هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: کافه محفل ققنوس
پیام زده شده در: ۱۷:۳۱ شنبه ۱ فروردین ۱۳۸۸
#1
مورگانا مشکوکانه به تدی نگاه کرد. تدی آب دهانش را قورت داد:
- چیز! گرگینه یعنی این که...الان می گم خاله!..یعنی که یه موجود دوست داشتنی نازنازی.

مورگانا مشکوکانه سرش را تکان داد.
- خیلی خب! می تونی بری!

تدی فرصت را مناسب دید و با عجله به طرف آشپزخانه دوید.

در آشپزخانه:

جیمز نگران از پنجره ی کوچکی که در گوشه ی اشپزخانه بود به آسمان نگاه کرد
- تد! وقت زیادی نداریم. یک روز همینطوری گذشت... چی کار کنیم؟

تد به طرف پنجره رفت. چند دقیقه به آسمان خیره شد و جیغی کشید:
- هی نگاه کن جیمز! ماه امشب کامل میشه.

جیمز با حالتی گیج به تد نگاه کرد:
- که چی؟ خب بشه!

- جیمز! چرا نمی فهمی؟ امشب من تبدیل به یه گرگینه میشم.

- هی! چی میشه مگه تدی؟ این همه تو گرگینه شدی و اینا! امشبم بشو.

- آخه من به مورگانا خانومه گفتم که گرگینه نیستم و گرگینه ها یه موجود دوست داشتنی هستنا. حالا چی کار کنما؟ اگه منو ببینه ...!

-

جیمز و تد کوچک هردو به فکر فرو رفتند. در همین لحظه صدای فریاد فنریر آشپزخانه ی کافه را به لرزه در آورد:
- هی ! من هوس مرغ سوخاری کردم! نه نه..نظرم عوض شد! جوجه عقاب می خوام. همین الان!

تدی به جیمز نگاه کرد و آب دهانش را قورت داد. جیمز ناباورانه به تدی خیره شد و با صدای لرزانی گفت:
- هی تدی! دمت رو نگاه. در اومده...!

9 امتیاز


ویرایش شده توسط آندرومیدا بلک در تاریخ ۱۳۸۸/۱/۱ ۱۷:۴۷:۴۰
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۱/۱۴ ۱۲:۴۱:۲۳

همه چی فدای رفیق!

-------

.
"پایان سکوت.. گفتنی ها را باید گفت!"


Re: محفل به روایت فتح
پیام زده شده در: ۱۷:۰۶ شنبه ۱ فروردین ۱۳۸۸
#2
- جیــــــــــــــــــــــغ!

مالی با عصبانیت به جیمز نگاه کرد و چماقش را بیرون کشید. جیمز آب دهانش را قورت داد:
- من نبودم به مرلین.

- من بودم.

محفلیون بلافاصله به آندرو خیره شدند. ننه آندرو آهی کشید و چادرش را از روی زمین جمع کرد:
- می خواستم بگم که قفل فرمونم رو جا گذاشتم.

دامبلدور دستی به ریشش کشید و جیمز با لحن بچه گانه ای گفت:
- خب ننه، قفل فرمون می خوای چی کار این وسط؟

- ننه پس من با چی اسمشو نبر شماره دورو بزنم؟!

محفلیون چشم غره ای به ننه رفتند. سپس همه به طور منظم پشت سر دامبلدور به سمت درب خانه ریدل حرکت کردند.

خانه ریدل:

مورگانا با انزجار به مرگخوار شبیه خودش نگاه کرد و بعد آیینه اش را در آورد. مرگخوار لرد شماره دو پوزخندی زد و به طرف همنوعانش دوید.

لرد سیاه (لرد خودمون) به لرد شماره ی دو نگاهی کرد و گفت:
- من فکر می کنم که بهتره ما سمت چپ مستقر بشیم و شما سمت راست! چطوره؟

لرد ورژن دو بی توجه به او گفت:
- نخیر! بلاتریکس و لوسیوس و رودولف و نارسیسای من میرن لای علفای سمت چپ چون چپ نماد سیاهیه و ما سیاه تریم! بلاتریکس و نارسیسا و رودولف و لوسیوس شما هم میرن لای علفای سمت راست. روشن شد؟

لرد (شماره یک) آهی کشید و پشت سرش بقیه هم آهی کشیدند. در همین لحظه مورگانای شماره ی دو به اربابش نزدیک شد:
- مای لرد.

