هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: مغازه اليواندر
پیام زده شده در: ۱۰:۱۷ چهارشنبه ۴ شهریور ۱۳۸۸
#1
در همین حین نور سبز رنگی از بالای سر بلیز رد میشود و به تختی سنگی میخورد و آن را خورد میکند.

-اوه ، تویی بلیز !!!! داشتیم با مورفین شکار میکردیم ، مگه نه مورفین ؟ راستی تو اینجا چه کار میکنی؟

ایوان ، تنه ای به مورفین که ردایش را روی سرش کشیده بود میزند .

مورفین لحظه ای چشمان خمارش گشاد تر میشود : ها ها ، داشتیم شنا میکردیم ، آره و دوباره به حالت قبل باز میگردد.

ایوان چشم غره ای به مورفین میرود و لگدی به جسد بیجان هیپوگریف میزند تا از مرده بودن اطمینان پیدا کند .

بلیز: منو بگو فکر میکردم این بی کله ی گنده استعدادی در زمینه ی جادو گر شدن داره ، الان پیش اون پیر خرفت (الیوندر بودیم) برای گراوپ دنبال چوبدستی میگشتم که این گنده بگ همه چی رو به هم ریخت.

بلیز سرش را به پشت سرش بر میگرداند و به گراوپ اشاره میکند .

گراوپ در حالی که با یک دستش چوب دستی را در بینی اش کرده و آن را میچرخاند ، با دست دیگرش دستش را به نشانه ی سلام تکان میدهد و لبخند احمقانه ای میزند.

ایوان : منظورت چیه؟ چه اتفاقی افتاده برای الیوندر؟

بلیز: بابا اون دیگه عمرشو کرده بود ، چه اهمیتی داره ؟ حالا امروز نه فردا دیگه همین روزها باید میرفت.

ایوان: وای ، حالا مرده؟

بلیز: نمیدونم ، بیخیال بیا بریم ادامه ی شکارمون.

ایوان با کف دست راستش به پیشانی اش ضربه ای زد و روی تنه ی درخت قطع شده ای نشست.

- بد بخت شدیم ، لرد داشت امروز میومد اونجا که چوبدستیشو تعمیر کنه .

بلیز:


ویرایش شده توسط اسكورپيوس مالفوي در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۴ ۱۰:۱۸:۴۹
ویرایش شده توسط اسكورپيوس مالفوي در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۴ ۱۰:۲۰:۵۲
ویرایش شده توسط اسكورپيوس مالفوي در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۴ ۱۰:۳۱:۰۶

ِI Lid Wounded On Wintery Ground
With Hundred Of Corpses Around
Many Wounded Crawl Helplessly Around
On The Blood Red Snowy Ground


Re: بستني فروشي فلوريان فورتسكيو
پیام زده شده در: ۲۳:۰۵ دوشنبه ۲۷ آبان ۱۳۸۷
#2
سوژه ی جدید:

بنگ...

-اه چه خونی هم داشت این لامصب.تا کی باید بشینم اینجا مگس بکشم؟

چرا پس مشتری نمیاد؟

ناگهان درب بستنی فروشی باشدت باز میشه و سه نفر که ماسک رو صورتشون بوده میریزن تو و پشت یک میز میشینن.

-یک میوه ای با خامه ی اضافه و دوتا فالوده.

مرلین که با دیدن مشتریا خوف کرده بوده سریع پاهاشو از رو میز میندازه پایینو به شاگرد جدیدش که خوابش برده بوده یک دیپالسو میزنه و اونو از خواب بیدار میکنه.

-پاشو بچه مشتری اومده . 3 تا میوه ای با خامه ی اضافه.

بچه هه سریع از جاش بلند میشه وبستنی ها رو آماده میکنه و میده دست برادران مرگخوار.

-میگم خوب حالشونو گرفتیم گرفتیم . بیچاره نمیدونست کجا فرار کنههههخخخخققق....فوشت.

ایگور:من حالم خوب نیس. میرم دسشویی .

15 دقیقه میگذره و خبری از ایگور نمیشه.

16 دقیقه میگذره و خبری از ایگور نمیشه.

17 دقیقه میگذره و خبری از ایگور نمیشه.
...

مرلین: هوی بچه این چرا نیومد بیرون برو ببین چکار میکنه؟

بچه هه میره یه نگاه میندازه تو دسشویی و میبینه ایگور با سر رفته تو توالت و جان به جان آفرین تسلیم کرده.

-اوسا. این یارو مرده.

-چی میگی؟نه! امکان نداره.بذار ببینم...ای وای مرده حالا چکار کنیم؟ دیدی بدبخت شدم .... دیدی بیچاره شدم... اینا الان مارو میکشن ... این چه بستنی ای بود به خرد اینا دادی؟

بچه:اوسا من که گفتم اینجا رو بکوب شما به حرف نکردی که نکردی بیا خوب شد حالا درستش کن .

-ساکت شو ببینم ، بکوب بکوب.

آنی مونی: ایگور آهای ایگور کجایی؟ داریم میریم...

مرلین :وای داره میاد اینطرف برو تو دسشویی لباسای اونو تنت کن و نقابشو بزن بدو تا به درک واصل نشدیم...

________________________________________

کاراکتر شاگرد بچه رو نفر بعد هر کی خواست معرفی کنه.

ویرایش ناظر :

امتیاز این پست 5 از 10 و 5 امتیاز هم به خاطر سوژه جدید به شما تعلق میگره...که در مجموع میشه 10 امتیاز.
موفق باشید.


ویرایش شده توسط سوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۸۷/۸/۳۰ ۱۴:۵۸:۳۸


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۲:۳۰ یکشنبه ۱۹ آبان ۱۳۸۷
#3
من دراکو مالفوی هستم و می خوام اگه ممکن باشه شناسه خودم رو به اسکورپیوس مالفوی تغییر بدم
-------------------
نام کامل : اسکورپیوس هایپریون مالفوی
سن : یازده سال
گروه : اسلیترین
چوبدستی : چوب درخت گردو با مغزی پر عقاب
توضیحات : پدرم دراکو مالفوی ، تنها فرزند لوسیوس مالفی و نارسیسا بلک ، یکی از اصیل ترین اشراف زاده هاست و مادرم آستوریا گرین گراس هم از یه خانوادۀ اصیل .
از دشمنی بین خانواده خودم و هری پاتر همچین خبر مشخصی ندارم ، ولی به خاطر سنت وفاداری به خانواده ، علاقه ای ندارم باهاشون معاشرت کنم .
امسال تازه اومدم هاگوارتز و همکلاسی من ، آلبوس سوروس پاتر ، پسر کوچیکۀ کسیه که گاهی پدرم با اسم کله زخمی ازش حرف می زنه ولی اگه من این عبارت رو به کار ببرم ، توبیخ می شم . مامان بزرگ نارسیسا عقیده داره یک اشراف زاده نباید دهان خودش رو به کلمات عامیانه آلوده کنه .
حیوان مورد علاقه : اسب شاخداری که مامان بزرگ نارسیسا و پدربزرگ لوسیوس به عنوان هدیه تولد یازده سالگیم به من دادن


اول پدربزرگ، بعد پدر و حالا نوه!! تاييد!


ویرایش شده توسط آنیتا دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۸/۲۰ ۷:۱۱:۴۹






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.