هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: :: میتینگ " غیر رسمی " نمایشگاه کتاب 94 ::
پیام زده شده در: ۲۱:۱۶ چهارشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۴
#1
بنده از طرف کانون وزرای بازنشسته بخاطر اینکه جمع رو معذب کنم میام D:


آیینه خود بین
-------------------------------------
[url=http://www.jadoogaran.org/edituser.php]انجام اصلا�


پاسخ به: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۲۲:۳۵ پنجشنبه ۱ اسفند ۱۳۹۲
#2
تصویر کوچک شده راوانکلاو - هافلپاف



شب بود، پس بدیهیست که همه جا تاریک بود، شب ها معمولا ماه در آسمان میتابد اما آن شب ابری بود، پس طبیعیست که ماهی در آسمان نبود، تنها روشنایی داخل تالار راوانکلاو را، آتش شومینه تامین میکرد، چند سایه ی مخوف، که بگذارید از همین اول بهتان بگویم که اعضای تیم کوئیدیچ راوانکلاو هستند، روبروی شومینه نشسته بودند. این اعضا شامل فلور دلاکور، دافنه، فلیت ویک، لودو و لینی میشدند.

لودو: ببینید بچه ها، به نظر من کوئیدیچ یه بازی کاملا روانیه، یعنی با روان آدم بازی میکنه، یه چیزی مثل شطرنجه و به نظرم اولویت اول اینه که از نظر روانی بر تیم حریف غلبه کنید، ببینید اصلا ما کلا نقطه قوتمون توی روانمونه، به اسم گروه دقت کنید، روان که لاو، یعنی روان رو که عشقه، حالا بعد از منچستر بگو ببینیم چند چندیم، نمیدونم متوجه حرفم میشید یا نمیشید، اما ما این سری برای بازی فقط میخوایم تمرین روانی کنیم، برای شروع من ازتون میخوام که همگی چشماتون رو ببندید ... الان چشماتون رو بستید؟! ... اینجا خیلی تاریکه من نمیتونم ببینم اما امیدوارم که بسته باشید ... ببینید ما برای بردن بازی فردا احتیاج به انگیزه داریم، بعد من معتقدم که بیشتر انگیزه ها اون اولین روزی شکل میگیره که آدم وارد عرصه ای میشه، میخوام همتون به اولین روزی که فهمیدید میخواید یه بازیکن کوئیدیچ شید، فکر کنید و کسی هم حرفی نزنه، فقط فکر کنید، اگر حرف بزنید من میفهمم چون اینجا فقط تاریکه، اما تاریکی که باعث نمیشه من صدای شما رو نشنوم میشه؟! ... نه مسلما نمیشه، حالا ازتون میخوام که به این قضیه کاملا فکر کنید ...

چند دقیقه بعد ...

لودو: خب بچه ها همتون فکر کردید؟! .. آره ..، خب سکوت علامت رضاست، پس ادامه میدیم، ببینید الان همه شما انگیزه کافی رو دارید، الان کافیه که ما فردا انگیزه رو از حریف هم بگیریم، حالا چطوری میتونیم انگیزه رو از حریف بگیریم؟ خب اینکه اصلا کاری نداره دیگه، ما میایم مسخره اشون میکنیم، مثلا اسم گروهشون هافلپافه، من روی چند تا اسم کار کردم که مسخره اشون کنیم، مثلا بهشون بگیم، هاف لُپ اوفه، یعنی نصفه لُپت اوف شده، این ته مسخره است دیگه، .. هه .. هه .. اصلا کاملا روحیه اشون نابود میشه. یا مثلا میتونیم بگیم ها فِل پا فه، یعنی اینکه، آهان احساس میکنی پات مثل فه شده، هه هه هه آهان احساس میکنی پات مثل فه شده، دیگه این آخر مسخره کردنه، اصلا نابودشون میکنه .. ببینید ...

در همین لحظه چراغ تالار روشن میشه و لودو، هوکی رو میبینه که در آستانه در وایساده و بقیه بچه ها رو میبینه که روی مبل ولو شدن و دارن سرود: خُر پُف .. خرُ پُف رو به صورت هماهنگ اجرا میکنند.

هوکی: تو باز داشتی سخنرانی میکردی؟!
لودو: نه نه اصلا اونجور که فکر میکنی نیست، داشتیم براشون در مورد فواید خواب خوب قبل از بازی میگفتم، تو چرا اینقدر داغونی؟! چرا پای چشمات اینقدر سیاهه؟! چرا عرق کردی اینقدر؟!
هوکی: میزونم فقط باید یه کم بخوابم و استراحت کنم اگر نه از همیشه بهترم.

