیمه پرونده این شخص شده : بسیار غیرقابل پیش بینی . گاهی بسیار ساکت و ناگهان پرجوش و خروش و خطرناک . هر لحظه انتظار موجود عجیبی را داشته باشید که از جیب خود خارج می کند . علاقه بسیار زیادی به یک آکرومانتیولای بالغ دارد که در قفسی در گوشه اتاق خود نگهداری می کند .

نوع پوشش : هرچیزی که به گوژ وی بیاید و آنرا باابهت تر نمایش دهد . هرگز هیچ کلاهی را بر سر خود نمی پذیرد ، حتی از شما دوست عزیز !


ویرایش شده توسط آگ در تاریخ ۱۳۸۷/۷/۳۰ ۰:۲۴:۵۰

چه باحاله این :


Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۲۲:۵۷ دوشنبه ۲۹ مهر ۱۳۸۷
#4
خوب ، از اینکه تایید شدم واقعا ممنونم .
ولی یکی دو تا سوال برام پیش اومده :

1- تو شناسه من بین حرف آ و حرف گ یه فاصله هست که اضافیه . « آگ » تنها دو حرفه و حرف اختصاری چیزی نیست که بخوایم از هم جداشون کنیم و تازه ، در اونصورت باید یه نقطه بینشون گذاشته میشد .

خودم خواستم درستش کنم ولی برام پیغام خطا زد ! گمونم خودم اجازه این کار رو ندارم . شرمنده !!!

میشه لطفا درستش کنین ؟ اگه این شناسه قبلا به شخص دیگه ای داده شده و من حواسم نبوده ، خوب یه شناسه دیگه انتخاب می کنم .

2- من الان عضو ایفای نقشم ؟ پس چرا با دیروز خودم هیچ فرقی ندارم ؟ فقط تو بعضی انجمن ها می تونم پست بزنم که قبلا هم می تونستم . و تو انجمن هایی که دیروز مجاز به پست زدن نبودم ، هنوزم جای پاسخ توشون برام نیست . میشه راهنماییم کنین چی شده ؟

3- بانوی گرامی ، آنیتا دامبلدور فرمودند که باید معرفی مو کامل تر کنم . کجا کاملتر کنم ؟ یه معرفی جدید برای خودم تو همون تاپیک معرفی شخصیت بزنم قبوله ؟

با تشکر

« جک قاتل » سابق


ویرایش شده توسط آ گ در تاریخ ۱۳۸۷/۷/۲۹ ۲۳:۳۵:۰۶

چه باحاله این :


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۶:۳۵ جمعه ۲۶ مهر ۱۳۸۷
#5
نام : آگ

نام خانوادگی : نمی خوام بگم ، به این دلیل خیلی ساده : نمیدونم ( تو کتاب نبود خوب ! )

سن : یه چیزی تو مایه های نوح ، همون پیامبر ماگلی .

گروه : ریونکلا

چوبدستی : چوب درخت گردو و ریسه قلب اژدها !

معرفی شخصیت : شكاربان پيشين هاگوارتز در زمان تحصيل آرتور ويزلي و جيمز پاتر . کارمم خیلی درسته . این هاگریدو می بینین ؟ نصف منم جک و جونورا رو دوس نداره ! با من که روبرو میشین باید مواظب باشین که از جیبم یه آکرومانتیولا درنیارم بدم نازش کنین .

توضیح اضافی : بیشتر از اینی که تا حالا گفتم ؟؟؟؟



تاييد شديد! بعدا معرفيتون رو بيشتر كنيد! از تخيلاتتون كمك بگيريد!


ویرایش شده توسط جک قاتل در تاریخ ۱۳۸۷/۷/۲۶ ۲۱:۵۱:۵۴
ویرایش شده توسط آنیتا دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۷/۲۹ ۲۲:۰۳:۳۸

چه باحاله این :


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۰:۳۱ پنجشنبه ۲۵ مهر ۱۳۸۷
#6
می خواستم این پست قبلیمو پاک کنم نشد .

لطفا پست قبلی منو تو معرفی شخصیت نادیده بگیرید . هنوز برای ورود به ایفای نقش آماده نیستم .

با تشکر



بسيار خب دوست عزيز، پست شما ناديده گرفته ميشه. موفق باشيد.


ویرایش شده توسط آنیتا دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۷/۲۵ ۹:۰۷:۴۷

چه باحاله این :


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۳:۲۶ سه شنبه ۲۳ مهر ۱۳۸۷
#7
نام : استوارت
نام خانوادگی : اکرلی
سن : قبل از موخره یا بعد از اون ؟
گروه : ریونکلا
مشخصات : آدم خاصی نیستم . یکی از 400 دانش آموز موجود در هاگوارتز ! تو مایه های سال چهارم ...
چوبدستی : یه تیکه چوبه دیگه . یه چیزیم لاش هست ! وقت من برای یادگیری علوم مختلف میگذره و فرصت ندارم به جنس چوب گردوی چوبدستیم و ریسه اژدهایی که لاش قرار گرفته اهمیتی بدم .