مورگانا با شنیدن این دیالوگ از جا پرید و با عصبانیت به همزادش نگاه کرد:
- هی این دیالوگ منه. به چه جراتی گفتی مای لرد؟

- ... ...

چند دقیقه بعد مورگانای شماره ی یک شپلخ روی زمین افتاد!

تق!

بلاتریکس با صدای بلندی گفت:
- فکر کنم اومدن! همه به جای خود!

دو دقیقه بعد:

با این که از پشت علف ها سر و صدای کمی به گوش می رسد بیرون علف ها پشه پر نمی زند...


9 امتیاز


ویرایش شده توسط آندرومیدا بلک در تاریخ ۱۳۸۸/۱/۱ ۱۷:۲۳:۳۲
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۱/۱۴ ۱۱:۵۲:۲۱

همه چی فدای رفیق!

-------

.
"پایان سکوت.. گفتنی ها را باید گفت!"


Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۱۳:۱۷ پنجشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۸۷
#3
نام:

آندرومیدا

نام خانوادگی:

بلک!

لقب:

ننه آندرو!

شغل
:

نگه داری از جیمز در محفل!

1- قول بدهید به طور کامل به ارتش وفا دار بوده و هرگز خیانت نکنید.

هووم ننه ما که عمری ازمون نمونده. تا جان در بدن باشد الف دال را یاری خواهیم کرد ننه!

2- قول بدهید در همه حال پشتیبان و همراه ارتش داملبلدور باشيد.


من اگه نباشمم خود دامبل می اد دنبالم. آخه پس کی مواظب جیمز باشه؟


3- در صورت مشاهده یکی از دست نشانده های آمبریج چه واکنشی از خود نشان میدهید؟

هیچی ننه. به بلا می گم کروشیو کنتش!


3- چه چیز را برای صبحانه ترجیح می دهید؟

یک چیزی که با دندونای من بسازه ننه. همم ابگوشت خوبه



4- برای الف دال چه آرزویی دارید!

آرزو دارم که یک اتاق ترو تمیز با یک رختخواب نرم و گرم برای من آماده کرده باشه.

5- لینک یکی از بهترین پستهایتان را بنویسید.(*شماره ی پست خود را حتما ذکر کنید.)

گرابلی بیست بار گفتم من نمی تونم لینک بدم. آخرین پستام ننه توی محفل بوده دیگه..همون پستی که باهاش تایید شدم. اون بهترینش بود!

فعلا ننه..راستی الف دال ماموریت دارد..بشتابید.


همه چی فدای رفیق!

-------

.
"پایان سکوت.. گفتنی ها را باید گفت!"


Re: ترین های هفتگی جادوگران
پیام زده شده در: ۱:۰۱ جمعه ۱۶ اسفند ۱۳۸۷
#4
1- بهترین آواتار:پرســـی!

2- بهترین امضا: پرسی: یا که بارانی بپوش ..یا که از باران مرنج!
3- بهترین جمله:...
4- بهترین نویسنده: تد ریموس لوپین
5- بهترین سوژه:تد ریموس لوپین: ویلای بلک!
6- بهترین عضو: مورگانا لی فای!
7- بهترین ناظر:جیمز سیریوس پاتر
8- بهترین مدیر:آنیتا دامبلدور و پروفسور کوییرل
9- بهترین تاپیک:ویلای بلک!
10- بهترین پست:...
11 - بهترین محل زندگی:...
12- بیشترین غلط املایی:...


همه چی فدای رفیق!

-------

.
"پایان سکوت.. گفتنی ها را باید گفت!"


Re: اعضــــاي محفل!........از جلو نظام!
پیام زده شده در: ۱۱:۱۸ چهارشنبه ۷ اسفند ۱۳۸۷
#5
گروه:

ای بچه ی جیغ جیغوی ..اِ ..جیغ جیغوی...چیز یعنی..جیغ جیغو ریون.

2- آیا تا به حال عضو ارتش سیاه بوده اید؟

معلومه که بودم. من دست راست ولدیم مخصوصا اگه به تاریخ عضویتم نگا کنی کاملا متوجه میشی که من قبلا عضو مرگخوارا بودم یا نه

3- افتخاراتی که در ایفای نقش کسب کرده اید رو به صورت خلاصه ذکر کنید.

