هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: دفتر مدیریت مدرسه
پیام زده شده در: ۸:۵۴ سه شنبه ۱۱ فروردین ۱۳۸۸
#1
آی آقای مدیر!
ساعتا بعد از عید یک ساعت جلو اومدن دیگه!
اینقدر داد و بیداد نداره! پست آسپ زمانی زده شد که یک ساعت ساعتا باید میومد جلو ولی ساعت سایت جلو نیومده بود که بعد از مسابقه اومد جلو!

هیچ کدوم توی باغ نیستین من بوقی که توی آلمانم اینچیزا رو بدونم؟



Re: اساتید نمونه هاگوارتز
پیام زده شده در: ۸:۴۸ سه شنبه ۱۱ فروردین ۱۳۸۸
#2
1. مونتگومری!
نمی دونم چرا ولی... خب تکلیف جالبی داده بود!

2.بادراد ریشو
این که دیگه استاد مائه

3. بلیز
نقد های موشکافانه مهم ترین اصل تدریس ایشون بود!



Re: زمين مسابقات راونكلاو(دور سوم)
پیام زده شده در: ۲۰:۲۳ پنجشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۸۷
#3
راونکلاو در برابر هافلپاف

خورشيد خودش را هويدا ساخته و با تابشش اثرات برف را از ميان برده بود. بعد از مدت ها بارش سنگين برف تمام اجزاي طبيعت دست در دست هم گذاشته بودند تا هاگوارتز سفيدپوش را به رنگ و شكوه سابقش بازگردانند.

دانش آموزان هاگوارتز دسته دسته از سرسراي اصلي بعد از صرف صبحانه به سوي ورزشگاه كوييديچ گام بر مي داشتند، و اين آرگوس فيلچ بود كه هنگام خروجشان از درب نگاه هاي معني داري به آنها ميكرد تو گويي انتظار قدرداني از سوي آنها به جهت ايجاد راهي مناسب از ميان برف ها را داشت.

كمي جلوتر از آنجا، در نزديكي ورودي ورزشگاه كوييديچ هاگوارتز، پروفسور مك گونگال بود كه با شنل زمستاني سبز رنگش در حالي كه به شدت مي لرزيد مشغول صحبت با مادام هوچ سر حال بود:
- اه..مينروا..تو به اين هوا ميگي سرد؟! اصلا اثري از ابر به چشم ميخوره؟ اون وقت تو پيشگويي اون تريلاني رو باور ميكني؟!

و هوچ درحالیکه كلاه عجيب مستطيل شكل آبي اش را بر سر كرد و منتظر جوابش شد، مك گونگال به جمعيت دانش آموزان كه در حال نزديك شدن به آنها بودند نگاه ميكرد با مكس گقت:
- نه، خودت ميدوني ما هيچ كدوم حرفاي تريلاني رو قبول نداريم.. اما اگر اسير همون كولاكي كه گفت بشين چي؟ كولاك طي مدت يك دقيقه! فايده نداره...ديگه اومدن..خودت ميدوني...

و با اخمي عميق راهش را به سوي قلعه پيش گرفت و با سرعت از كنار جمعيت دانش آموزان گذشت.

رختكن راونکلاو

- اي بابا، معلوم هست چيكار مي كنيد؟ بس كنيد ديگه!

اين صداي گابریل بود كه با عصبانيت بر سر كاپيتان و مهاجم راست تيمشون فرياد زد.
در آن جمع بادراد مشغول درگيري فيزيكي با زنوفیلوس به جهت اختلافاتي بود و سايرين هم نظاره گر!

گابریل بود كه با فريادش سكوت را به رختكن آورد.
بادراد با خشم يقه پيراهن عجیب و غریب زنوفیلوس را رها كرد و او را به عقب هل داد، سپس رو به گابریل گفت:
- خودت ببين ديگه! وقتي اين نميخواد به دستورات من عمل كنه، انتظار داري چيكارش كنم؟ها؟

گابریل سرزنش كنان گفت:
- ميدوني چيه؟ اصلا برد تيم برای تو اهميت نداره و درك نميكني كه الان بازي داريم!

بادراد با خشم يقه پيراهن و شنل سبزرنگ كوييديچ را به شدت كشيد و آن را جلوي گابریل پرت كرد و گفت:
- اگر واسه من مهم نبود اينكارو ميكردم ولی حالا اينكارو ميكنم تا ببينم چه جوري مي بريد...

