هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: تاثیرگذارترین قسمت کتاب...
پیام زده شده در: ۱۸:۲۶ چهارشنبه ۲۲ آبان ۱۳۸۷
#1
به نظر من یکی از جالب ترین قسمت های کتاب 7 همون قسمتیه که روشن پس از نجات دادن هری میاد که با شمشیر گریفندور ، قاب (؟!) آویز اسلیترین رو نابود کنه .
و قسمتی از روح تام ریدل یا همون لرد ولدمورت که در اون جسم هست به سرعت از نقطه ضعف های رون که حریفش باشه استفاده می کنه و خیلی خوب عمل می کنه ... و تا جهاتی هم موفق می شه روحیه ی رون رو تضعیف و نابود کنه ، اما خب هری دائما برای رون فریاد می زد و ازش می خواست که قاب آویزو نابود کنه .

ولی در هر صورت روح تام ریدل تونسته بود واقعا خوب عمل کنه و تصویری که به نمایش گذاشت بود ، تصویر تضعیف روحیه ، خورد شدن یه فرد ، به یاد آوردن افکار بد و ... بود !!!


امتیاز شما :4 از 5 موفق باشید


ویرایش شده توسط بلاتريكس لسترنج در تاریخ ۱۳۸۷/۸/۲۲ ۲۱:۵۰:۵۷


Re: بهترين نويسنده در بحث هاي هري پاتري( غير رول)
پیام زده شده در: ۱۸:۲۱ چهارشنبه ۲۲ آبان ۱۳۸۷
#2
یه نفر هست که فامیل دور ماس توی سایت و البته اگه نزدیک هم حساب کنی یه زمانی بهش می گفتیم خاله خوبه :دی این بشر که خیلی آدم خوبیه و اینا ، هم خوب می نویسه ، هم خوب بحث می کنه ، هم خوب بوق می زنه و کلا همه کاراش خوبه و فقط این فونت مسنجرش رو یکم کوچیک تر کنه بهتره

به نظر من خیلی خوب تونسته در خارج از ایفای نقش فعالیت کنه و البته در ایفای نقش هم خیلی خوب ظاهر شده ... رأی من نارسیسا مالفوی !!!



Re: خداحافظ وزير!!!
پیام زده شده در: ۱۸:۴۸ دوشنبه ۲۰ آبان ۱۳۸۷
#3
یه فلش بک از پست پیوز رو می خوام بنویسم :دی
______________________________________

نقل قول:
با این خاطره بلافاصله بارتی را به یاد آورد . یا همان گیلدروی ... دوستی ها و دشمنی هایش را ... تاپیک هایش را ...

در راه خروجی وزارت ، دوباره به فکر دوستی ها و دشمنی هایش با بارتی یا همان گیلدروی افتاد . هیچ وقت آن زمان که الیور وود ، بارتی را برای همکاری به وی پیشنهاد کرده بود را فراموش نمی کرد . کارهایی که با هم و بر علیه هم کردند .




... تازه شروع به کار کرده بودم . با اینکه می دونستم وقت زیادی نداره اما از الیور خواستم که برای راه اندازی دوباره ی اوباش بهم کمک کنه . بهم بارتی کراوچ رو معرفی کرد ...

کمی با بارتی آشنا شدم و پس از چند بار صحبت کردن قرار شد که با هم اوباش رو راه بندازیم و من بشم رئیس و اونم بشه معاونم . مایه ی خوشحالیم بود ... ما با هم قرار کردیم که تا آخرین لحظه با هم بمونیم و از همدیگه جدا نشیم . قرار شد به محض رفتن من اون بیاد جای من و رئیس بشه و حتی الانم که معاونه ، یه معاون تام الاختیار باشه و در واقع مثل من رئیس باشه . رنک ساختیم و عضو جمع کردیم و با هم همکاری کردیم .
اما همه چیز آنطور که ما می خواستیم پیش نمی رفت ، من نمی تونستم به قولی که داده بودم عمل کنم . نمی تونستم بارتی رو به جای خودم بیارم ... حالا که وزیر شده بودم و پیوز برگشته بود ، باید اونو رئیس اوباش می کردم ؛ مجبور شدم قولمو زیر پا بذارم ... بارتی هم استعفا داد .