ای بچه ی جیغ جیغوی ..چیز..جیغ جیغو تو چطور جرات می کنی درخواست افتخار کنی؟ تو چطور دل نازک یه تازه واردو می شکنی. چه کشکی چه ذوغی چه افتخاری .

4- آیا حاضر هستید جانتان را فدای محفل کنید؟



ای بچه ی جیغ جیغوی جیغ جیغ یا دامبله، این چه حرفیه که از یه خانم می پرسید؟ مطمئن باشید که یک خانم حاضره جونشو فدای لوازم ارایشش بکنه ولی قاطی سیاست نمیشه.

5- محفل بهتر است یا ثروت؟

هیچ کدوم. لوازم آرایش.

لینک :

لینک پست؟ تو چطوری دلت می آت از تازه واردی مث من لینک پست بخوای؟ من کلا هنگم الان و امکان لینک گذاشتن ندارم برین خانه دوازده سیزده گریمالد و کافه محفل پستای اخرش ماله منه.

آهای بچه. به لباسای من دست نزن. کثیف شدن. درو باز کن بیام تو

--------------

جیمز و یا دامبل عزیز، من تازه واردم و اصولا دو پست بیشتر ندارم توی محفل! منتهاش فعالیتمو خودتون دارین می بینین. به خصوص توی چت باکس اگه ممکنه تایید کنید.

و در اخر : بچه به اون ساک من نزدیک نشو خطر داره.

چشمم روشن! دایی پرسی کجاس که ببینه!
هومم...فعالیتت کم بوده پنه ی عزیز، اما من پست هاتون رو خوندم...
تایید شد.



چیه عمه جون؟ می خواستی درو واسه عمت باز نکنی؟ کی این چیزا رو یاد تو داده؟

به مالی سفارش کن از آشپزخونه دور شه. حموم منو آماده کن. اتاق من لطفا منظره ی خوبی داشته باشه. دلم می خواد به محض ورودم فرش آبی پهن کنید. فراموش نشه که من در حال حاضر به یه سوپ گرم احتیاج دارم. درضمن هرکسی به من بگه افاده ای با جاروی ماگلی دنبالش می افتم. درضمن نهارمو هم بیار تو اتاقم. ترجیحا یه چیز سبک باشه و در آخر باز هم می گم که من اصلا افاده ای نیستم.


ویرایش زیر ویرایش ناظر!؟ اونم نه هر ناظری، جیمز!؟ عمه جیغ بکشم عمو کوییرلم بیاد بلاکت کنه!؟


ویرایش شده توسط پنه لوپه کلیرواتر در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۷ ۱۱:۲۱:۰۷
ویرایش شده توسط جیمز سیریوس پاتر در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۷ ۱۴:۳۳:۱۹
ویرایش شده توسط پنه لوپه کلیرواتر در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۷ ۱۶:۰۶:۵۵
ویرایش شده توسط جیمز سیریوس پاتر در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۸ ۱:۰۳:۰۴

همه چی فدای رفیق!

-------

.
"پایان سکوت.. گفتنی ها را باید گفت!"


Re: خانه شماره دوازده گریمولد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۲۱:۲۰ یکشنبه ۴ اسفند ۱۳۸۷
#6
خانه ریدل:

لرد با بی حوصلگی نجینی را فشار داد و بعد چنگال نقره ای رنگی که روی کاناپه به چشم می خورد برداشت و بعد در حالی که فلس های نجینی را می کند گفت:
-حوصله ارباب سر رفت.چی کار کنم؟فلس های تو هم که داره کنده میشه. بعدش ارباب چی کار کنه؟

نجینی :فش فوس فیییس فبششش اووش فیییس(چه می دونم. برو چهارتا مو رو اون کله کچلت بکار.)

-هییی مار خنگ، آخه بعدش چی ؟بعدش چی کار کنم؟اینا مادیاته.نباید دل بست.

نجینی در حالی که کبود شده بود و در حال خفه شدن بودبه چشمان سرخ لرد سیاه خیره شد
-فشش بیسس بوسسش.. (پس برو بمیر.)