و به سرعت شنل سياهش را از روي نيمكت چوبي برداشت و بر تن كرد و با گام هاي بلندي از رختكن خارج شد.

تمام بازيكنان اسليترين به غير از زنوفیلوس كه وانمود ميكرد مشغول وارسي جارويش است به دور سامانتا حلقه زدند:
- اين چه حرفي بود زدي سامانت؟ديدي چي شد؟
- ما الان چيكار كنيم؟!
- همش تقصير توئه!
- اه ساكت ديگه !خودم ميارمش...
سپس جمع بازيكنان اطرافش را كنار زد و به لاوگود پیر و عجیب و غریب اشاره كرد:
- هي زنوف باعثش تويي! بد مي بيني اگه بخواي وسط بازي هم از اينكارا كنی!اون كاپيتانه!

زنوفیلوس با بی تفاوتی شانه هایش را بالا انداخت و پوزخند كوتاهي زد. سامانتا به سوي بقيه بازيكنان برگشت و گفت:
- خب آماده شيد. در اصلي باز شد به داخل زمين پرواز كنيد.من اينيگو رو ميارم...


در زمین بازی

آسمان صاف و بی ابر بود. دمای هوا کاملاً متعادل و مناسب بود و همه چیز پذیرای یک بازی دلپذیر کوئیدیچ بود.

صداي لي جردن گزارشگر در ورزشگاه طنين انداخت:
- بله تماشاگران عزيز،، همونطور كه به وضوح آشكاره يك نه... دو بازيكن از راونکلاوی ها كم هستند و اين موضوع خشم مادام هوچ را بر انگيخته اوه..ببخشيد مادام..گويا اشاره مي كنند خشمگين نيستند..اوه..اونجارو نگاه كنيد دو بازيكن راونی ها ميان! بادراد ریشو كاپيتانشون و گابریل دفاعشون.حالا همه روی جاروهاشون نشستن...

همگی منتظر سوت آغازین بازی بودند.

_چه سرعتي داره اين مادام هوچ.توپ ها از صندوقچه رها ميشن و بازي شروع ميشه آلبوس سوروس كوافل رو تصاحب ميكنه، به راحتي از بادراد با يك چرخش از جناح راست عبور ميكنه.در مقابل اوه...چه شانسي آورد..بلاجر لونا لاوگود از نيم متري صورتش گذشت.

صدای هو کردن دانش آموزان بلند شد... سر و صدا خیره کننده بود!

_ بله...همين باعث شد تعادلش به هم بخوره..كوافل از دستش رها ميشه. زنوفیلوس اونو تصاحب كرده، سدریک مياد جلوش كه ايجاد مزاحمت كنه! اوه يه برخورد زنوفیلوس بدجوري منحرف شد.

فریاد های خشمگین طرفداران هافلپاف به هوا بلند شد.

کم کم صدای لی جردن هیجانی تر و بلند تر می شد.
_نزديك بود سقوط كنه.سدریک ، پیوز هم اضافه ميشه، شدن سه نفر! دنیس هم اومد. لیلی از اين سه نفر عبور ميكنه.چقدر زيبا!!! چوچانگ با ضربه بلاجر دقيقا كوافل رو هدف ميگيره، كوافل رها ميشه، زنوف ميگيره، اما قبل از اينكه بتی بهش نزديك بشه يه پاس براي لونا ميندازه..يه ضد حمله است... فقط دابز! بله...به راحتي هكتور از بالاي سرش عبور ميكنه، فقط دورا رو پيش رو داره . لونا شوت ميزنه .دورا نمی تونه کنترل کنه و گل گل !

توپ به قدري محكم شوت شد كه در دفع ناقص دورا، از دستانش رها و از حلقه سوم عبور كرد و تبديل به گل شد. آلسو به سوي زمين خودشان پرواز تندي كرد و بر سر دورا فريادي كشيد و نكاتي در گوشي به مدافعين گوشزد كرد و نگاه مرگباري به پیوز انداخت.