مدتها گذشت و ما با همدیگه صحبت می کردیم و هنوز هم بهترین دوستای همدیگه بودیم . اما حالا من و اون رغیب (؟!) همدیگه شده بودیم . در یک نظر سنجی ، رنک سال !!!
همه می گن من تقلب کردم ، اما من باید بگم که همه چیز زیر سر ماندانگاس فلچر بود که می خواست نشون بده هنوز هم روی سایت قدرت نفوذ داره و با اینکه بلاک شده می تونه یه رنک رو واسه یه نفر بگیره و من با کمک های اون رنک سالو از دست بارتی قاپیدم و این نقطه ی عطفی بود برای جدایی ما از هم .


بارتی از وزیر شدن من ناراضی بود . دوست داشت پرسی وزیر بشه ... منو لایق وزارت نمی دونست ، شاید چون یه عضو تازه وارد بودم و یکی دو بار سر موارد مختلف مثل اوباش نتونستم رو قولم بمونم و یا رنک سالو از دستش قاپیده بودم .
اونجا بود که شروع کرد به مخالفت با من . منم ازش کم نیاوردم و هر جا که می شد ضد اون پست می زدم . ما از سوژه های همدیگه استفاده می کردیم و سعی داشتیم همدیگه رو خراب کنیم . تعداد نظرات بارتی ، لوگو گفتن من به لِگو ، ارزشی خوانده شدن بارتی ، بوقی بودن من ، پاک کردن پستای بارتی توسط من و ...

ما لحظه به لحظه با همدیگه بیشتر مخالفت می کردیم و بیشتر بر ضد همدیگه کار می کردیم . اما من یه وزیر بودم و از سران محفل هم بودم . اما اون چی ؟ هیچ جا رو نداشت ، فقط اینکه جزو سران اسلیترین شده بود که یه چیز کاملا مزخرف بود .


گذشت و گذشت . پیتر چند بار سعی کرد ما رو اشتی بده ، اما ما اختلافاتی با هم داشتیم . تا اینکه سعی کردیم با هم بهتر بشیم ... جیزی به پایان وزارت من نمونده بود . ازش خواستم که بیاد و تو کادر من باشه و اونم قبول کرد .
با همدیگه در مورد سوژه هایی که می تونستیم بدیم صحبت کردیم و برنامه ریزی کردیم . ولی حیف که تو این روزای آخر نتونستیم عملیشون کنیم ... حیف ...



... ما یه زمانی بهترین دوستای همدیگه بودیم و حالا شاید به زور دو تا دوست معمولی ... چند روزیه که ندیدمش و اون هم نیومده که به من بگه خداحافظ وزیر !!! ولی شاید بیاد و بگه . شاید هنوز قطره ای از دوستیمون در وجودش مونده باشه ...




ناگهان بارتی به صورت ژانگولریسمی جلوش ظاهر می شه و می گه : آل سو ! یادش بخیر ، یه زمانی چقدر با هم دوست بودیم این آخریا سعی کردم کمکت کنم ، سعی کردم تو وزارت پست بزنم و ... خداحافظ !!!



Re: عضویت در کوییدیچ و مشكلات بازيكنان
پیام زده شده در: ۱۶:۴۸ دوشنبه ۲۰ آبان ۱۳۸۷
#4
تأیید می کنم که توی تیم دامبل هستم !!!



