نمي دانستم بايد چكار كنم . نگاهي به اطراف كردم و متوجه شدم كه در دهان هر مريضي يك شلنگ است .
نگاهي به اطرافم كردم و شلنگ مربوطه را پيدا كردم آمدم شلنگ را بردارم كه ناگهان دستم به سيني وسايل پزشكي خورد و اين كار باعث شد كه سيني برگردد . شيئي كه نفهميدم چيست يكراست به سرم بخورد .
ديگر چيزي نفهميدم ، فقط متوجه شدم كه بعد از برخورد پنج دقيقه استندباي مونده بودم .
دكتر را ديدم كه رو به من گفت :
- حالت خوبه پسر؟
- بله، بله ، گلگو خوب است .
- خوبه ، ميتوني به كارت ادامه بدي ؟!
- بله، بله ، گلگو كار كرد .
- اوكي ، پس كارت رو بكن .
دوباره نگاهي به اطرافم كردم و متوجه شدم كه بيماري را كه قرار بود من معالجه كنم دندانش عفونت كرده ؛ اصلا نفهميدم چجوري ولي پس از سي دقيقه كار به راحتي توانستم دندانش را عمل كنم و او را صحيح و سالم به خانه بفرستم و البته پول خوبي هم گرفتم .
پس از معالجه ي مريض دكتر به سمت من آمد و با خوشحالي گفت :
-
، آفرين پسر كارت خيلي خوب بود؛ گفتي اسمت چي بود ؟
- اسم من گلگومات بود ، شما توانست مرا گلگو صدا زد .
- اوكي گلگو ، تو از امروز استخدامي ، به خانم پرستار ميگم كه خودش كارهاي لازممربوط به استخدام و خوشه بندي ات رو بكنه تا از فردا بيمه ات هم درست شه .
- بيمه چي هس ؟
- بيمه چيز خوبي هس ، يه خورده تلويزيون ببين مي فهمي .
- ولي گلگو هر وقت تلويزيون ديد فقط تبليغ بانك ديد .
خششش...خششش- ببخشيد اونجا قسمت پاسخ دندانپزشكي گلگومات در سايت جادوگرانه .
- بله ، بفرماييد .
- شما به عنوان نويسنده در مورد تلويزيون نوشتيد؟
- بله ، ولي ببخشيد شما ؟
- ما از صدا و سيما تماس مي گيريم ، شما به دليل توهين به سياست هاي صدا و سيما به مدت يكسال زنداني شده و پس از آزاد شدن در آزكابان سايت خودتون زنداني خواهيد شد .
- خشش...خششش- گلگو حالا فهميد بيمه چي هس .
- بيكار بودي پس پسر ، زودتر مي فهميدي ، حالا اون نويسنده ي بدبخت رو الكي فرستادي زندان ، ولي خب ايراد نداره . حالا ميگم خانم منشي مريض بعدي رو بفرسته .
ویرایش شده توسط گودریک گریفيندور در تاریخ ۱۳۸۸/۱۱/۲۶ ۲۰:۲۶:۴۳
[color=0000FF][b]" - خوش به حالش رفته تو آسمون پيش خدا !!!
دست كوچكش كه در دستانتم بود محكم فشردم و پرسيدم :« كي ؟!»
با انگشت