هوکی به سمت خوابگاه دختران میره و توی تختش ولو میشه.

در افکار هوکی ...

قاه قاه قاه ...
- این جن خونگیه بی خاصیت یه توپم نتونست بگیره ...
هوکی: فقط یه شانس دیگه بهم بدید ..
- باشه بگیرش ...

کوافل پرتاب میشه، هوکی شیرجه میره اما به کوافل نمیرسه و گل میشه ... هوکی گریان و نالان به سمت جنگل ممنوعه شروع به دویدن میکنه و هوکیه هم به دنبالش ...

هوکیه: هوکی ؟! هوکی؟!
هوکی: چی میخوای دست از سرم بردار ...
هوکیه: هوکی کجا داری میری؟!
هوکی: آخه چرا من باید اینقدر بد شانس باشم، چرا دستای من باید اینقدر کوچیک باشن که به کوافل نرسن؟!
هوکیه: سوئیتی مشکل تو دستات نیستن تو کلا همه ضربه ها رو جهت عکسش پریدی ..
هوکی: منو مسخره میکنی؟!

همون لحظه هوکی یه خنجر از توی شورتش در میاره و شروع میکنه فرو کردن تو بدن هوکیه، هوکیه خونین و مالین میفته کف زمین و همینجور زیر لب یه چیزی رو زمزمه میکنه، هوکی گوشش رو میبره نزدیک تر تا ببینه هوکیه چی داره میگه ...

هوکیه: تو فکر میکنی مردی، اما بدبخت تو مرد نیستی شخصیتت توی کتاب زَنه ...

هوکی بلند میشه رو به آسمان نگاهی میکنه و فریاد میزنه: نـــــــــــــــــــــــــــــه ....

اما راه حل رسیدن به تیم کوئیدیچ رو پیدا میکنه، باید تمام کسایی که توی راوانکلاو خواستار پست دروازه بانی هستند رو سر به نیست کنه و باید جوری اینکار رو انجام بده که به نظر بیاد تصادف یا حادثه بوده ...

نفر اول در حالی که به 46 قسمت نامساوی تقسیم شده در تختش پیدا میشه، کاملا تصادفی به نظر میاد و پرونده مختومه میشه و نفر دوم در حالی که توی سالن اصلی جلوی دیدگان هزاران دانش آموز و ده ها معلم داشته غذا میخوره، هوکی میره و سرش رو میبره، و چون همه با خودشون فکر میکنند، که هیچ کس جنایتی رو به این احمقانگی انجام نمیده پس فکر میکنند که اشتباه دیدند و کاملا تصادفی سر یه آدم قطع شده، اتفاقه دیگه ...

خروج از افکار هوکی

هوکی روی تخت این دنده اون دنده میشه: اما این سری ثابت میکنم که من تواناییشو دارم بهترین دروازه بان کوئیدیچ بشم، راه حلشو پیدا کردم، فردا من بزرگترین دروازه بان کوئیدیچ در تمام اعصار خواهم بود.

فلش بک >>>>>>

هوکی توی سینما نشسته و داره فیلم مرد عنکبوتی رو میبینه، همون موقع یه لامپ به مثابه اینکه یافتم یافتم بالای سرش ظاهر میشه.

هوکی: من اگر مرد عنکبوتی بشم دیگه هیچ کوافلی از من رد نمیشه.

فلش فوروارد داخل فلش بک >>>>>

در حالی که لودو داره برای اعضای تیم از شعار روان که لاو حرف میزنه، هوکی توی جنگل ممنوعه به دنبال عنکبوتی میگرده که بتونه نیشش بزنه، یه عنکبوت کوچولو موچولو پیدا میکنه و میندازه رو دستش.
هوکی: خوب فسقلی یه نیش کوچولو به عمو بزن، اینقدر کوچیکی که اصلا فکر نکنم دردم داشته باشه.

همون لحظه یه نیش سی سانتی از بدن چند میلیمتری عنکبوت میاد بیرون و کار هوکی رو میسازه ...

پایان فلش بک <<<<<<

صبح فردا - روز مسابقه - زمین کوئیدیچ هاگوارتز

لودو: هوکی مطمئنی خوبی؟!

هوکی افقی روی زمین دراز کشیده، پوستش سفید شده، چشماش زده بیرون و لباش سیاه شده: آره، یه کم دیگه مونده تبدیل به مرد عنکبوتی بشم.

لودو: تبدیل به چی ب ...

