هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (لینی.وارنر)



پاسخ به: خورندگان مرگ
پیام زده شده در: ۲۱:۴۴:۰۹ پنجشنبه ۲۴ اسفند ۱۴۰۲
#1
ولی کاش که فقط استارت خورده بود!
اما ماشین علاوه بر استارت خوردن، به جلو نیز پرتاب شده بود!

مرگخوارا با وحشت به اولین چیزی که دم دستشون می‌رسه چنگ می‌ندازن تا اتفاقی براشون نیفته، البته به جز ایوان که به لطف بلاتریکس پخش و پلا شده بود و در حالی که سعی داشت خودشو به هم وصل کنه، مجددا بر اثر این حرکت پخش و پلا می‌شه. بخت اصلا با ایوان یار نبود!

به هر حال مرگخوارا به محض این که می‌بینن پرش فقط همون یک‌بار بود و ماشین دوباره بی سر و صدا متوقف شده، به حالت عادی برمی‌گردن، این‌بار به جز هکتور که از آینه‌ی وسط ماشین آویزون شده بود.

- اون بالا چی کار می‌کنی تو؟ در امانیم. بیا پایین.

هکتور میاد ویبره‌ای به نشانه‌ی موافقت بزنه تا از آینه جدا بشه. اما قبل از این که هکتور بخواد از آینه جدا بشه، آینه با صدای تقی از ماشین جدا شده و همراه هکتور میفته پایین.

بلاتریکس با دستاش ضربه محکمی به هکتور می‌زنه تا هکتور روی صندلی شاگرد پرتاب بشه و دیگه تو دست و پاش نباشه. ظاهرا بلاتریکس اهمیتی به کنده شدن آینه نمی‌داد.
- من نمی‌فهمم قحطی جائه که این مشنگا وسط ماشین آینه کار گذاشتن که به سر و وضعشون برسن؟ آماده باشین... یه بار دیگه کلیدو می‌خوام بچرخونم!

و باز هم استارت و باز هم پرتاب شدن ماشین به جلو. ولی این‌بار گویا با چیزی جلوی ماشین برخورد کرده بودن که همین موجب می‌شه صدای بوق ماشین جلویی به هوا بلند شه و مردی قوی هیکل با عصبانیت ازش خارج می‌شه و به سمت اونا میاد.
- خانومِ حسابی! دِ کی به تو گواهی رانندگی داده آخه؟ نمی‌فهمی ماشینو باید اول از تو دنده در بیاری بعد روشنش کنی هان؟ بیا پایین خسارت ماشین منو بده که بهش زدیـ... آخ مادر جان!

بلاتریکس با یکی از استخونای ایوان محکم بر فرق سر مرد می‌کوبه که موجب بیهوشیش می‌شه.
- خب چی می‌گفت این مردک؟ ماشینو از تو دنده در بیاریم؟ یکی به من بگه دنده چیه و چطوری ماشینو ازش بیرون بیاریم؟


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!


پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۱:۲۶:۰۷ پنجشنبه ۲۴ اسفند ۱۴۰۲
#2
جارو، رنگ، عصبانی، نخ، رعدوبرق، شاخه، دست، اژدها، پشمک، سیاه


لینی دستشو دراز می‌کنه و به نشانه‌ی دلداری رو شونه‌ی اژدهای سیاه رنگ می‌ذاره. البته لینی در برابر این اژدهای غول‌پیکر به قدری کوچیک بود که احتمالا اژدها اصلا حتی متوجهش هم نمی‌شه. از طرفی رعد و برقی که آسمون عصبانی بر سرشون خالی می‌کرد و حتی موجب شکسته شدن شاخه‌ی درختی می‌شه که رو به روشون قد علم کرده بود هم کمک بیشتری در جهت آروم کردن اژدها نمی‌کرد. اژدها همین‌طور بی‌وقفه اشک می‌ریخت. لینی با خودش فکر می‌کنه شاید اگه پشمک داشت، اژدها با خوردنش می‌تونست کمی آروم بگیره. اما نه لینی پشمک داشت و نه فروشگاهی برای فروش پشمک در اون حوالی وجود داشت. بنابراین لینی به تنها کاری که از دستش برمیاد اکتفا می‌کنه. نشستن کنار اژدها که حداقل بتونه تنها نیست.



🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!


پاسخ به: ايستگاه كينگزكراس
پیام زده شده در: ۱:۳۶:۳۷ چهارشنبه ۲۳ اسفند ۱۴۰۲
#3
مرگخواران باقی‌مونده به دور شدن دو مرگخواری که زندانی رو به دوردست‌ها حمل می‌کردن نگاه می‌کنن. اونا همین‌طور می‌رفتن و مرگخوارا نمی‌دونستن تا کجا می‌رن!

به محض این که اون سه نفر به قدری دور می‌شن که دیگه در محدوده دیدشون نمی‌باشن، مرگخوارا برمی‌گردن و این‌بار با بلاتریکسی در دوردست‌های اون یکی طرف مواجه می‌شن که با دو مرگخوارِ متنبه شده در حال بازگشت بود.

- مرگخواران ما دست از وارسی اطراف بردارین و توجهتون رو به ما بدوزید!

مرگخوارا که شوکه شده بودن، دست از تعقیب کردن بلاتریکس با چشماشون برمی‌دارن و با لردی مواجه می‌شن که چیزی نمونده بود از عصبانیت به رنگ لبو در بیاد. بالاخره بی‌توجهی هم حدی داشت و مرگخوارا در طی این سوژه آن‌چنان به حضور پر قدرت لرد بی‌توجهی کرده بودن که دیگه کاسه‌ی صبر لرد لبریز شده بود.

مرگخوارا می‌دونستن چند صدم ثانیه‌ای با انفجار خشم اربابشون فاصله ندارن و کمی به هم نزدیک‌تر می‌شن و از لرد دورتر. اما پیش از انفجار خشم لرد، اسکورپیوس با جهشی خودشو از وسط جمعیت بیرون می‌پره و همراه خودش تعدادی از جادوآموزان رو هم به جلو هل می‌ده.
- ارباب به نظرم الان وقتشه به نوگلان باغ دانش پندی که از اتفاقات اخیر بدست اومده رو آموزش بدین.

به نظر میومد اسکورپیوس اونقدر که باید متنبه نشده بود! ولی به هر حال این باعث نمی‌شه که مرگخوارا از پا درمیونی اسکورپیوس نفس راحتی نکشن!


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۴۰۲/۱۲/۲۳ ۱:۴۰:۳۰

🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!


پاسخ به: بهترین نویسنده
پیام زده شده در: ۰:۳۰:۵۸ سه شنبه ۲۲ اسفند ۱۴۰۲
#4
رای منم برای لرد ولدمورت می‌ره!

یادم نمیاد حتی یه پست ازش خونده باشم که لبخند به لبم نیاورده باشه! خب البته طبیعتا منظورم به جز اوناییه که اشک به چشمات میاره.



🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!


پاسخ به: جادوگر فصل
پیام زده شده در: ۰:۱۷:۲۴ سه شنبه ۲۲ اسفند ۱۴۰۲
#5
سدریک دیگوری!

سدریک بعنوان مدیر ایفای نقش تمام تلاششو کرد که هرجا بهش نیاز بود حضور پیدا کنه و در کنارش پاسخگوی اعضا هم بود. مرسی که بودی سدریک (که اگه نبودی می‌دونی چه بر سر من میومد ).


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!


پاسخ به: بهترین تازه‌وارد
پیام زده شده در: ۰:۰۹:۱۹ سه شنبه ۲۲ اسفند ۱۴۰۲
#6
این مدت تازه‌واردای خوب زیادی داشتیم، از جمله نیوت و روندا و این یکم انتخابو سخت می‌کنه. نیوت تو همه بخشای سایت چه خارج ایفای نقش و چه داخل ایفای نقش ایده‌های جدید و متنوعی هم داشت. ولی متاسفانه یک حق رای بیشتر ندارم و رایمو به روندا فلدبری می‌دم به خاطر حضور بیشتری که در ایفای نقش داشت.



🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!


پاسخ به: فعال‌ترین عضو
پیام زده شده در: ۲۳:۵۸:۴۲ دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۲
#7
ازونجایی که اینجا برای فعال‌ترین عضو در ایفای نقش هست، اصن ناخودآگاه ذهنم می‌ره سمت کوین کارتر!

