هموني كه خيلي دلبره، از جنيفر لوپز ما بهتره، نيناش ناشم بلده(
)
لاوندر چشمانش را به سختي گشود و دستش را به طرف ميز برد تا موبايلش را كه با آهنگي شاد زنگ ميخورد را پيدا كند:
" الو؟! "
آنگاه صداي سيموس را كه در حد تيم ملي شاد بود شنيد:
" الو سلام خوبي؟ حالا اين حرفا رو بي خيال، امشب همه جمع شدن خونه ي ريموس اينا. تولدشه! "
لاوندر درحالي كه بسيار جاخورده بود، در پاسخ سيموس گفت:
" اولا كه اين حرفا رو بيخيال يعني چي پسره ي بي ادب؟ صبح به اين زودي زنگ زدي، يه احوالپرسي درست و حسابي هم نكردي! دوما مگه تولد ريموس توي آوريل نبود؟! الان كه سپتامبره!سوما تو چطور شماره ي موبايل منو پيدا كردي؟ هيچ جادوگري شماره ي منو نداره
"
" حالت خوشه لاوندر؟! الان ساعت سه بعد از ظهره! درضمن تولد گابريله كه توي آوريله! شماره ي موبايلت هم توي ايترتن پخشه! "
" ايترتن؟
اينترنت بي سواد! باشه، ساعت هشت و نيم- نُه اونجام "
" پس باي!"
لاوندر كه مغزش از كار افتاده بود، نمي دانست با چه كسي به آن مهماني برود. هر راه حلي را كه بررسي مي كرد به بن بست مي خورد. تا اينكه راهي به ذهنش خطور كرد: " چاره ايي ندارم جز اينكه روي استعداد تغيير شكلم تكيه كنم
"
سريعا ردايي روي لباس خوابش پوشيد و به بيرون از خانه دويد و چيزي زيباتر از قورباغه پيدا نكرد.
بدون اينكه وقت را بافكر كردن تلف كند، چوب دستي اش را بالا برد، روي چهره ايي كه ميخواست تمركز كرد و وردي را به زبان آورد: " صورتيوس جيگريوس اند مانند انسانيوس!!! "
قورباغه با صورتي كه بسيار جيگر شده( چيزي در مايه هاي براد پيت! ) به لاوندر نگاه كرد:
اما آن صورت بر روي بدن يك قورباغه بسيار خنده دار جلوه مي كرد. به ياد حرف استاد تغيير شكلش افتاد:
[i]" اگه بخوايين بدني كه هر شكلي داره رو، به صورت زيبا و خوش اندام و انساني درآوريد، بايد ورد بدنيوس خوش انداميوس مانند انسانيوس رو اجرا كنيد.
اگر تمايل داشتيد كه قد رعنايي نيز براي وي ايجاد كنيد، كافي است كه ورد بسياريوس قدبلنديوس رو بر روي او اجرا كنيد؛ اما قبل از هر چيز روي حالت موردنظرتان تمركز كنيد..."
لاوندر تمركز كرد، چوبش را تكان داد و وردها را به زبان آورد و قورباغه در ابتدا اندامي زيبا و پس از آن قدي بلند پيدا كرد. اما دهانش را كه گشود، صداي قور قور مضحكي از گلويش خارج مي شد. لاوندر مي دانست كه تغيير شكل حيوانات روي صدايشان اثر نمي گذارد. بسيار سر در گم شده بود. حالا بايد چه ميكرد؟! جرقه اي در ذهنش درخشيد:
" بايد كمي هم از درس وردهاي جادويي كمك بگيرم! "
پس گفت: " سي لنسيو! " قورباغه ي انسان شده، دهانش را باز كرد امّا صدايي از آن خارج نميشد. نفسي از سر آسودگي كشيد، شريم مهماني جديد و زيبايش را درون كمد گذاشت و با خيال راحت تا ساعت هشت خوابيد.
در مهماني، لاوندر هنگامي كه مي خواست دوست پسرش را به ديگران معرفي كند، مي گفت: " اسمش رالفه! چون از ايتاليا اومده زبون ما رو بلد نيست . خيلي خجالتيه! "