همون لحظه داور مسابقه دو تا کاپیتان رو دعوت میکنه که با هم دست بدن.
داور: همونطور که میدونید استقبال از مسابقات کوئیدیچ این چند ساله خیلی کم شده بچه ها، دیگه کسی نمیاد مسابقات رو ببینه، اسلیترین هم تیم نداده، داریم ورشکست میشیم خلاصه، ما هم تصمیم گرفتیم یه کم مسابقات رو هیجان انگیز تر کنیم. یه سری عنکبوت غول پیکر سمی میخوایم وسط زمین مسابقه ول کنیم.

مروپی: اما این خیلی خطرنا...
داور: نه عزیزم اینا همش عوام فریبیه، این عنکبوتا اصلا با شما کاری ندارن، اینا کلا سیستمشون اینه اگر کسی رو قبلا نیش زده باشن، علامت گذاری کرده باشن، میرن سراغش دخلشو میارن، با کس دیگه کاری ندارن که ، اینا فقط برا اینه تماشاچیا ببینن حال کنن.

همون لحظه عنکبوتها آزاد میشن و با دو همگی میرن سر وقت هوکی و شروع میکنن خوردن هوکی، تماشاچیا شروع به جیغ و داد و فریاد میکنند.

داور:
مروپی و لودو:

لودو سریع با مروپی دست میده و میره پیش تیمش: خوب ما دروازه بانمون رو از دست دادیم اما خیالتون راحت باشه، هنوز از نظر روانی ما مسلطیم زود باشین مسخره اشون کنید.

لینی: هعی رز، هاف لپ اوفه ... یعنی نصف لپت اوفه .. هه هه هه ..
رز گریه کنان میره پیش داور و داور مسابقه به خاطر شعار های نژاد پرستانه لینی رو از بازی محروم میکنه و 100 امیتاز به تیم هافلپاف میده، نتیجه در شروع بازی 100 بر هیچ ...

لودو: بچه ها اوضاع وخیمه، هنوز بازی شروع نشده دو تا تلفات دادیم و صد امتیاز عقب افتادیم، دافه، فلور، غیر آسلامی ترین لباساتانون رو بپوشید و بپرید روی چوبدستی شروع کنید به رقص عربی ما باید از نظر روانی بر حریف پیروز بشیم ...

چند دقیقه بعد

دافه و فلور با لباس های غیر آسلامی روی چوب جارو مشغول رقص عربی هستند و لودو و فلیت و مرلین و داور مسابقه با هم نشستند دارند تماشا میکنند و تخمه میشکنند ..

مرلین: به به .. من آسلام دوباره زنده شد برام
لودو: به به
فلیت: من اصلا جوون شدم دوباره ..
داور: جان جان ...

در همین لحظه رز ویزلی پرواز کنان پیش داور میاد: داور جان و اسنیچ رو گرفتم یه چیزی حدود 1000 تا هم گل زدیم این سوت پایانو بزن بی زحمت.
داور: سووووت ... پایان بازی هافلپاف برنده ..
لودو: چی شد، کی برد؟! ما از لحاظ روانی سر بودیم ...
مرلین: هیس بابا هیچی نگو رقصو نیگا کن.

کف سوت دست هورا


ویرایش شده توسط هوکی در تاریخ ۱۳۹۲/۱۲/۱ ۲۳:۰۳:۴۲
ویرایش شده توسط هوکی در تاریخ ۱۳۹۲/۱۲/۱ ۲۳:۳۷:۵۲

آیینه خود بین
-------------------------------------
[url=http://www.jadoogaran.org/edituser.php]انجام اصلا�


پاسخ به: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۸:۱۴ جمعه ۶ دی ۱۳۹۲
#3
تبلیغات

فضله ی موش ، پزشکان اخیرا 1450 خاصیت را در فضله ی موش پیدا کرده اند، با کرم های فضله موش 100 سال جوانتر شوید.

یک ساحره جیگر: من از وقتی از فضله ی موش استفاده میکنم پوستم شاداب تر شده و دیگه از موش هم نمیرسم ...
شوهر همون ساحره: این کرم ها واقعا عالیه، من دیگه به جای اینکه موش ها رو بکشم، بهشون غذا میدم، آخه میدونی اینها بعدا تبدیل به فضله موش میشه.

برا تهیه کرم های فضله موش با شماره های 00000009999 تماس بگیرید، همین الان تماس بگیرید تا یک کرم فضله ی موش رایگان جایزه بگیرید ...



عمر گل پونه

در حالی که اسامی بازیگران روی پرده نقش میبنده یک آهنگ ترکی نیز پخش میشه :

تو اعماق دوتا چشمت بگو پی چی میگردی، تویی که من بدبخت رو خفن عاشق خودت کردی

هوکی
هوکیه

بگو رفتی سقاخونه که اب توبه بریزن روت، اگر نه تو به من بگو تا 4 صبح کجا ها ول میگردی

با هنرمایی ایلغاز غازانگوزیان در نقش آن مرد
و غازان ایختاراختوخیاسیان در نقش سیبل ایلغاز غازانگوزیان

و با حضور توبراک در نقش توبراک

تیتراژ فیلم تموم میشه و ما چهره ی هوکی رو میبینیم که ناراحت پشت نیمبوس 2014 اش نشسته و داره با سرعت از خیابونا رد میشه.