این بشر اینقد همه جای سایت رول زد که بعضی وقتا نگران می‌شدم نکنه تاپیک برای رول زدن کم بیاره!


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!


پاسخ به: اسکله تفریحی
پیام زده شده در: ۲۱:۵۵:۴۰ دوشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۲
#8
فنگ می‌ره و می‌ره و می‌ره. اونقد می‌ره تا مطمئن بشه که هاگرید به این زودیا نمی‌تونه پیداش کنه و فرصت کافی برای نوش جان کردن شکار اون روز رو داشته باشه. در تمام مدتی که فنگ در حال رفتن بود، موجود با شگفتی از دورن شیشه به دنیای بزرگ اطرافش خیره شده بود. اون در برابر این دنیای بزرگ، بسیار کوچیک بود.

بالاخره فنگ متوقف می‌شه. با ضربه‌ای شیشه رو می‌شکونه و دستی به موجودی که آماده خوردن بود می‌زنه. موجود کمی به دورتر قل می‌خوره. اما این قل خوردن فقط بر اثر دست زدن فنگ بهش بود. به نظر نمیومد موجود بدونه چه سرنوشت تلخی در انتظارشه اگه که فنگ بخوردش، که اگه می‌دونست، مطمئنا تلاشی برای فرار می‌کرد. اما به جاش، همون گوشه‌ای که قل خورده بود باقی می‌مونه و به فنگ خیره می‌شه.

فنگ جلو می‌ره و دندونای تیزشو به نمایش در میاره تا موجودو با دهنش بگیره و بخوره. اما موجود خیلی ریز و منعطف بود و هربار لیز می‌خورد و سرجای قبلیش می‌افتاد. موجود که حالا تماس مستقیمی با دندون‌های فنگ داشت، دندون در میاره. طولی نمی‌کشه که به تقلید از فنگ دندوناشو تیز می‌کنه و این‌بار این موجوده که دماغ فنگو گاز می‌گیره.

درسته که موجود دندون داشت و ادعای تیزی کرده بود، اما هنوز کوچیک بود و گازش مشابه با قلقلک کردنی بیش نبود. اما فنگ هم سگی نبود که اهل بازی و سرگرمی باشه. فنگ خوراکی می‌خواست و نه هم‌بازی! فنگ اصلا این طعمه رو دوست نداشت! فنگ زوزه‌ای از سر ناراحتی سر می‌ده و با دمش ضربه‌ای به موجود به در نخوری که نتونسته بود بخوره می‌زنه.

موجود به هوا پرتاب می‌شه و چون خیلی سبک بود، مسافت طولانی‌ای رو طی می‌کنه و در نهایت روی چیزی فرود میاد که پر شده بود از ساقه‌های سیاه‌رنگ. موجود چشم باز می‌کنه و می‌بینه لا به لای موهای جادوگری فرود اومده. دندوناشو به رخ می‌کشه و ضربه‌ای به کف سر جادوگر می‌زنه!


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!


پاسخ به: سوال و پاسخ کوتاه
پیام زده شده در: ۰:۲۷:۵۳ جمعه ۱۱ اسفند ۱۴۰۲
#9
سلام.

گویا کلا بای دیفالت پیامای دی ماه از دید من دور موندن.

اهم...

نقل قول:
ی سوال داشتم
چجو باید از رنگا استفاده کنیم برای پست نویسی.
هرکاری میکنم نمیشه
و انگار پررنگ نویسی هم غیر غعاله هرچی میزنم روش نمیاره

