خوب باید گفت جادو در حد کمی مرز داره و معجزه و قدرت خالق بیشتر مرز داره باید بگم این سوال راحته فقط تا حد اواداکداورا مرز داره جادو قدرت مطلق نیست فقط در حد انجام خواسته ی انسان است در مورد قدرتی که همه می گن جادو اسمش این نیست خدا گفته اون معجزه و قدرت خدا و کائناته

خوب ما معجزه در دنیا به فراوانی داریم اما جادو هم کمی وجود دارد
بزرگ ترین آن ها عشق است هیچ جادویی مانند عشق قدرت ندارد این حرف من تقدیم به تمام عاشقان دنیا سپس اکتشافات و اختراعات انسان دیگری علم بعدی برخورد و حرف های خوب واز نظر من اخری احترام و ایمان و سلام دادن

خوب همه میدونند که جادو گری ازچند سال بعد از خلق بشر به وجود امد این که یک ورد چه جور ساخته میشه کمی بر می گر ده به پایه گذاری جادو در زمان های قدیم (حدود 10 یا 20 هزار سال قبل از میلاد مسیح)ساحره ها و رهبران یک قبیله بیشتر از جادو های ابتدایی استفاده می کردند مثلا اینکه اینده را به صورت حدس خواندن یا درست کردن معجون ها و دارو ها از مواد چندش اور) دلیل و زمان ساخت جادو و چوبدستی ها در اول معلوم نیست اما مهمتر از این. این است که چگونه چوبدستی و ورد ساخته شد!؟خوب این را از من نپرسید حتی در کتاب های تاریخ هم نیامده حتی مرلین کبیر هم نمی دانست این را باید گفت که اگه جادو وجود داره بر قدرت خدا پا برجاست این ورد ها به نظر من با بوجود امدن درخواستی صورت می گیره که ورد ها به زمان باستانی یا لاتین هستند یا بعضی ها مثل ویروس ها ساخته ی خود انسان است اما در مورد قدرت چوب دستی باید گفت این یک راز بسیار قدیمی است ما فکر میکنیم یا یقین داریم که قدرت از مغز چوب دستی سر چشمه می گیرد شاید درست یا شاید غلط باشد کسی چه می داند در مورد کاری هم که با دست می کنیم باید گفت مثل فن سازی در کنگفو است وقتی سازنده ی ورد ان را به شکلی که می خواهد انجام می دهد این حرکت و ورد به همین شکل ذخیره می شود مثل کاری که شاهزاده دورگه کرده و هری انجام داده جادو چیزیست که یک دنیای وسیع دارد بزرگ تر از دنیای روی زمین .

نام:اکروتونوس

چوب دستی من خیلی عجیبه در مغزش پری از ققنوس تکه ای از شاخ تک شاخ و و قسمتی از فلس اژدها و نمک جادویی اشک ققنوس همچنین ریسه ی قلب اژدهای بریتانیایی و همچنین دو چیز مهم پر سیمرغ 2000ساله وموی یکی از ارگونات
های یونان است که به طور عجیبی با طلسم به هم پیوند خورده اند و هم زمان همه با قدرتی که دارند کار می کنند قدش 32 سانته خوب بلنده ولی کلفت من تونستم با یه طلسم اون را ضد ضربه و شکستن کنم (حتی با طلسم های قوی و سیاه هم
نمیشکنه) روی اون طرحایی کشیده که نشاندهنده ی اصالت خانوادگی منه و نسل اندر نسل بزرگان خانوادگی ما ان را به بچه هایشان داده اند.طرح های روی ان مربوط به جادوگرانی بزرگ در زمان باستانه که قدرتی از خودشان را در ان قرار داده
اند و باعث به وجود امدن طلسم های موثرتر و مخرب تر میشه و این صفت ان را از دیگر چوب دستی ها جدا و برتر میکنه.دسته ی ان با چرم اژدهای نروژی ساخته شده و من ان را با خون تکشاخ که از جادوگری سیاه در نزدیکی پاتیل درزدار گرفتم اغشته کردم کار به نظر احمقانه ای هست ولی با طلسمی ان را با پوست اژدها مچ کرده ام این عجیبه ولی این کار تونست دقت ان را 5 برابر کنه همچنین قدرت چوب با بهره گیری از خون تکشاخ دو برابر شد(حتی میتونم با اون یک باسیلیسک را در جا بکشم).این چوبدستی با این همه قدرتی هم که دارد نمیتواند دو طلسم ممنوعه ی اواکداورا و شکنجه را اجرا کندچون هدف از ساخت ان ایجادنور امید در تاریکی کامله و نجات دهنده ی انسان های بیگناه و نابود کننده ی پلیدی است(اسلحه ای که مخصوص استفاده در برابر جادوی سیاه است و ورد های این شاخه از جادوگری را به بهترین شکل , به خوبی و300% کامل انجام می دهد) درنوک چوبدستی مقداری نقره وجود دارد که با رنگ استخوانی چوب ان زیبایی زیادی را به جلوه می گذارد سازنده ی این چوبدستی که 750 سال پیش ان را ساخته است کاری کرده که جنس چوب ان شناسایی نشود حتی اگر ان را خورد کرد(من با توجه به مدرک فکرمیکنم مال درختان بسیار بسیار کمیاب که در حدود 5% در دنیا وجود دارند باشد (با توجه به مدرکی که جدم در اختیار گذاشت) ولی بر فرضیه ی من مثل مال ولدمورتِ حقیر است. وزن ان باور نکردنی است(حدود16 گرم).حالا می رسیم به قسمت اخر که در ان تعجب شما را فرا می گیرد .این چوب دستی تا کمی اختیار خود را دارد ودر دست کسی غیر از صاحب حتی ورد لوموس را هم اجرا نمیکند . اگر هم گم شود با استفادهاز قدرت درون خود صاحب خود را فرامی خواند همچنین پس از مرگ صاحب قبلی طبق وصیت ان در دل اسم صاحب قبلی را پاک و اسم صاحب جدید را روی خود حک می کند همچنین با استفاده از جادوی اشک ققنوس درون خود هر زخمی را خوب میکند.

خوب باید گفت سوال و مسئله ی سختی در بحثه چون زیاده ولی به نظر

من غرور بیش از حد و خطرناک و پلیدی

برا من دو حالت داره که سعی می کنم به سمت اولی برم

اولی:خوب به سمت روشنایی های دنیا می رفتم و سعی می کردم با سیاهی بجنگم و بیشترین damage را بهش وارد کنم و احساس دوستی با مشنگ ها را داشته باشم (با کمی احساس حقیر بودنشان در دل)ولی اتحاد و کمک به انها , کمک به علم و خوبی در بشریت , نابود کردن یا تسلیم کردن زورگویان و کافران به دین مسیح و محمد و موسی و زرتشت (باز بر می گرده به وحدت)(توجه:من حزب اللهی نیستم فقط به خدا و دینهایش اهمیت میدم)و مهم تر از این که از زیر وظایفی که پدر و مادر به گردنم میندازن در برم و با جادو حلشان کنم (این از نظر گریفندور بودنم).

دومی:نسبت به شخصیتی که انتخاب کردم (the dark lord sauron) اولین کاری که میکردم تمامی مشنگها را با طلسم اواداکداورا و طلسم شکنجه عذاب می دادم , سپس حکومت ظلم و ستم را بر پا می کنم مثل لرد ولدمورت , ودر اخر جهنمی روی زمین بر پا می کردم(باید بگم که من ثانیه ای به این فکر نمی کنم)