یک آهنگ ترکی دیگه هم در حال پخشه:

فکر میکردم دوستم داری، اما من پی چی میکردم
تو اعماق دو تا چشمت، بگو که عاشقت هستم

هوکی خاطراتش رو به یاد میاره که دست هوکیه رو گرفته و داره کنار ساحل باهاش قدم میزنه، هوکیه برمیگرده به سمت هوکی و بهش لبخند میزنه،

توی همین افکاره که هوکی ناگهان تصادف وحشتناکی میکنه و سریع راهی بیمارستان میشه و بعد از چند روز از بیمارستان مرخص میشه و به خونه میره.

هوکی وارد خونه میشه: زن، بیا اینجا باهات حرف دارم.
هوکیه: چی شده؟!
هوکی: هوکیه یه حرف مهمی میخوام بهت بزنم.
هوکیه: چی شده؟!
هوکی: هوکیه من فهمیدم که زنم
هوکیه:
هوکی: فقط محض رضای خدا بگو، اون 5 تا بچه ای که با هم داریم از کدوم گوری اومدن؟
هوکیه:
هوکی: جواب منو بده، من طاقتشو دارم ..
هوکیه: هر 5 شکمشونو خودت زاییدی ..
هوکی: نه من دیگه طاقت اینو ندارم ...

هوکی اینو میگه و به سمت پنجره میدوئه و خودشو از اون بالا میندازه پایین و میمیره.

همون موقع ایغاز از توی کمد میاد بیرون.
هوکیه: واقعا که احمق بود، حالا دیگه میتونیم با خوبی و خوشی منو تو در کنار هم زندگی کنیم.
ایلغاز: نه من دیگه تو رو دوست ندارم، من میخوام با توبراک ازدواج کنم.

هوکیه همون موقع یه پیت نفت برمیداره میریزه رو خودش و خودشو آتیش میزنه و میمیره.
ایغاز هم میره دست توبراک رو میگره و همه با خوبی و خوشی در کنار هم زندگی میکنند.



آیینه خود بین
-------------------------------------
[url=http://www.jadoogaran.org/edituser.php]انجام اصلا�


پاسخ به: ارتباط با ناظر دیاگون
پیام زده شده در: ۱۳:۲۶ جمعه ۶ دی ۱۳۹۲
#4
نقل قول:
6 نفر ساحره دارم. لینی، هلگا، هوکی(مونثه-گرچه جنه)، پادما، فلور، آپولین، این اوج ساحره سالاری اندیشه حکومتی منه


من یه عمر داشتم با یه شخصیت مونث ایفای نقش میکردم؟!
دچار بحران هویتی شدم

بیچاره زن و بچه ام


آیینه خود بین
-------------------------------------
[url=http://www.jadoogaran.org/edituser.php]انجام اصلا�


پاسخ به: وزارتخانه سحر و جادو !
پیام زده شده در: ۱۹:۱۷ پنجشنبه ۵ دی ۱۳۹۲
#5
لودو در حالی که با غرور خاصی دست هاش رو به کمرش زده بود و به افق خیره شده بود. درست وسط میدون هاگزمید ظاهر شد.

ساحره ها:
لودو: :
( لودو با خودش: عجب افتابی افتاده تو چشمام، نمیتونم ببینم این ساحره ها چند از چندن، عجب آفتابی افتاده تو چشمام؟! مگه من عینک آفتابی نزده بودم؟!)
ساحره ها:

لودو یه نگاهی به سر تا پاش میکنه میبینه لخت مادر زاد وسط میدون هاگزمید وایساده:

لودو: آخرش این آپارات کوفتی رو من درست یاد نگرفتم.

یه نگاهی به دور و اطراف میندازه و توی کافه سه دسته جارو هوکی رو میبینه که کنار یه ساحره نشسته و دارن دل میدن و قلوه میگیرن.