Re: کافه تفريحات سياه!
پیام زده شده در: ۲۰:۲۲ یکشنبه ۱۹ آبان ۱۳۸۷
#5
صورت مردی خشن به تصویر کشیده شده و داره دیده می شه . تصویر عقب و عقب تر میاد و بلیز زابینی رو در حالیکه چوبدستیشو در دست راستش گرفته نشون می ده و در بک گراوندش هم یک منطقه ی کوهستانی و تپه ای رو به نمایش گذاشته .
بلیز کمی اونور تر می ره و چند سیاه پوش دیگر با صورت های خشن دیده می شن که در جای جای کوهها پناه گرفتن و طوری خودشونو قرار دادن که کسی اونا رو نبینه .

تصویر کمی می چرخه و جاده ی زیگ زاگی ای رو نشون می ده که در فضای خالی بین دو رشته کوه قرار گرفته و خالی از هر گونه جنبنده ی هوایی و زمینیه .


... ناگهان صدای بلندی به گوش می رسه . با کمی تأمل مرگخواران در صحنه حاضر متوجه حضور چندین جاروی پرنده و یک جاروی پرنده ی بزرگ که مخصوص حمل و نقل زندانیان آزکابان بود ، شدند و همگی چوبدستی های خود را بیرون کشیدند .

گروه عظیم جاروهای پرنده به میانه ی راه آمدند . افرادی که هر کدام روی یکی از جاروی های پرنده نشسته بودند دائما به اطراف نگاه می کردند و مراقبت همه چیز بودند .


بلیز به مورفین و مورگان که در دو سویش منتظر فرمان او بودند نگریست و سپس حواس خود را به مأمورین آزکابان معطوف ساخت ... لحظاتی بعد پس از آنکه از حضور تمامی مرگخواران اطمینان یافت ، دستش را بالا برد و با خشم پایین آورد .
مورفین و مورگان به سرعت به دو سمت مخالف رفتند و به دیگر مرگخواران خبر حمله را رساندند .

همه آماده ی حمله بودند و از جاهای خود بلند می شدند ... در آن سمت جاده نیز مرگخواران به سرکردگی یه نفری که هنوز مشخص نشده کیه () مشغول آماده شدن بودند و از جاهای خود به قصد حمله بلند می شدند .


دیگر فرصتی برای تلف کردن نبود . همه جلوتر آمده بودند و به جارهای پرنده ای که در میانه ی کوهها در حرکت بودند و از جلویشان عبور می کردند نزدیکتر می شدند ...


ویرایش شده توسط گيلدروی لاكهارت در تاریخ ۱۳۸۷/۸/۱۹ ۲۰:۵۳:۲۳


Re: قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۱۲:۳۷ یکشنبه ۱۹ آبان ۱۳۸۷
#6
به به ، بابایی خودم


1. چی شد که بارتی شد پسرت ؟
2. چی شد که قبول کردی لرد شی ؟ مگه نمی گفتی این یه شناسه ی مذکره و من نباید لرد بشم ؟
3. نظرت در مورد بارتی کراوچ چیه ؟ لطفا کاملِ کامل توضیح بده که این بشر خودشو درست کنه ...
4. برای یه نقد خوب چه نکاتی مهمه ؟ کامل لطفا
5. اسلیترین ، ریونکلا ، گریفندور و هافلپاف رو می تونی تشریح کنی ؟
6. چه کسایی رو در سایت از نظر نظارت ، رول نویسی ، مدیریت ، دوستی و رفاقت و ... قبول داری ؟
7. در مورد لردهای قبل از خودت توضیح بده ... چندمی هستی ؟
8. مشکل اصلیت با کوئیدیچ چیه ؟ بعضی ها می گن از کوئیدیچ متنفری ، چرا ؟ چه دلیلی داشته ؟ آیا اوایل عضویتت توی انجمن کوئیدیچ برات مشکلی پیش اومد یا سر کوئیدیچ دعوای بزرگی داشتی ؟
9. کِی و با چه شناسه ای اولین بار عضو سایت شدی ؟ بقیه ی شناسه هات چیا بودن ؟ لطفا یه توضیح کامل در مورد عضویتت و فعالیتت توی سایت بگو .
10. لرد ولدمورت چجوری نظارت می کنه که چند دوره پشت سر هم رنک بهترین ناظر ماه رو گرفته ؟ معایرهات برای نظارت چیه ؟ یه ناظر خوب باید چیکار کنه ؟
11. لطفا حداقل 10 - 15 خط رول بنویس و خودت جز به جز نقدش کن و هم یه رول نویسی خوب و هم یه نقد خوب رو به نمایش بذار . در واقع می خوایم بدونیم یه رول و نقد خوب چه اجزایی دارن ؟
12. اگه یه روزی بخوای شناسه ی لرد رو ترک کنی و یه شناسه ی دیگه برداری ، با این فرض که ما الان بلاتریکس داریم . چه شناسه ای رو بر می داری ؟ بازم به اسلیترین میری ؟
13. اگه نظارت انجمن های دیگه ای رو هم بخوان بهت بدن ، چه انجمنی رو انتخاب می کنی ؟ کدوم انجمن رو غیر از ریدل و زیر سایه دوست داری ؟ چرا ؟