توضیحات اضافی : ندارم .


ویرایش شده توسط جک قاتل در تاریخ ۱۳۸۷/۷/۲۳ ۲۳:۲۹:۰۶

چه باحاله این :


Re: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۸:۴۰ شنبه ۲۰ مهر ۱۳۸۷
#8
ذرات برف آرام آرام از آسمان بر زمین فرو می افتادند . دست طبیعت ، گویی مدادهای رنگی خود را گم کرده بود و بی محابا ، صفحات سفید را در کران تا کران طبیعت می کشید .

در میان سوز برف ، دو کودک نرم نرمک و به آهستگی در خیابان های روستای محقری که آماج برف ها قرار گرفته بود ، راه می پیمودند . موهای قرمزشان از زیر کلاه های پوستی که بر سر داشتند ، به بیرون سرک می کشید تا فارغ از سرمای هوا ، خودنمایی کند . کودک بزرگتر ، بسته هایی را در یک دست به سختی نگهداشته بود تا با دست دیگرش ، خواهر کوچکترش را کنار خود نگاه دارد و مانع از گم شدن وی گردد .

دخترک با سرخوشی به مغازه های اطراف می نگریست و فارغ از نگاه تلخ برادرش ، از هرچه می دید ، تعریف می کرد :

ببین رون ، اون عروسکه چه بانمکه . یعنی میشه واسه امسال ، پاپا نوئل اینو برام بیاره ؟ ... وااای ... ببین چه خونه باربی نازیه ! این ماگلا چطوری می تونن با عروسکایی که هیچ درست و حسابی حرکت نمی کنن بازی کنن ؟ ... اونو نگاه ! چه کفشایی !

و با چشمانی براق ، به یک جفت کفش قرمز که در ویترین قرار داشت ، زل زد . با خود فکر کرد :

اگه این کفشا مال من بشن ، چقد به موهام میان ! منم می تونم اون پیرهن لیمویی خودمو بپوشم و چقد خوشگل میشم باهاش !

دخترک به کفش ها می نگریست و از نگاه تلخ برادرش غافل بود که چند جعبه کوچک و خالی در دست داشت و می دانست به زودی ، تنها با چند جفت جوراب ، و یا پلوورهایی که با دستان مادرشان بافته شده اند ، پرخواهند شد .


نه به اسم شناستون( قاتل) نه به اين متن پر حساس و بدون ايراد! بسيار لذت بردم از به رخ كشيدن تضادها و حرف دل رون! توصيف ها دقيق، ديالوگ ها متناسب!! بي شك شما تاييد شديد! موفق باشيد!


ویرایش شده توسط جک قاتل در تاریخ ۱۳۸۷/۷/۲۰ ۱۸:۴۲:۵۹
ویرایش شده توسط جک قاتل در تاریخ ۱۳۸۷/۷/۲۰ ۱۸:۴۴:۳۹
ویرایش شده توسط آنیتا دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۷/۲۳ ۹:۳۳:۲۵

چه باحاله این :


Re: آينده ي سايت جادوگران؟؟( همه ميدانيم كه سرانجام روزي هري پاتر به پايان ميرسد)
پیام زده شده در: ۱۷:۰۱ جمعه ۱۹ مهر ۱۳۸۷
#9
این سایت فقط در مورد هری پاتره ؟
اسمش جادوگران هست . پس میشه ماجراهای جادویی توش نوشت و کاری به کار هری پاتر و دار و دستش نداشت .
اگه موضوعات رو گسترش بدن و فقط منحصر به هری پاتر نکننش حالا حالاها میشه توش کار کرد .

هرچند ، هرچی که من تو این مدت تو سایت دیدم فقط و فقط هری پاتر بوده . به دادش نرسین ، کار سایت تمومه با فیلم هفت .


چه باحاله این :


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۶:۵۲ جمعه ۱۹ مهر ۱۳۸۷
#10
پرواز - دوست - زیبا - اسنیچ - آبی - عجله - جارو - طلایی - دور - محکم

چرا اینجا هستم ؟ چون دوست دارم پرواز کنم . عجله ای برای گرفتن اسنیچ طلایی ندارم ، چرا که با گرفتن آن پرواز آزادانه در آسمان آبی و بر فراز هاگوارتز به پایان خواهد رسید .

دستانم را دور دسته جارو محکم می کنم که درصورت لزوم ، به سمت اسنیچ شیرجه بزنم . ولی تنها زمانی این کار را خواهم کرد که ناچار باشم .

تنها زمانی که حریف ، اسنیچ را دیده باشد و بخواهد زیبایی پیروزی را از من دریغ بدارد .


خیلی قشنگ بود...! خیلی! با بسی خوشحالی تایید میشه!


ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۸۷/۷/۲۰ ۲۲:۱۳:۱۵

چه باحاله این :






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.