هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (لینی.وارنر)



پاسخ به: جادوگر فصل
پیام زده شده در: ۱۲:۲۹:۳۵ جمعه ۳۱ شهریور ۱۴۰۲
#1
من هم با کوین موافقم و رایمو به لرد ولدمورت می‌دم!

جادوگر فصل رو می‌شه بعنوان پکی از عناوین دیگه دید. لرد هم عضو فعالی بوده، هم نویسنده خوبی هست. جدای از اون، نظارت خوب و کمک‌هایی که به اعضا با راهنمایی‌ها و نقدهاش می‌کنه رو هم نباید فراموش کرد.




پاسخ به: بهترین نویسنده
پیام زده شده در: ۱۲:۲۴:۲۲ جمعه ۳۱ شهریور ۱۴۰۲
#2
رای بهترین نویسنده من به کسی نمی‌رسه جز ایوان روزیه!

خب... این موضوع کاملا سلیقه‌ایه و فکر نکنم نیازی به دلیل داشته باشه، اما مطمئنا نویسندگان خوب دیگه‌ای هم تو ذهن من بودن ولی چون حضور کمرنگی داشتن من رایم به ایوان تعلق گرفت چون علاوه بر کیفیت، کمیت بالایی هم داشت.


فقط الان متوجه شدم این اسکلت حتی معرفی شخصیت هم نداره. قاچاقی تو ایفای نقشه؟
به نظرم این فقط برای اسکلت‌ها می‌تونه رخ بده که وقتی جای خوبی هم اسمشون میاد، در نهایت یه چیزی برعلیهشون رخ نشون می‌ده.




پاسخ به: فعال‌ترین عضو
پیام زده شده در: ۱۲:۲۰:۴۰ جمعه ۳۱ شهریور ۱۴۰۲
#3
من رایمو تقدیم کوین کارتر می‌کنم.

و واقعا فکر نمی‌کنم نیازی به دلیل آوردن باشه. دیگه همه شاهد فعالیت بالا و با کیفیت کوین هم توی ایفای نقش سایت و هم تو هاگوارتز بودیم. توی هیچ بخشی کم نذاشته.




پاسخ به: بهترین تازه‌وارد
پیام زده شده در: ۱۲:۱۸:۱۰ جمعه ۳۱ شهریور ۱۴۰۲
#4
دوستان متاسفانه کوین تازه‌وارد محسوب نمی‌شه. اما با توجه به فاکتور "فعالی" که همگی بهش اشاره کردین، می‌تونین همین رای‌ها رو بردارین و برای عنوان فعال‌ترین عضو ببرین و بهش بدین. همه‌تون می‌تونین مجددا توی هردوی این عناوین پست بزنین و رایتون رو به شخص دیگه‌‌ای که صلاح می‌دونین بدین.


من رایم رو برای این بخش به بندن می‌دم. فعالیت خوبی تو ایفای نقش داشت در کنار کلاس‌های هاگوارتر و در واقع فعالیتشو به خوبی تو همه بخشای سایت حفظ کرد. مطمئنم اگه بیشتر بنویسه و درخواست نقد بخواد، خیلی زود می‌تونه هرچه بیشتر و بهتر پیشرفت کنه.

درسته که عضویتش برای مهر پارساله، ولی فعالیت سایت هم از همون مهر متوقف شد و اردیبهشت امسال برگشت. بنابراین به نظرم تمام کسانی که تو این بازه عضو شدن می‌تونن توی این عنوان بعنوان تازه‌وارد محسوب بشن (نظر منه).




پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱۴:۰۶:۵۳ چهارشنبه ۲۹ شهریور ۱۴۰۲
#5
بلاتریکس به مارمولک زل می‌زنه و مارمولک هم به بلاتریکس. به قدری جدی هر دو به هم زل زده بودن و حتی پلک نمی‌زدن که گویا بازیِ "هرکی زودتر بخنده باخته" در حال برگزاری بود. مرگخوارا هم که حلقه‌ای به دور اونا تشکیل داده بودن، مدام نگاهشون بین بلاتریکس و مارمولک در حال جا به جایی بود.

