راوانکلاو -
هافلپافشب بود، پس بدیهیست که همه جا تاریک بود، شب ها معمولا ماه در آسمان میتابد اما آن شب ابری بود، پس طبیعیست که ماهی در آسمان نبود، تنها روشنایی داخل تالار راوانکلاو را، آتش شومینه تامین میکرد، چند سایه ی مخوف، که بگذارید از همین اول بهتان بگویم که اعضای تیم کوئیدیچ راوانکلاو هستند، روبروی شومینه نشسته بودند. این اعضا شامل فلور دلاکور، دافنه، فلیت ویک، لودو و لینی میشدند.
لودو: ببینید بچه ها، به نظر من کوئیدیچ یه بازی کاملا روانیه، یعنی با روان آدم بازی میکنه، یه چیزی مثل شطرنجه و به نظرم اولویت اول اینه که از نظر روانی بر تیم حریف غلبه کنید، ببینید اصلا ما کلا نقطه قوتمون توی روانمونه، به اسم گروه دقت کنید، روان که لاو، یعنی روان رو که عشقه، حالا بعد از منچستر بگو ببینیم چند چندیم، نمیدونم متوجه حرفم میشید یا نمیشید، اما ما این سری برای بازی فقط میخوایم تمرین روانی کنیم، برای شروع من ازتون میخوام که همگی چشماتون رو ببندید ... الان چشماتون رو بستید؟! ... اینجا خیلی تاریکه من نمیتونم ببینم اما امیدوارم که بسته باشید ... ببینید ما برای بردن بازی فردا احتیاج به انگیزه داریم، بعد من معتقدم که بیشتر انگیزه ها اون اولین روزی شکل میگیره که آدم وارد عرصه ای میشه، میخوام همتون به اولین روزی که فهمیدید میخواید یه بازیکن کوئیدیچ شید، فکر کنید و کسی هم حرفی نزنه، فقط فکر کنید، اگر حرف بزنید من میفهمم چون اینجا فقط تاریکه، اما تاریکی که باعث نمیشه من صدای شما رو نشنوم میشه؟! ... نه مسلما نمیشه، حالا ازتون میخوام که به این قضیه کاملا فکر کنید ...
چند دقیقه بعد ...
لودو: خب بچه ها همتون فکر کردید؟! .. آره ..، خب سکوت علامت رضاست، پس ادامه میدیم، ببینید الان همه شما انگیزه کافی رو دارید، الان کافیه که ما فردا انگیزه رو از حریف هم بگیریم، حالا چطوری میتونیم انگیزه رو از حریف بگیریم؟ خب اینکه اصلا کاری نداره دیگه، ما میایم مسخره اشون میکنیم، مثلا اسم گروهشون هافلپافه، من روی چند تا اسم کار کردم که مسخره اشون کنیم، مثلا بهشون بگیم، هاف لُپ اوفه، یعنی نصفه لُپت اوف شده، این ته مسخره است دیگه، .. هه .. هه .. اصلا کاملا روحیه اشون نابود میشه. یا مثلا میتونیم بگیم ها فِل پا فه، یعنی اینکه، آهان احساس میکنی پات مثل فه شده، هه هه هه آهان احساس میکنی پات مثل فه شده، دیگه این آخر مسخره کردنه، اصلا نابودشون میکنه .. ببینید ...
در همین لحظه چراغ تالار روشن میشه و لودو، هوکی رو میبینه که در آستانه در وایساده و بقیه بچه ها رو میبینه که روی مبل ولو شدن و دارن سرود: خُر پُف .. خرُ پُف رو به صورت هماهنگ اجرا میکنند.
هوکی: تو باز داشتی سخنرانی میکردی؟!
لودو: نه نه اصلا اونجور که فکر میکنی نیست، داشتیم براشون در مورد فواید خواب خوب قبل از بازی میگفتم، تو چرا اینقدر داغونی؟! چرا پای چشمات اینقدر سیاهه؟! چرا عرق کردی اینقدر؟!