چند دقیقه بعد کافه سه دسته جارو

هوکی: مرد، اینجوری که تو لخت روبروی من وایسادی یه جورایی تهدید آمیزه ..
لودو: تو یه جن خونگی هستی، چطور ممکنه من به تو نظری داشته باشم ...
هوکی: مرد یه جورایی به من برخورد.
لودو: :vay: من به کمکت احتیاج دارم.
هوکی: مرد فکر نکنم از دست من کاری ساخته باشه.
لودو: میتونی یه چند گالیون به من بدی؟!
هوکی: مرد من سواد درست حسابی ندارم، نمیفهمم چی میگی؟!
لودو: پس تا الان چجوری جواب منو میدادی؟!
هوکی: فقط لبخونی میکردم ...
لودو: آخه بی انصاف لب خونی چه ربطی به بی سوادی داره؟! :vay:
هوکی: مرد لبات خیلی ناخوانا شده ، فقط با توجه به این شرایط به نظرت بهتر نیست آپارات کنی یه جای دیگه به جای اینکه لخت جلوی من وایسی؟! شاید یه جایی که لباسم داشته باشه ...
لودو: آخه میدونی؟! اون لباسا یه جورایی حکم ضامن رو داشتن، الان که دیگه لباسی نیست که جا بمونه ممکنه اندامای حیاتی ترم رو جا بذارم ...
هوکی: مرد نگو که قبلا تجربه اشو داشتی ...
لودو:
ساحره کنار هوکی: بهتر نیست بحثمون رو در مورد اندویدوآلیسم در جامعه بورژواری جادوگران رو توی اتاقای خالی بالا ادامه بدیم؟!
هوکی: من که موافقم، خداحافظ لودو ...
لودو:

....

همان زمان در آزکابان

آنتونیون مشغول دستمال کشی ...
مورفین: یه فکر عالی به سرم زد؟!
بقیه: بگو بگو ...
مورفین: اقا جان مگه آنتونیون قبلا مدیر نبوده؟!
بقیه:چرا
مورفین: خب دیگه ...
بقیه: خب دیگه که چی؟!
مورفین:
بقیه: چرا نمیگی چی شده پس؟!
مورفین: خوب میتونیم طرز کار منوی مدیریت رو از آنتونیون بپرسیم.
آنتونیون: راستش رفیق من زیاد به کار با منو وارد نیستم، بیشتر همین تخصصم توی استفاده از دستمال و اینهاست ...
مورفین:
آنتونیون: البته یادمه عله چون نمیخواست زیاد هزینه کنه، منوی منو از یه مغازه اجناس چینی از توی هاگزمید خرید، فکر میکنم اون طرز کار با این منو ها رو بلد باشه.
مورفین: پس چرا معطلید؟! همه میریم هاگزمید ...






آیینه خود بین
-------------------------------------
[url=http://www.jadoogaran.org/edituser.php]انجام اصلا�


پاسخ به: ارتش وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۲۰:۱۷ سه شنبه ۳ دی ۱۳۹۲
#6
بابام جان من سواد ندارم این فرم رو پر کنم، زیرش انگشت میزنم

نقل قول:
لقب:
هدف حقیقی از پیوستن به ارتش:
نظر شما درباره چیز ملعون:
توامندی های مغزی:
ابراز ارادت کنید لطفاً:


(-) <== اثر انگشت ...


بانو هافلپاف صحبت می کنند:

درود بر تو ای وزیر مردمی. ای که در انتخابات مورد ظلم و ستم کاندیدای پیروز با تقلب قرار گرفتی.
ما می دانستیم که تو یکی از مخلصین زوپسی و وقتی ندای آزادی خواهی و چیز شکنی برآید سر از پا نمی شناسی.
از آنجایی که شما سواد نداری و احتمال زیاد نمی فهمی که من الان دارم چی زر زر می کنم مأموریتی به شما نمی دهیم. که بعد خودمان سبک شویم و این چیز کش ها حرف در بیاورند.
اما حالا اگه به هر نحوی مترجمی چیزی داشتی و تونستی بخونی یه سری به وزارتخانه سحر و جادو بزن و بر علیه وزیر ملعون چیزکش بجنگ.

زیر سایه ی زوپس پیروز باشی.


ویرایش شده توسط هلگا هافلپاف در تاریخ ۱۳۹۲/۱۰/۳ ۲۱:۰۱:۵۷

آیینه خود بین
-------------------------------------
[url=http://www.jadoogaran.org/edituser.php]انجام اصلا�


پاسخ به: ستاد انتخاباتی "هوکی"
پیام زده شده در: ۱۵:۲۳ شنبه ۱ تیر ۱۳۹۲
#7
هوکی در راه رسیدن به ستاد خودش بود که دید ستاد بلیز رو درش رو تخته کردند، علت رو جویا شد گفتند عدم فعالیت، لبخندی به پهنای دو نقطه دی رو صورت هوکی نقش بست، حاضران گفتن یا هوکی چرا میخندی، همانا ممکن است ستاد را هم درش را تخته کرده باشند، هوکی گفت: من این ستاد را بیمه مرلین کرده ام و مرلین نگاه دار آن است.
حاضران باور نکردندی و با هوکی آمدندی و دیدندی که ستاد به حول قوه مرلین هنوز سر پاست، پس مو از سر افکندندی و خشتک پاره کردندنی و سر به بیابان گذاشتند.
هوکی کلید به در ستاد انداختی و وارد شد و دوست قدیمی خود پرسی را دید، با هم احوال پرسی کردندی، و پرسی سوال خود را مطرح نمود، هوکی خربزه آوردندی و خربزه را دو نصف کرد و نیمی از آن را به پرسی داد و نیمی دیگر را نیز خودش برداشت و به پرسی گفت بخور که یخه جیگر طلا.
بعد از صرف خربزه، هوکی یک کاسه آورد و به پرسی گفت دستت را بذار توی کاسه و بعد خودش هم دستش را کرد توی همان کاسه، ناگهان پرسی چشمش به حقیقت گشوده شد و فهمید دست او و هوکی توی یک کاسه است، و به یاد وزارت ششم افتاد که آن موقع نیز چنین بود.
پس هوکی و پرسی جفت تا هم لباس دریدندی و رفتند پشت ستاد استخر شنا کنند.


آیینه خود بین
-------------------------------------
[url=http://www.jadoogaran.org/edituser.php]انجام اصلا�


پاسخ به: ستاد انتخاباتی "هوکی"
پیام زده شده در: ۰:۱۵ یکشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۲
#8
اَسلامُ آسلام و اَسلامُ مرلیّن

در ابتدا پیش از هر گونه خوش و بش، اکیدا توصیه میکنم این لکه ی ننگ، این جبهه گیرنده، این سو استفاده کننده، این موجود رذل، این خورنده ی آرای حق، این به اصطلاح بی طرف، این مسئول انتخابات، این به اصطلاح آمبریج رو از از ستاد بنده به بیرون شوت کنید، که طی یک عمل کثیف ایشون حتی از پست ابتدایی ستاد ها هم، برای تبلیغ کاندیدای مورد نظر خودشون استفاده کردند، آیا این درست است؟! من از شما میپرسم، این درست است که من وقتی وارد ستادم میشوم، اولین چیزی که میبینم تبلیغی از کاندیدای دیگر است، من دیگر حرفی ندارم، همانا چون وظیفه من آگاه سازی و ریختن پتو به رو است، وظیفه مرلینی من حکم میکند که اینها رو بگویم. من بخشنده ام و میبخشم، چرا که این رسم و خواسته مرلین است.

اما ای دوستان، ای پیروان حق، بنده احساس تکلیف کردم که کاندید شدم، بنده کاملا وابسته به مرلین و قوانین آن والا مقام هستم، بنده برای حرفهام سند دارم، سند من کتیبة المرلین، نازل شده در سال 1/1/1 خواهد بود و من قوانین مملکتی و اهدافم را بر اساس آن برنامه ریزی کرده و نوشته ام:

از آنجایی که من با ملت رو هستم و چیزی برای مخفی کردن ندارم به عنوان سر لوحه برنامه ها، کتیبه مرلین کبیر را در مرکز اصلی ستاد خود قرار داده و حرفهای خود را بر اساس آن میزنم، همانا که میدانید این کتیبه اولین منشور حقوق ساحر و ساحره در تمامی دورانهاست.

تصویر کوچک شده

اما ترجمه کتیبه:


به نام مرلین، خوب خوبان، دوستدار سفیدان، پاک کننده سیاهان با آب آفتابه، و دوستدارنده ی سیاهان سفید شده، من مرلین، آن مرد آسلام، این لوح را از خودم برای آیندگان به جای میگذارم، همانا که آن را سرلوحه کار خود قرار داده و به سمت سعادت و سفیتی پیشروند و در سرزمین وعده داده شده، بر من وارد شوند.

قوانین سعادت و خوشبختی ساحر و ساحره :

1. در انتخابات وزارت خانه دور نهم، از هوکی طرفداری کنید
2. همه ملت چه ساحر چه ساحره، از حقوق برابر و آزادی برخورداند، مگر اینکه حقوق برابر و آزادی آنها، حقوق هوکی و یا آزادی وی را تهدید کنید.
3. آزادی بیان خوب است، و خوب خواهد بود، مگر آنکه خلاف اش را هوکی بگوید.
4. با رای دادن به هوکی نیمی از آسلامتون را به جا آورد
5. هر رای به هوکی همانند هزار سال شُستن ماتحت با آفتابه است و ثواب بسیار دارد.
6. تاکید میکنم در انتخابات وزارت خانه دور نهم، از هوکی طرفداری کنید.