-نجینی، یه فکری دارم ،چطوره به دامبل حمله کنم؟ آخه تنهایی؟ هییی جوانی کجایی که یادش بخیر.چاره ای نیست.خودم تنهایی میرم دوتا کروشیو می زنم به دامبل و برمیگردم. تا برگردم حواست به غذا باشه.

-قشش فوووش فیششش.( به من چه؟ مگه من آشپز تو ام؟)


محفل ققنوس:

تدی و جیمز به آرامی وارد اتاق شدند. کلونی که خود را به مریضی زده بود با صدای به ظاهر ضعیفی گفت :
-چی شده؟ من خیلی مریضم. من دارم میمیرم.

تدی در حالی که نیشخندی بر لب داشت به جیمز اشاره کرد.جیمز با ناراحتی به کلونی که روی تخت افتاده بود نگاهی کرد و بعد در حالی که چشمانش پر از اشک شده بود با بغض گفت:
-چی؟ قهرمان من داری میمیری؟نه تو نباید بمیری. تو امید منی. ما کلی نقشه داشتیم. تو قول داده بودی منو با خودت ببری

-آره دیگه. دارم میمیرم. هان؟ تویی جیمز؟ بیا تو درو ببند.

تدی در حالی که نیشخندی بر لب داشت به در اشاره کرد و بعد روی تخت نشست .سپس زیرچشمی به جیمز نگاه کرد و بعد در حالی که برق شیطنت در چشمانش دیده می شد گفت :
-درو که بستیم.من بستما.جیمز نبست.

-نخیر. تو می خوای چهره منو پیش کلونی عزیزم خراب کنی. تدی داره میمیره. نگاش کن ،اگه بمیره من چی کار کنم؟ وای باید برم یه قهرمان دیگه پیدا کنم که مرگخوارم باشه که بد بتونم بیارمش اینجا و نقشه بکشیم که لو نره.

-جیمز، من هیچیم نیست.

در همین لحظه صدای فریاد نیمفادورا ساختمان محفل را به لرزه در آورد
-ولدی اومده دامبل رو کروشیو کنه.

تدی

جیمز:جیـــــــــــغ

کلونی:
-ولدی؟ اگه منو ببینه چی؟ چی بهش بگم؟ سالازار به دادم برس.

--------

نقد بشه .

به زودی نقد میشه پنه ی عزیز، اما از این به بعد لطفا درخواست های نقدتون توی انجمن محفل ققنوس رو ، توی تاپیک نقدستان محفل ققنوس مطرح کنید.


10 امتیاز


ویرایش شده توسط پنه لوپه کلیرواتر در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۴ ۲۲:۰۳:۴۴
ویرایش شده توسط پنه لوپه کلیرواتر در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۴ ۲۲:۰۹:۲۰
ویرایش شده توسط جیمز سیریوس پاتر در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۵ ۲۰:۵۹:۵۶
ویرایش شده توسط جیمز سیریوس پاتر در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۵ ۲۱:۰۲:۲۸
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۱۶ ۱۱:۰۴:۰۸

همه چی فدای رفیق!

-------

.
"پایان سکوت.. گفتنی ها را باید گفت!"


Re: کافه محفل ققنوس
پیام زده شده در: ۱۱:۵۰ یکشنبه ۴ اسفند ۱۳۸۷
#7
مورگانا با دیدن فنریر که با عصبانیت فریاد می کشید سرجایش نشست و به سرعت عینکش را به چشم زد.فنریر به مورگانا نگاهی کرد و بعد روزنامه اش را برداشت و درحالی که مشتش را ارام روی میز می کوبید زیر چشمی به مورگانا نگاه کرد.

تدی با شنیدن صدای فریاد مورگانا و فنریر به سرعت نمک را در سوپ خالی کرد و به طرف میز مورگانا رفت.جیمز با ناباوری به ظرف شکر که همچنان پر بود نگاه کرد
-اوخ اوخ.قرار بود شکر رو بریزیم توی سوپ نمک رو بریزیم توی قهوه؟یا قرار بود قهوه رو شیرین کنیم نمک رو شور؟ای وای یادم رفته.

جیمز دقایقی به فکر فرو رفت و بعد با عجله به طرف ظرف زردچوبه که در گوشه ای از اشپزخانه به چشم می خورد رفت و ان را در قهوه خالی کرد
-اهان یادم اومد. زردچوبه رو باید توی قهوه می ریختیم.