هوکی: میزونم فقط باید یه کم بخوابم و استراحت کنم اگر نه از همیشه بهترم.
هوکی به سمت خوابگاه دختران
میره و توی تختش ولو میشه.
در افکار هوکی ...
قاه قاه قاه ...
- این جن خونگیه بی خاصیت یه توپم نتونست بگیره ...
هوکی: فقط یه شانس دیگه بهم بدید ..
- باشه بگیرش ...
کوافل پرتاب میشه، هوکی شیرجه میره اما به کوافل نمیرسه و گل میشه ... هوکی گریان و نالان به سمت جنگل ممنوعه شروع به دویدن میکنه و هوکیه هم به دنبالش ...
هوکیه: هوکی ؟! هوکی؟!
هوکی: چی میخوای دست از سرم بردار ...
هوکیه: هوکی کجا داری میری؟!
هوکی: آخه چرا من باید اینقدر بد شانس باشم، چرا دستای من باید اینقدر کوچیک باشن که به کوافل نرسن؟!
هوکیه: سوئیتی مشکل تو دستات نیستن تو کلا همه ضربه ها رو جهت عکسش پریدی ..
هوکی: منو مسخره میکنی؟!
همون لحظه هوکی یه خنجر از توی شورتش در میاره و شروع میکنه فرو کردن تو بدن هوکیه، هوکیه خونین و مالین میفته کف زمین و همینجور زیر لب یه چیزی رو زمزمه میکنه، هوکی گوشش رو میبره نزدیک تر تا ببینه هوکیه چی داره میگه ...
هوکیه: تو فکر میکنی مردی، اما بدبخت تو مرد نیستی شخصیتت توی کتاب زَنه ...
هوکی بلند میشه رو به آسمان نگاهی میکنه و فریاد میزنه: نـــــــــــــــــــــــــــــه ....
اما راه حل رسیدن به تیم کوئیدیچ رو پیدا میکنه، باید تمام کسایی که توی راوانکلاو خواستار پست دروازه بانی هستند رو سر به نیست کنه و باید جوری اینکار رو انجام بده که به نظر بیاد تصادف یا حادثه بوده ...
نفر اول در حالی که به 46 قسمت نامساوی تقسیم شده در تختش پیدا میشه، کاملا تصادفی به نظر میاد و پرونده مختومه میشه و نفر دوم در حالی که توی سالن اصلی جلوی دیدگان هزاران دانش آموز و ده ها معلم داشته غذا میخوره، هوکی میره و سرش رو میبره، و چون همه با خودشون فکر میکنند، که هیچ کس جنایتی رو به این احمقانگی انجام نمیده پس فکر میکنند که اشتباه دیدند و کاملا تصادفی سر یه آدم قطع شده، اتفاقه دیگه ...
خروج از افکار هوکی
هوکی روی تخت این دنده اون دنده میشه: اما این سری ثابت میکنم که من تواناییشو دارم بهترین دروازه بان کوئیدیچ بشم، راه حلشو پیدا کردم، فردا من بزرگترین دروازه بان کوئیدیچ در تمام اعصار خواهم بود.
فلش بک >>>>>>
هوکی توی سینما نشسته و داره فیلم مرد عنکبوتی رو میبینه، همون موقع یه لامپ به مثابه اینکه یافتم یافتم بالای سرش ظاهر میشه.
هوکی: من اگر مرد عنکبوتی بشم دیگه هیچ کوافلی از من رد نمیشه.
فلش فوروارد داخل فلش بک >>>>>
در حالی که لودو داره برای اعضای تیم از شعار روان که لاو حرف میزنه، هوکی توی جنگل ممنوعه به دنبال عنکبوتی میگرده که بتونه نیشش بزنه، یه عنکبوت کوچولو موچولو پیدا میکنه و میندازه رو دستش.