با آرزوی خوشبختی و جامعه سفیت و مرلینی
مرلین کبیر


آیینه خود بین
-------------------------------------
[url=http://www.jadoogaran.org/edituser.php]انجام اصلا�


پاسخ به: جادوگر ماه
پیام زده شده در: ۱۷:۲۸ یکشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۲
#9
ینده به شخصه هیچ زمان رابطه ی دوستانه ای که در حال حاضر بین مدیر و کاربر هست رو شاهد نبودم، و اینکه اینقدر با دید باز به نظر کاربرا بها داده میشه و بهشون احترام گذاشته میشه.
رای من دولوروس جین آمبریج


آیینه خود بین
-------------------------------------
[url=http://www.jadoogaran.org/edituser.php]انجام اصلا�


پاسخ به: خدمات رسانه ای ! ( مناظرات انتخاباتی )
پیام زده شده در: ۱۳:۳۱ یکشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۲
#10

1. خودتونو معرفی کنین و پیشینه تون رو در زمینه وزارت بیان کنین.

در ابتدا عرایضم رو با جملاتی چند از کتاب فواید الآفتابه شروع میکنم:

اگر آفتابه نبود، مرلین هم نبود و مرلین اگر هست، آفتابه هم باید بماند.

به نام مرلین ، شُراننده آفتابه ها و پاک کننده سیاهی ها.

از آن روز که من سیاهی را از تن زودودم و به راه آسلام و راه حق پای نهادم و مرلین کبیر دست پاکی بر سر و روی من کشید نام من را هوکی بن مرلین نامید، پس جامعه بایستی مرا به این نام بشناسد، از آن روز که مرلین در خواب بر من وارد شد و گفت، یا هوکی، اکنون زمان ورود و تحق مبانی ارزشمند آسلامیست، بنده احساس تکلیف کردم که باید وارد حوزه انتخاباتی شوم .
سابقه وزارتی بنده از دوره پنجم آغاز میشه، که معاونت وزیر وقت آلبوس سورس پاتر رو بر عهده داشتم، در دوره ششم به این علت که بنده احساس کردم به مطالبات مردم رسیدگی لازم نشده، خودم به عنوان اولین وزیر از اجنه به تخت وزارت نشستم تا از همین ابتدا میخ برابری و آزادی را بکوبم ، در ابتدا با اینکه با مخالفت هایی از اعضای سنتی سایت مواجه شدم اما با شکست قیام آنها، معروف به قیام "هیپوگیریف هم حرف میزنه" جایگاه خودم رو در وزارت محکم کردم.

2. آیا مگر اجنبه خونگی، حتی برای ساده ترین کار ها، از اربابشون دستور نمی گیرن؟ چی شده که شما قصد دارین دستور دهنده ی ملتی باشین؟

دو نکته رو شما اشتباه متوجه شدید، دیگر زمان نژاد سالاری تمام شده، در جامعه مرلین محور معاصر، اصل، کتاب فواید الآفتابه و حرف مرلین است، بر اساس سخن مرلین برده داری و نژاد محوری محکوم و باید از سرتاسر جامعه برچیده شود.
مورد دومی که شما اشتباه متوجه شدید و حاکی از نگاه فاشیستی شما به وزارت خانه دارد، این است که وزیر دستور دهنده نیست، وزیر خدمت کننده به خلق است.

3. شما هنوز در هاله ای از ابهام هستین. یکم بیاین جلو تر که بهتر دیده بشین! باید گفت که انسان ها و اجنه دو موجود متفاوت هستن و به سختی با هم کنار میان. با توجه به اینکه تعداد جادوگران خیلی بیشتر از تعداد اجنه ست، چطور می خواین ارتباط منتخب بودن و مردمیتون رو حفظ کنین با مردم؟

همانا جلوس یک جن خانگی بر عرصه وزارت خود حاکی از آزاده خواهی و دیدگاه مترقی جامعه نسبت به جامعه است، رای من رای به آزادیست.

4. وزارت شما مسلما در راستای حمایت از اجنه، ارزش اونها رو تو جامعه بالا می بره و در نتیجه از منزلت جادوگرا کم می کنه. راه حلی برای زندگی مسالمت آمیز این دو گروه سراغ دارین؟ اصلا مایل هستین زندگی مسالمت آمیزی براشون به وجود بیارین؟ در راستای همین سوال لطفا جواب بدین که استکبار خوب است یا بد؟

مرلین در باب دوم کتابش میگوید:

و با یکدیگر خوب رفتار کنید، چرا که همه میتوانند از آفتابه استفاده کنند، همانا هر آن کس که بتواند از آفتابه استفاده کند در دیدگاه مرلین یکسان است ...