به به ... 13 تا سؤال پرسیدیم ، به امید اینکه این عدد شوم لرد ولدمورت را قدرتمند تر گرداند تا در برابر تمامی دشمنانشان جانانه مبارزه کنند و همیشه پیروز باشند



Re: بعد از دامبلدور و لرد سیاه کی قوی ترین جادوگره؟چرا؟
پیام زده شده در: ۲۱:۳۹ شنبه ۱۸ آبان ۱۳۸۷
#7
ببینین ، بعد از لرد ولدمورت و دامبلدور سخته قدرتمند ترین جادوگران رو انتخاب کرد . مواردی چون اسنیپ و بلاتریکس و ... هستند .
اما همونطور که کورمک عزیز گفتن ، اسنیپ خصوصیات زیادی داشت ... مثل : چفت شدگی ، قدرت اجرای جادو ، قدرت قلبی و جسمی و روحی ، جاسوسی و ...

بلاتریکس هم می تونه باشه ، ولی واقعا کارایی که اسنیپ کرد کمتر از بلاتریکس نباشه ، صد در صد ازش بیشتره البته به نظر میاد که قدرت زیاد اسنیپ یه سرچشمه ی خاصی داره ، اونم عشق به لیلی اونزه که باعث می شه به خاطر اون همه کار بکنه و به پسر لیلی کمک کنه .

یعنی اگه عاملی مثل لیلی وجود نداشت ، ممکن بود اسنیپ کنار بره و گزینه های دیگه ای مثل بلاتریکس و بقیه بیان وسط ... در هر صورت اسنیپ به دلیل این محرک یا هر چیز دیگه ای که ممکنه ذاتی باشه یا غیر ذاتی ، قدرت زیادی رو در کتاب و داستان به خرج داد .
که حتی شاید بشه گفت که چیزی شبیه به لرد ولدمورت و دامبلدور بوده ...


_________

ویرایش ناظر (امتیاز پست ) :امتیاز شما 4 از 5..موفق باشید


ویرایش شده توسط بلاتريكس لسترنج در تاریخ ۱۳۸۷/۸/۱۹ ۱۹:۳۳:۵۴


Re: دفتر ناظران تالار اصلی
پیام زده شده در: ۲۱:۱۳ شنبه ۱۸ آبان ۱۳۸۷
#8
شناسه :
گیلدروی لاکهارت

وقتی که می تونین بذارین :
زیاد ، هر چقدر بخواین ما آزادیم و اینا . هر چقدر وقت و پتانسیل از نوع گرانشی و کشسانی و ... بخواین داریم و کلا محدودیت نداریم :دی

پیشنهاد :
پیشنهادی نداریم . فقط اینکه لطفا این خیابانِ ما را لطفا هر چه زودتر آسفالت کنین که رفت و آمد سخت هسته :دی




*ببخشید ! من تو مسنجر بهت گفتم ، نمی دونستم باید اینجا هم ثبت نام بکنم یا نه :دی*



Re: چرا ولدمورت جادوگر سیاه شد با اینکه می تونست یک جادوگر سفید خوب باشد
پیام زده شده در: ۲۰:۵۸ شنبه ۱۸ آبان ۱۳۸۷
#9
ببینین ، از چند جهت می شه این مسئله رو بررسی کرد .