بالاخره لینی از جیب جادویی گسترش‌پذیرش سوتی در میاره و توش می‌دمه.
- هم‌اکنون مسابقه‌ای حساس بین مارمولک نماینده جنگل، و بلاتریکس نماینده مرگخواران در حال برگزاریه. یعنی چه کسی برنده این رقابت طاقت‌فرسا خواهد بود؟

مرگخوارا که می‌بینن گویا همه چیز جدیه، نگاهی بین هم رد و بدل می‌کنن. از نگاه همه‌شون فقط یک چیز رو می‌شد فهمید، طرفداری! پس تصمیم می‌گیرن به تشویق تیم مرگخوارا بپردازن.
- تو می‌تونی بلا!
- پرچم مرگخوارا رو بالا نگه‌دار.
- بلاتریکس شیرداله، مثل پاتیل آب‌جوشه!

وقتی صدای تشویق مرگخوارا به هوا بلند می‌شه، چندین خرگوش و راسو و سایر حیوانایی که در اون نزدیکی بودن هم جلو میان تا تیم جنگل تنها رها نشه.

لینی در نقش گزارشگر چرخی در هوا می‌زنه.
- دقایق جای خودشونو به همدیگه می‌دن و همچنان این رقابت سخت با مقاومت سرسختانه بلاتریکس و مارمولک دنبال می‌شه. هیچ‌کدوم شکست رو نمی‌پـ... ووووهوووییی!

بلاتریکس برای لحظه‌ای زل زدن به مارمولک رو رها کرده و مشتی روانه لینی می‌کنه تا بیش از این سخنرانی نامرتبط نکنه. بعد از اطمینان از این که لینی به درستی شونصد متر اون طرف‌تر پرتاب شده، دوباره به سمت مارمولک برمی‌گرده.
- قبوله! بیا پیمان رو ببندیم.




پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۲:۴۱:۱۹ سه شنبه ۲۸ شهریور ۱۴۰۲
#6
مرگخوارا نگاهی به هم می‌ندازن تا ببینن اون کیه که دستش به سمت جیب رداش دراز می‌شه و نسخه رو بیرون میاره. اما خب... این اتفاق رخ نمی‌ده.

بلاتریکس نگاهشو روی مرگخوارا جا به جا می‌کنه.
- پرسیدم نسخه دست کیه؟

مرگخوارا این‌بار تصمیم می‌گیرن دست تو جیبشون بکنن، بلکه معجزه‌ای رخ بده و نسخه‌ای برای نمایش دادن ظاهر بشه! ولی نمی‌شه.

و خب، کی گفته بلاتریکس موجود صبوریه؟ اما قبل از این که صبر بلاتریکس لبریز بشه، دوریا پیشنهادی روانه بازار می‌کنه.
- آخرین بار نسخه دست ایوان بود!

ایوان معترض می‌شه.
- نخیر نبود! من حتی دستمم بهش نخورد. دست دیزی بود، ولی نسخه از دستش افتاد و لای استخونای شکمم رفت!

بلاتریکس از آخرین لایه‌های پایانی صبرش برای گفتن این دیالوگ استفاده می‌کنه:
- الان بین استخون تو هیچ نسخه‌ای نیست. پس بهتره بدونی کی برش داشته!

ایوان اگر دهانی همچون انسان داشت، برای قورت دادن آب دهانش استفاده می‌کرد. ولی خب نداشت.
- باد بردش و فقط دیدم رفت سمت کوین.

کوین که گوشه‌ای روی زمین زمین نشسته بود و سعی داشت به زور برگ بزرگی رو در حلق لاک‌پشتی فرو کنه، با شنیدن اسمش به هوا می‌پره. طولی نمی‌کشه که سایه‌ای بر اندام نحیف کوین میفته.

- کوین، با نسخه چی کار کردی؟
- نقاشی کشیدم.

و نسخه رو که تمام مدت توی جیبش بود بیرون میاره!




پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۲:۲۲:۳۷ پنجشنبه ۲۳ شهریور ۱۴۰۲
#7
خنده، کلاه، رنگ، منظور، تلخی، قدرت، کاغذ پوستی، پله، تردید، عطسه


لینی با تردید پشت در اتاق می‌ایسته. هنوز مطمئن نبود که آیا باید کاغذپوستی‌ای که تو دستاش بود رو نشون لرد بده یا نه. تو همین فکر و خیالا بود که ناگهان عطسه‌ش می‌گیره و همین باعث می‌شه صدای خنده‌ای که از درون اتاق شنیده می‌شد متوقف بشه.
- پیکس؟ بازم تویی؟

حالا که لو رفته بود دیگه راه برگشتی نداشت. پس با قدرت بال‌بال می‌زنه و از سوراخ کلید در، وارد اتاق می‌شه. لرد با دیدن حشره‌ی آبی‌رنگ اخمی می‌کنه و با تلخی می‌گه:
- منظور ما این نبود که داخل بیای! ما کی اجازه ورود داد... این ماییم؟

لینی در حین سخنرانی لرد، کاغذپوستی رو به گونه‌ای که لرد بتونه ببینه جلوش می‌گیره و لرد به محض دیدن نقاشی شوکه می‌شه.
- برای ما کلاه بوقی گذاشتی؟ همم... چندان هم بد نشدیم. می‌بخشیمت که بی‌اجازه وارد شدی.




پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۰:۵۷:۴۴ پنجشنبه ۲۳ شهریور ۱۴۰۲
#8
لینی تلاش می‌کنه گذشته‌ی ننگین هکتور در ساخت معجون‌ها رو به همگان یادآوری کنه.
- نکنین! تو دام معجونای هکتور نیفتین. یکی جلوشو بگیره.

مرگخوارا کوچک‌ترین تکونی به خودشون نمی‌دن. اما این باعث نمی‌شه لینی امیدشو از دست بده.
- هی تو... پلاکس یادته آخرین بار که به جای رنگ اشتباهی با معجون هکتور نقاشی کشیدی چی شد؟

پلاکس نیازی به فکر کردن نداشت، چون خاطره‌ی تلخ اون روز هنوز پیش روی چشماش بود.
- یادمه! همه‌ی قلمام دست و پا در آورده بودن و می‌خواستن چشمامو از حدقه در بیارن.

لینی بعد از موفقیت اول، مرگخوار دیگه‌ای رو نشونه می‌گیره.
- تو چی تری؟ یادتـ...

تری حتی به لینی مهلت نمی‌ده تا حرفشو کامل کنه. همزمان جفتک‌پرونیش هم چند برابر حالت معمول می‌شه.
- بیا خوبت شد؟ پاهام وحشت کردن. چرا آروم نمی‌گیری و منتظر آماده شدن معجون نمی‌شی؟

لینی هم‌چنان تسلیم بشو نبود.
- بلا اون روز که به جای شامپو معجون هکتورو ریختی رو سرت یادته؟

ملت مرگخوار دیگه داشتن شاکی می‌شدن که چرا هردفعه معجون هکتور اشتباهی باید به جای چیز دیگه‌ای استفاده می‌شد. اما در حال حاضر نکته در میزان پراکندگی معجونای هکتور نبود، در چیز دیگه‌ای بود!

بلاتریکس از یادآوری موضوع اصلا خوشنود نبود. شاید لینی دست روی کسی گذاشته بود که نباید.
- با این حرفا می‌خوای به کجا برسی لینی؟ ما همه‌مون از اثر معجونای هکتور مطلعیم و فکر نمی‌کنی شاید به همین دلیله که مخالفت نمی‌کنیم؟
- خب این اشتباهه بلا... به یاد بیارین که معجونای هکتور فقط رو خورنده اثر نمی‌ذاره و کل مرگخوارا رو تحت تاثیر قرار میـ... اون سوسکه که داری تو معجون می‌ریزی؟

هکتور که به مرحله پایانی ساخت معجون یعنی افزودن سوسک رسیده بود، چندین سوسک زنده رو که تو شیشه‌ای حبس کرده بود داشت می‌ریخت تو معجون.

و آسیب به حشرات مسئله‌ای نبود که لینی ازش بگذره! سو که متوجه دست و بال زدن لینی شده بود و نکته رو تو هوا قاپیده بود، به سمت هکتور می‌ره و شیشه سوسکا رو از تو دستش می‌کشه بیرون.
- هکتور نظرت چیه که قبل از اضافه کردن سوسکا به معجون اول تک‌تک پاها و شاخکاشون رو بکنیم؟

سو نمی‌دونست عصبانی کردن هم شکنجه محسوب می‌شد یا نه، ولی امتحانش که ضرری نداشت!




پاسخ به: شرح امتيازات
پیام زده شده در: ۲:۱۵:۴۶ دوشنبه ۲۰ شهریور ۱۴۰۲
#9
امتیازات جادوآموزان در ترم سبک 27 تابستانی هاگوارتز



کلاس‌های هاگوارتز

لینی وارنر: 240
دوریا بلک: 237
کوین کارتر: 235


بندن: 170
جرمی استرتون: 90
تری بوت: 86

آلبوس سوروس پاتر: 82
ایزابل مک‌دوگال: 70
سدریک دیگوری: 60
لادیسلاو زاموژسلی: 55
آلنیس اورموند: 30
آستریکس: 30
دیانا کارتر: 28
دورا ویلیامز: 26
دراکو مالفوی: 20
جینی ویزلی: 20
نیکلاس فلامل: 17