اینجا گروهی برتر نیست، جامعه از نظر ما به یک دسته تقسیم میشود و آن هم کسانی که بتوانند از آفتابه استفاده کنند، پس هر آن کس که بتواند از آفتابه استفاده کند، جایگاهش در برابر ما محفوظ است.

5. آیا این انتخابات پویا و فعال هست به نظر شما؟

انتخابات از موضع کاندیداها پویا و فعال هست، اما هنوز شور و حالی بین کاربران نیفتاده.

6. وزارت رو چی می بینین؟ کلاهی صرفا برای تفریح یا کار و جهاد و همت و شکوفایی استعداد ها؟

وزارت بیشتر نقش یک توصیه کننده رو دارد، مثلا من در صورت رسیدن به سمت وزارت میتوانم به مدیران توصیه کنم شرایط ورود به ایفای نقش را ساده بگیرند و مراحل تایید اولیه را بردارند، چرا که ایده ای در ذهن دارم که میشود آن را سربازی یا اجباری خواند، بر اساس این طرح کاربر تازه وارد باید به وزارت سحر و جادو تحویل داده شود و تا پایان دوره ی آموزشی در ارتش وزارت عضویت داشته باشد، در صورتی که اعضا و مسئولان هماهنگی کنند، کسی که دوره اموزشی اش در ارتش وزارت تمام نشده حق عضویت در گروه های محفل مرگخوار یا فعالیت پویا در رول پلینگ را ندارد، یعنی تا کارت پایان خدمت دریافت نشود، عملا فعالیتی در ایفای نقش نمیتواند بکند، اما به لطف وزارت همین دوره آموزشی هم برای او کلی خوش میگذرد.
این طرف برای اعضای فعال فعلی هم با تغییراتی قابل استفاده است.

7. رقباتون رو چطور ارزیابی می کنین؟

من به جز مورفین گانت که همانطور که قبلا عرض کردم از مریدان بنده است، از دیگران متاسفانه شناخت چندانی ندارم، مورفین نیز تا زمانی که کلاه تبلیغاتی بنده را روی سر گذاشته دوست و همراه من است، هر آن موقع که به نفع اینجانب از انتخابات کنار بکشد، آغوش ما بروی او باز است.

8. اگر وزیر شدین، بیشتر رو چه بخش هایی (از ایفای نقش) تمرکز می کنین؟

به نظرم سوژه اصلی اینروز ها سوژه ی محفل و مرگخوار است اما خیلی تکراری و دستمالی شده، نه جنگ ها هیجانی دارد، نه دیگر سوژه هایی که پیرامون لرد سیاه و محفل میتابد، البته شاید یکی از دلایلش این باشد که از 5 سال پیش تا الان این فضا هیچ تغییری نکرده، و هنوز همان جملات از دهان مریدان لرد و محفل خارج میشود، که 5 سال پیش هم اعضا به کار میبردند، من به آنها توصیه میکنم که در جنگ هایی که با وزارت شریک هستند، جنگ ها رو هدفمند کنند، یا به وزارت به عنوان یک نقشه خوان در جنگ های محفل و مرگخوار اجازه دخول دهند، به نظر فرم امروزی جنگ ها کسل کننده و تکراریست، با وجود نقشه خوان و هدف دهی به جنگ، اولا برد و باخت معنا پیدا میکند و ان هم نه اینگونه که با امیتاز و داوری پست ها به ارسال کننده توهین شود، همانا که اینجا یک سایت تفریحی است و امتیاز دهی به نوشته ها کاری خلاف این اصل، اما با توجه به منطق بازی و خرد جمعی دو گروه و اینکه در نهایت به هدف مورد نظر نقشه خوان نزدیک میشوند یا نه، برنده و بازنده مشخص میشود.

9. آیا شما دستتون تو کار چیز هست که ادعا می کنین آقای گانت با شما همکاری دارن و طرفدار شما هستن؟

لازم نیست دست شما توی کار چیز باشد که مورفین با شما همکاری کند، تنها لازم این است دست مورفین را توی چیز نگه داریم، آنگاه او هوادار شما میماند.

10. شعار انتخاباتی خاصی ندارین هوکی عزیز؟

شعار انتخاباتی من این جمله از مرلین کبیر است.

هر آنکس که از آفتابه استفاده کند، در دولت من است ...

11. اگه حرفی مونده، بفرمایید لطفا.

خیلی خشنودم که به جای آنتونیون ساحره جذابی با من مصاحبه کرد و مورفین جون دماغت بسوزه ...


آیینه خود بین
-------------------------------------
[url=http://www.jadoogaran.org/edituser.php]انجام اصلا�






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.