راون 10- هافل 0

- بتی بازي رو شروع ميكنه.خودش كوافل رو در اختيار داره.گلگومات جلويش ظاهر ميشه اما تا به خودش مياد بتی از بقلش عبور ميكنه.سد محكم دفاعي متشكل از بادراد و گلگومات در جلوي بتی هستند. بتی سرعتشو كم ميكنه...خداي من! اينا ديگه كي هستن! پشت سر بتی...اوه... مدافعين هافلپاف!بلاجر رو پرتاب مي كنند واي خداي من يك بازي ناجوانمردانه را ديديم خطايي هم در كار نيست انگار....چهار مصدوم براي راونكلاو.. بتی...حالا در مقابلش فقط بادراده...واي نه... بادراد به راحتي با تنه ايماگو منحرف ميشه، حلقه ها هم خاليه خالي! گل! گل براي هافلپاف!
هافل 10- راون 10

- خب بله مادام هوچ اشاره مي كنند كه بازي تمام است..و اين آلسو هست كه اسنيچ رو در دهن پروفسور فيلت ويك در ميان تماشاگران جستجو كرده و تصاحبش كرده.اونجا رو ببينيد... آلفرد جستجوگر ناکام راونكلاوي ها در ميان موهاي پروفسور مك گونگال اسنيچ رو جستجو ميكنه!!

و سپس در حالیکه صدای لی در میان غریو شادی تماشاچیان به سختی شنیده می شد فریاد زد :
_ هافلپاف برنده است !



Re: سرسرای عمومی
پیام زده شده در: ۲۰:۰۲ سه شنبه ۲۷ اسفند ۱۳۸۷
#4
قسمت مفاهیم

هشت اسم در بالا قرار داره که شما هفت توضیح برای آن اسامی دارید و میتونین اسامی رو با توضیحاتشون تطبیق بدین.

سوروس اسنیپ : مرد دوچهره و کسی که مرموز ترین ، با صلابت ترین و عجیب ترین شخصیت کتاب بود. هیچ گاه به تمامی رموز زندگی اش پی برده نشد.

لرد ولدمورت : سیاهترین جادوگر قرن. دوین جادوگر قدرمتند پس از آلبوس دامبلدور . شکست دهنده مرگ و کسی که چندین و چند بار از چنگ مرگ گریخت و سیاهترین افراد جامعه جادوگری را در گرد خود جمع آوری کرد.

کورنلیوس فاج : وزیر اسبق سحر و جادوگری. یک وزیر مشکوک و اندکی نالایق و با مشخصه هایی عجیب و غریب!

پیتر پتی گرو : از کثیف ترین افراد مجموعه های هری پاتر. دو رو ، بد ذات و خبیث! یار همیشگی لرد ولدمورت . دارای دستی آهنی که هدیه ی اربابش است. دوست خائن دوران جوانی و بزرگسالی سیریوس بلک ، ریموس لوپین و جیمز پاتر.

مری باود : کارمند وزارت سحر و جادو و در بخش اطلاعات سری و محرمانه! یکی از مرموز ترین شخصیت های وزارت و کسی که هیچ گاه اطلاعات کاملی از او فاش نشد.

اینیگو ایماگور : نویسنده کتاب تعبیر خواب. از مشخصه های بارز او می توان به قد بلند ، ته ریشی خاکستری ، چین و چروکی در دور و بر چشم های براقش که نشان از کهولت سن او و صدایی رسا و بلند اشاره کرد.

مثال آخر رو بیان کنید ؟
قرار دادن هری پاتر در انتهای کتاب هری پاتر در مکان های مختلف مانند اتاق شطرنج جادویی غول پیکر و اینکه او چه می کند



قسمت تئوری

مهتاب همانند قرص نقره ای رنگی به زیبایی نورش را طراوش می کرد.
جنی با قد کوتاه ، ریشی بلند و سفید و چشمانی ریز و براق که شیطنت از آن می بارید درست رو به روی زنی ایستاده بود که از شدت خشم تمامی اعضای بدنش می لرزید.

جن لبخندی زد و سکوتی را که برای چند لحظه میان آن دو حاکم شده بود را شکست.
_ نباید این کار رو می کردی! چرا از راون رفتی؟ می دونی چقدر اعضا ناراحت شدن ؟ آیا این درسته که...

جمله بادراد با فریاد زن میانسال قطع شد.

_ ناراحت شدن؟ کی ناراحت شده؟ آیا کسی قدر کمک و زحمات منو میدونه؟ من اینطور فکر نمی کنم... لعنت به تو!

بادراد بی تفاوت به فریاد مری ادامه داد : ... ولی تو باید درک کنی! باید درک کنی که نباید گروهمون رو اون هم در وخیم ترین شرایط تنها بذاری! واقعاً برات متاسفم! این نمی بایست انتهای اون همه کاری که برای راون کردی می شد!