نقل قول:
سلام ی سوال داشتم.
چطور باید رنگ متن رو تغییر بدیم؟


کاسیوپا سوال مهمی که اینجا مطرح می‌شه اینه که از چه دستگاهی استفاده می‌کنی؟ اگه با لپ‌تاپ یا کامپیوتر هستی، کافیه با موس اون بخشی از متن که می‌خوای تغییر کنه رو انتخاب کنی. بعد از این که متنو انتخاب کردی روی تغییر حالی که می‌خوای کلیک می‌کنی. مثلا اگه می‌خوای رنگی بشه از گزینه‌ی رنگ که بالای باکسی که متنتو می‌نویسی قرار داره، رنگ مورد نظرتو انتخاب می‌کنه. اگه تغییر سایز هست از اندازه استفاده می‌کنی. بولد و ایتالیک و اینا هم که مشخصه. فقط دقت کن هر بار که هرکدوم از اینا رو می‌خوای اعمال کنی باید مجددا از نو متن رو انتخاب کنی. یعنی اینطوری نیست که یه بار متنو انتخاب کنی و بعد همه تغییراتو یک‌باره روشون کلیک کنی و اعمال شه. نه، یک بار انتخاب، یک بار تغییر. دوباره یک بار انتخاب، یک بار تغییر و... می‌تونی متنی که تغییری توش دادی رو دوباره انتخاب کنی و تغییر دیگه‌ای روش بدی.

مثلا این کلمه تو این جمله هم رنگی شده هم بولد.


اگه هم با گوشی کار می‌کنی، تقریبا روند کار همینه به جز این که به جای موس با انگشت متن مورد نظرتو انتخاب می‌کنی.
فقط بسته به این که از چه مرورگر یا گوشی‌ای استفاده می‌کنی ممکنه مثلا انتخاب رنگ یکم متفاوت باشه. اینطوری که بعد از انتخاب متن روی گزینه رنگ یکم نگه می‌داری تا کیبورد بره. بعد از این که کیبورد رفت دوباره رو رنگ می‌زنی و با انتخاب رنگ مورد نظرت کد رنگ اضافه می‌شه.


امیدوارم طوری توضیح داده باشم که متوجه منظور شده باشی. اگه بازم مشکلی بود بهم پیام‌شخصی بزن تا با هم حلش کنیم.


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!


پاسخ به: قصر خانواده مالفوی
پیام زده شده در: ۱۳:۱۳:۵۷ چهارشنبه ۹ اسفند ۱۴۰۲
#10
بلاتریکس همزمان با گفتن این حرف، ایوان رو بعنوان سپر مدافع جلوی خودش می‌ذاره. ایوان اصلا از پرتاب شدن تو این موقعیت راضی نبود، ولی چاره‌ی دیگه‌ای هم نداشت. پس لب به سخن می‌گشایه:
- امممم همونطور که ایشون هم گفتن ما درخواست صلح داریم!
- کی دقیقا؟

مرغ‌ها همزمان با گفتن این حرف همگی یک قدم به ایوان نزدیک می‌شن که این باعث می‌شه ایوان هم ناخودآگاه یه قدم به عقب بره.
- اممم... ایشون دیگه، همین خانومی که پشت سرم هسـ... بلا؟

کسی پشت سر ایوان نبود. به جاش بلاتریکس در دوردست‌ها دیده می‌شه که در حالی که کوینو زیر بغل زده، به جمع مرگخواران برمی‌گشت. ایوان که اصلا از وضعیت موجود راضی نبود، با نگرانی سرشو به سمت مرغا برمی‌گردونه.
- ببینین از حمله به ما واقعا چیزی عایدتون نمی‌شه. منو می‌بینین؟ اسکلتم! شما جز نوک زدن به استخونام چی گیرتون میاد؟ تازه از بس کلسیم مصرف کردم، شاید نوکاتون از شدت سفتیِ استخونام آسیب ببینه. این چیزیه که شما می‌خواین؟

به نظر نمیومد این جملات مرغ‌ها رو از تصمیمشون پشیمون کرده باشه.
- تو داری ما رو تهدید می‌کنی؟
- کی من؟ تهدید؟ من فقط به یک سری حقیقت اشاره کردم. شما گوشت رو تن من می‌بینین آخه؟
- رو تن اونا که می‌بینیم.

مرغ مذکور به جمعیت مرگخواران در فاصله‌ای دور از ایوان اشاره داشت. ایوان تصمیم می‌گیره بیخیال این بحث بشه و به مبحث اصلی برگرده. به نظر میومد توضیحاتی که خودش در مورد خودش داده بود، در برابر نوک‌های مرغا بهش احساس امنیت داده بود. پس با اعتماد به نفس یک قدم به جلو می‌ره.
- ما درخواست صلح داریم.


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.