اول اینکه لرد ولدمورت از بچگی در یه محیط به نسبت خشن و بدون هیچ محبتی به دنیا اومد و بزرگ شد . همون یتیم خونه ی ماگلی . در اکثر یتیم خونه ها افراد با بچه ها روابط خوبی ندارن ؛ غذا کم می دن ، بد اخلاقی می کنن و ...
و خب لرد ولدمورت غیر از اینا خون سالازار اسلیترین و آدمهای شرور و سیاه و بدی رو در بدنش داشت . و بالاخره یکسری از صفات انسان انتسابی هست ، یعنی از مادر و پدر به انسان داده می شه و در واقع به ارث می رسه .

پس ببینین ، تا اینجاش تو چیز مهم به نام محیط و وراثت روش اثر گذاشتن و اینها باعث شدن که اون به آزار و اذیت حیوانات و دوستای دیگش بشه که در کتاب به خوبی نوشته شده .


ولدمورت وقتی که به نوجوانی رسید ، آرزوش این بود که بزرگترین جادوگر بشه ... دو راه داشت - سیاهی و سفیدی - که این فقط یکی از این دو راه رو می شناخت که همون سیاهی بود .
برای همین خیلی خوب درس خوند و همه چیزو خوب یاد گرفت و کارش رو در مغازه ی بورگین - که یه مغازه ی کار با جادوی سیاه بود - شروع کرد و پس از اون لرد ولدمورت شد .


در واقع همونطور که خیلی ها هم گفتن ، لرد ولدمورت فقط با سیاهی آشنا شده بود ، هیچ اثری از سفیدی و خوبی و اینجوری چیزها در درون و ذاتش دیده نمی شد . یعنی کسی نبود که اینا رو بهش آموزش بده

______________________

ویرایش ناظر (امتیاز پست ):امتیاز شما دوست عزیز 5 از 5 .موفق باشید .


ویرایش شده توسط بلاتريكس لسترنج در تاریخ ۱۳۸۷/۸/۱۹ ۱۹:۴۱:۲۹


Re: .:: نظر سنجي در رابطه با نحوه ي برگذاري و قوانين مسابقات ::.
پیام زده شده در: ۲۲:۰۲ جمعه ۱۷ آبان ۱۳۸۷
#10
جالبه . ومثلا این که گفتی به ازای هر تماشاگر یه گالیون بدی خیلی جالبه و کلا ایده ی جالبیه . فقط یه سؤال این وسط پیش میاد که این ورزشگاه ها کجا زده می شن ؟
توی انجمن کوئیدیچ یا انجمنای دیگه ؟ بعد مثلا اگه یکی اون 500 گالیونو نده ، اونوقت اسم ورزشگاهشو چی می ذارین ؟

نقل قول:
2.اين ورزشگاها قابليت ارتقا دادن دارن ، اما ارتقا دادن انها شرايط خاصي داره ، هر تيم در صورتي ميتونه ورزشگاه خودشه ارتقا بده كه در سه بازي در ليگ ظرفيت ورزشگاهش كامل شده باشه .
یعنی چی ارتقا بده ؟ یعنی تعداد تماشاگرا رو زیاد کنه ؟

نقل قول:
4.با ناظرين انجمن هاي لندن - دياگون و هاگزميد صحبت ميشه و در صورت توافق هر كدوم از تيمها متعلق به اون انجمن ميشن ، به طور مثال دو تيم متعلق به انجمن شهر لندن ميشن و اينجوري دربي هم معنا پيدا ميكنه.
خب ، این سودش چیه ؟ :دی


چیز دیگه ای هم نموند و کلا با اکثر موارد موافقم :دی







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.