مری نفس را با سر و صدا بیرون داد و شروع به حرف زدن کرد.
_ توی ... و ... چطور جرئت می کنی که به من توهین بکنی ها؟ چطور این جرئت رو به خودت میدی که در کارها و تصمیم های من دخالت بکنی؟ مگه نمی دونی من همه چیز رو میدونم ؟ هان ؟

صدایش بغض آلود شده بود. ناراحت و درمانده بدون اینکه منتظر جواب جنی باشد که زمانی همکارش بود بر روی پاشنه اش چرخید و در غروب آفتاب محو شد.

--------------------------
توضیحاتی در مورد قسمت های بولد شده :
1. قسمت بولد شده اول جمله بادراد توسط مری باود قطع می شود.
2. قسمت بولد شده دوم ادامه دیالوگ بادراد هست که توسط مری قطع شده بود و حالا دوباره ادامه داده شده بهش.
3. در قسمت سوم " سه نقطه ها " حکم سانسور فحاشی مری به بادراد بودند که بوسیله این سه نقطه ها حذف شدند.



قسمت عملی

1. یکی از خصوصیات پوآرو و خوصصیتی که در این شخصیت و خالقش وجود داره رو پیدا کنید و در چند خط توضیح بدین .
هرکول پوآرو در اکثر کتاب ها به همراه یک یار صمیمی به حال معماهایی می پردازد که در ظاهر ساده ولی در باطن پیچیده است.
در اکثر معماهای هرکول پوآرو نتیجه ای که در انتها برای حل معما بدست می آید کاملاً مخالف طرز تفکر خواننده در مورد معما می باشد و از این رو آگاتا نیز خصوصیتی یکسان با قهرمانش دارد.

هر دو در مسائل کارآگاهی فوق العاده ماهر و زیردست هستند.در مورد پوآرو که شکی نیست ولی در مورد آگاتا نیز شایان ذکر است که وی برای چند سال متمادی در پلیس مشغول به کار بود و به دانشجویان کارآگاه قسمت های تئوری یافتن راه حل یک معما را آموزش می داد.

در کل مسلماً بروز خصوصیات شخصی نویسنده در آثار او امری کاملاً طبیعی می باشد.

جک لندن یکی از نویسندگانی بود که قبل و بعد از نویسندگی دو شخصیت متفاوت داشت ، این شخصیت رو قبل و بعد از نویسندگی در یک خط توضیح بدین ... و یا یک دیالوگ ازش بیان کنید .

جک لندن ابتدا داستان ها و سوژه های نویسنده جوانی را به نام لوییس از وی می خرید و بعد در داستان ها به کار می برد.
در ابتدا وی نویسنده ای ناموفق بود ولی بعد با پختگی ای که بدست آورد توانست به نویسنده ای مطرح و موفق تبدیل شود.

در اکثر داستان های جک ، قطب شمال و... دیده می شود ولی وی در یک اثر نیمه تمام به نام " بنگاه آدم کشی " به جهانیان ثابت کرد که می تواند در مورد سرکوب گری اندیشه ها ، تروریسم و ... نیز بنویسد.
و یکی از نویسندگانی بود که با پشتکار توانست موفقیت های روز افزونی را در ژانر اکشن و پلیسی بدست بیاورد.


ویرایش شده توسط گلگومات در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۲۷ ۲۰:۰۶:۲۴


Re: بهترین ایده (زننده بهترین تاپیک) سال
پیام زده شده در: ۲۲:۰۲ جمعه ۲۳ اسفند ۱۳۸۷
#5
باشگاه دوئل مای لرد بلاتریکس و مورگانا لیفای بهترین ایده ای بود که اجرا شد. باعث شد خیلی ها که می خواستن در برابر هم پست بزنن، فرصتی برای اینکار پیدا کنن و بالاخره یه پستی بزنن.



Re: بهترین نویسنده سال در ایفای نقش
پیام زده شده در: ۲۲:۰۰ جمعه ۲۳ اسفند ۱۳۸۷
#6
پرسی ویزلی. بهترین نویسنده هم دلیل میخواد؟



Re: بهترین عضو تازه وارد در یک سال گذشته
پیام زده شده در: ۲۱:۵۹ جمعه ۲۳ اسفند ۱۳۸۷
#7
شخصیت ایفای نقشش به سرعت رشد کرد و ساخته شد. به سرعت توی سایت جا افتاد و واقعا خوب کار کرد. تو نظارت هم خوب بود. بقیه ی توضیحات رو هم که دوستان دادن.
بلاتریکس لسترنج



Re: ناظر سال
پیام زده شده در: ۲۱:۵۰ جمعه ۲۳ اسفند ۱۳۸۷
#8
جیغ او همه جا را در برگرفته است. یویویی که جلوی شمانم است. باز شعری گویم از احوالاتش. چه خوب است این ناظر کوشایش (همر)

جیمز سیریوس که واقعا کلی برای محفل تلاش کرده!