هوکی: خوب فسقلی یه نیش کوچولو به عمو بزن، اینقدر کوچیکی که اصلا فکر نکنم دردم داشته باشه.
همون لحظه یه نیش سی سانتی از بدن چند میلیمتری عنکبوت میاد بیرون و کار هوکی رو میسازه ...
پایان فلش بک <<<<<<
صبح فردا - روز مسابقه - زمین کوئیدیچ هاگوارتز
لودو: هوکی مطمئنی خوبی؟!
هوکی افقی روی زمین دراز کشیده، پوستش سفید شده، چشماش زده بیرون و لباش سیاه شده: آره، یه کم دیگه مونده تبدیل به مرد عنکبوتی بشم.
لودو: تبدیل به چی ب ...
همون لحظه داور مسابقه دو تا کاپیتان رو دعوت میکنه که با هم دست بدن.
داور: همونطور که میدونید استقبال از مسابقات کوئیدیچ این چند ساله خیلی کم شده بچه ها، دیگه کسی نمیاد مسابقات رو ببینه، اسلیترین هم تیم نداده، داریم ورشکست میشیم خلاصه، ما هم تصمیم گرفتیم یه کم مسابقات رو هیجان انگیز تر کنیم. یه سری عنکبوت غول پیکر سمی میخوایم وسط زمین مسابقه ول کنیم.
مروپی: اما این خیلی خطرنا...
داور: نه عزیزم اینا همش عوام فریبیه، این عنکبوتا اصلا با شما کاری ندارن، اینا کلا سیستمشون اینه اگر کسی رو قبلا نیش زده باشن، علامت گذاری کرده باشن، میرن سراغش دخلشو میارن، با کس دیگه کاری ندارن که ، اینا فقط برا اینه تماشاچیا ببینن حال کنن.
همون لحظه عنکبوتها آزاد میشن و با دو همگی میرن سر وقت هوکی و شروع میکنن خوردن هوکی، تماشاچیا شروع به جیغ و داد و فریاد میکنند.
داور:
مروپی و لودو:
لودو سریع با مروپی دست میده و میره پیش تیمش: خوب ما دروازه بانمون رو از دست دادیم اما خیالتون راحت باشه، هنوز از نظر روانی ما مسلطیم زود باشین مسخره اشون کنید.
لینی: هعی رز، هاف لپ اوفه ... یعنی نصف لپت اوفه .. هه هه هه ..
رز گریه کنان میره پیش داور و داور مسابقه به خاطر شعار های نژاد پرستانه لینی رو از بازی محروم میکنه و 100 امیتاز به تیم هافلپاف میده، نتیجه در شروع بازی 100 بر هیچ ...
لودو: بچه ها اوضاع وخیمه، هنوز بازی شروع نشده دو تا تلفات دادیم و صد امتیاز عقب افتادیم، دافه، فلور، غیر آسلامی ترین لباساتانون رو بپوشید و بپرید روی چوبدستی شروع کنید به رقص عربی ما باید از نظر روانی بر حریف پیروز بشیم ...
چند دقیقه بعد
دافه و فلور با لباس های غیر آسلامی روی چوب جارو مشغول رقص عربی هستند و لودو و فلیت و مرلین و داور مسابقه با هم نشستند دارند تماشا میکنند و تخمه میشکنند ..
مرلین: به به .. من آسلام دوباره زنده شد برام
لودو: به به
فلیت: من اصلا جوون شدم دوباره ..
داور: جان جان ...
در همین لحظه رز ویزلی پرواز کنان پیش داور میاد: داور جان و اسنیچ رو گرفتم یه چیزی حدود 1000 تا هم گل زدیم این سوت پایانو بزن بی زحمت.
داور: سووووت ... پایان بازی هافلپاف برنده ..
لودو: چی شد، کی برد؟! ما از لحاظ روانی سر بودیم ...
مرلین: هیس بابا هیچی نگو رقصو نیگا کن.
کف سوت دست هورا