در سالن اصلی کافه :

مورگانا قاشق زنگ زده اش را در سوپ فرو برد وبا انزجار به ان نگاه کرد.تدی با نیشخند به او خیره شده بود.
-اوه اوه، در قصر ما هرگز کسی چنین گستاخی نمی کند. قاشق زنگ زده به ما می دهید؟

- خانم مورگانا جونه حالا شما یه ذره از این سوپه بخورین شاید خوب بودش.

مورگانا بی توجه به گرگینه ی کوچک قاشق زنگ زده را در سوپ فرو برد و جلوی دهان وی گرفت
-اگه دهنت میکربی نیست یه فوتش بکنن. در قصر ما برایمان فوت می کردند.

-فوووووووووت.حالا بخورین.

مورگانا با تردید به تدی نگاه کرد و بعد قاشق را در دهانش فرو برد. سپس در حالی که به نظر می رسید راضی باشد غرید :
-من نمی دونم چرا سوپ اینجا این مزه ایه. به هرحال ما در قصر باشکوهمان همچین چیزی نداشتیم. برای همین این بار شمارا می بخشیم چون چیزی را اوردید که تا بحال ندیده بودیم.

-

ان سوی کافه :

جیمز با افتخار قهوه را روی میز گذاشت.مایع نارنجی رنگی که درون فنجون رنگ رو رو رفته ای به چشم می خورد اشتهای هرکسی را تحریک می کرد(به نویسنده:جون عمت!!!!!!!!)

فنریر به قهوه نگاهی کرد و بعد با دقت به جیمز نگاه کرد.
-چی کار داره میکنه؟

-کی؟ کی داره چی کار می کنه؟

-همون دیگه. غذاشو آوردن.

-آره آوردن. داره هورتش می کشه.

-واقعا؟ داره هورت می کشه؟ ازش بعیده.

-چقدرم که زشته.سبیلای قهوه ایش اصلا با موهای قرمزش خوشکلش نکرده.

-کی رو داری می گی؟

-همون اقا زشته که گوشه کافه خوشکل ما نشسته دیگه.

-

جیمز که تازه متوجه شده بود که منظور فنریر مورگاناست خواست چیزی بگوید که با دیدن قیافه ی عصبی فنریر ساکت شد.فنریر به قهوه نگاهی کرد و بعد با صدای محکمی پرسید :
-این دیگه چیه؟ یادمه قهوه سفارش داده بودم.

-این هم قهوه ی مدل جیمزیه اخه. خودم اختراعش کردم. تازه حاضر مطمئن.



اگه میشه نقد شود

به زودی نقد میشه، اما از این به بعد لطفا درخواست های نقدتون توی انجمن محفل ققنوس رو ، توی تاپیک نقدستان محفل ققنوس مطرح کنید.


10 امتیاز


ویرایش شده توسط پنه لوپه کلیرواتر در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۴ ۱۵:۰۵:۵۲
ویرایش شده توسط جیمز سیریوس پاتر در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۵ ۲۰:۵۹:۴۶
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۱۶ ۱۰:۲۸:۴۸


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۷:۰۷ پنجشنبه ۱ اسفند ۱۳۸۷
#8
نام :پنه لوپه كليرواتر

رنگ مو :قهوه ای مایل به قرمز تیره

رنگ چشم :عسلی تیره.

سن:از یک خانم سنش رو نمی پرسند .

سایر ویژگی های ظاهری:قد بلند، خوش هیکل ،بسیار زیبا .

وِیژگی های اخلاقی:بسیار مغرور اما خوش سخن و مودب.

گروه :ریونکلاو

توضیحات شخصیت :پنه لوپه کلیرواتر دوست پرسی و ارشد ریونکلاو بود.او سال های اخر هاگوارتز را به خوبی سپری کرد و بعد به آرزوی دیرینه ی خود یعنی کار کردن در سازمان اجرای قوانین جادویی در وزارت خانه رسید .

تایید شد!


ویرایش شده توسط پنـه لوپه کلیرواتر در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۱ ۱۷:۲۰:۴۸
ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۱ ۱۷:۴۸:۲۱

همه چی فدای رفیق!

-------

.
"پایان سکوت.. گفتنی ها را باید گفت!"






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.