Re: جادوگر سال
پیام زده شده در: ۲۱:۴۸ جمعه ۲۳ اسفند ۱۳۸۷
#9
دیگه دوستان همه ی دلایل رو گفتن. بدون هیچ تردیدی لرد ولدمورت جادوگر ساله!



Re: پيام امروز
پیام زده شده در: ۱۹:۱۲ جمعه ۱۶ اسفند ۱۳۸۷
#10
ریشوهای قاطی پاتی شده!!!


بامداد امروز صبح جنگ سختی میان مرگخواران و محفلیان غیور این سرزمین جادوگری در گرفت که گویا شروع کننده ی جنگ مرگخواران بودند. به گزارش واحد خبری وی دی نمی دونم چی چی که متعلق به مرگخواران می باشد! در طی این جنگ، مرگخواران به دنبال ریشوی اعظم، آلبوس پرسیوال والفریک برایان مونتگومری انیشتین ولدمورت دامبلدور بوده اند. اما در طی اشتباهات یکسری از مرگخواران چون آنتونین دالاهوف که به تازگی به سمتی برگزیده شده و سرش خیلی شلوغ شده، در نتیجه خیلی چیزا رو قاطی می کنه. به جای آلبوس دامبلدور، ریشوی اعظم (؟!) بادراد ریشو، ریشوی اصغر دستگیر شد که خود نیز جزو مرگخواران بود.
بادراد ریشو که بعدها متوجه شده اند بادراد است، به خبرگذاری مرگخواران گفت: من در سدد دستگیری آلبوس دامبلدور بودم که ناگهان با تله ای غیر انفجاری مواجه شدم و در آن گیر افتادم. بعدها فهمیدم که آنتونین دالاهوف مرا دستگیر کرده و بسیار خشمگین شدم... پس از صحبتی که با اربابِ کبیر داشتم، تقاضای شکنجه ی این مرگخوار را داشتم که با مخالفت ارباب مواجه شدم. دقایقی بعد که از مدیریت آنتونین اطلاع یافتم، دلیل مخالفت ارباب را چیزی جز ترس ندیدم

خبرگذاری مرگخواران مصاحبه ای با اسمشونبر در همین رابطه داشت... که خلاصه ای از این مصاحبه در زیر آورده شده است.
خبرنگار: سلام یا لرد.
لرد: سلام مرگخوار بوقی. سریع بگو کار دارم.
خبرنگار: آیا این درسته که شما از آنتونین می ترسین؟
لرد: چی؟ من؟ کروشیو! من به هیچ وجه از هیچ بوقی ای، حتی دامبلدور نمی ترسم.
خبرنگار: پس چرا با ایده ی بادراد ریشو مخالفت کردید؟
لرد: چونکه صلاح ندونستم.
خبرنگار: پس شما یه ترسویین.
لرد: چی؟ من؟ کروشیو! من ترسو نیستم. یعنی به نظرت من از اون آنتونین بوقی که یه زمانی تو کارخونه ی دستمال سازی اسکاور کار می کرد، کار که چه عرض کنم. حمالی می کرد در واقع. می ترسم؟ من بهش جا دادم! مکان دادم! فضا دادم! خونه دادم! قدرت دادم! از اون حمال خونه بیرون آوردمش و بزرگش کردم. حالا ازش بترسم؟
خبرنگار: ماااع!
لرد: کروشیو! تازه اون یه بار به من خیانت کرد و من خیلی بدجور کروشیوش کردم! و چون بیش از حد بود، ایندفعه کاریش ندارم. اوندفعه خیلی بیشتر از اون چیزی که باید میشد، شکنجه شد!
خبرنگار: بعله!

در ادامه آنتونین دالاهوف از اینکه لرد، وی را عفو کرده تشکر فراوان کرد و این موجبات خوشحالی لرد را برای دقایقی فراهم کرد که بالاخره یکی از مرگخواران از وی تشکر کرده است.







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.