اردوهای هاگوارتز

لینی وارنر: 29
دوریا بلک: 17


سوزانا هسلدن: 16
آیلین پرینس: 16

سدریک دیگوری: 10
گودریک گریفیندور: 10
سو لی: 10
لادیسلاو زاموژسلی: 9
تری بوت: 8

اسکندر: 8
آلبوس سوروس پاتر: 8
اسکورپیوس مالفوی: 8

کوین کارتر: 8
گرینگوت: 8

ایزابل مک‌دوگال: 7
بندن: 7
دیانا کارتر: 7

هیزل استیکنی: 7



* بدین ترتیب جادوآموزان برتر، یعنی لینی وارنر، دوریا بلک و کوین کارتر به ترتیب 30، 20 و 10 امتیاز برای گروه خود کسب می‌کنند.

* هم‌چنین شرکت‌کنندگان برتر اردو، یعنی لینی وارنر و دوریا بلک به ترتیب 10 و 5 امتیاز به گروه خود اضافه می‌کنند.

* در نهایت از تلاش هر چهار استادی که قبول زحمت کردند تا در این ترم تدریس کلاس‌ها را برعهده بگیرند، یعنی ایوان روزیه، دیزی کران، گودریک گریفیندور و رز زلر (سدریک دیگوری) تشکر می‌کنیم.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۴۰۲/۶/۲۰ ۱۲:۰۴:۱۴



پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۰:۰۰:۱۰ پنجشنبه ۱۶ شهریور ۱۴۰۲
#10
*

لینی تجربه خوبی تو این که زمینی و همراه بقیه بدو بدو به سمت جایی هجوم ببره نداشت. چون در 99% درصد مواقع برای این که زیر دست و پا نمونه با احتیاط حرکت می‌کرد و در نتیجه از همه جا می‌موند. شاید فکر کنین اون 1% باقی‌مونده زمانیه که موفق می‌شد. ولی نه! شکست برای لینی در این موضوع 100% بود. اون یک درصد باقی‌مونده واسه وقتیه که لینی بی‌احتیاط حرکت می‌کرد و با سرعت تمام تو دل جمعیت می‌رفت و در نتیجه... له می‌شد! کاملا این شکلی: .

بنابراین این‌بار شیوه‌ی متفاوتی رو در پیش می‌گیره که احتمالا براتون سواله که چرا همیشه در پیش نمی‌گرفت. راستش مطمئنم اگه از خود لینی هم بپرسین جواب سوالو نمی‌دونه و این باعث می‌شه روونا در گور کمی بلرزه. شیوه‌ی متفاوت به این شکل بود که این‌بار پروازکنان بر فراز سر همه حرکت می‌کنه و بدون هیچ مانعی و با سرعت زیادی از همه پیشی می‌گیره. ولی خب...

انتهای راه که زمین بود!

بله، همین که مقصد زمین بود باعث می‌شه بالاخره در مرحله آخر مجبور شه فرود بیاد، ولی چون چند ثانیه جلوتر از باقی جادوآموزای حمله‌آورنده به صندوق‌ها بود، شیوه‌ی نیش رو در پیش می‌گیره!

- عقب وایسین وگرنه نیش می‌خورین!

جادوآموزان که همچون ایل مغول به سمت صندوق یورش برده بودن، با دیدن لینی که نیش درخشانش رو تهدیدکنان به سمتشون گرفته تصمیم به توقف می‌گیرن و همگی به صورت دومینویی روی همدیگه پرتاب می‌شن تا تپه‌ای از جادوآموزان در نزدیکی صندوق شکل بگیره.

لینی راضی از کرده‌ی خود، برمی‌گرده و به صندوق نگاهی می‌ندازه. درسته که تنها متقاضیِ جلوی صندوق بود، اما باید عجله می‌کرد چون به محض این که جادوآموزا سرپا می‌شدن حمله به صندوق مجددا آغاز می‌شد. بنابراین همین که دو چشم درشت می‌بینه که مستقیم بهش زل زده بودن، انتخاب خودشو می‌کنه.

گوشه‌ای از چمنزار وسیع هاگوارتز

لینی همراه حیوون گردالوی کوچولوی گوگولیِ پشمالوش وسط چمنا ولو شده بود و منتظر بود واکنشی از طرف حیوونش که همچنان با جفت چشماش بهش زل زده بود سر بزنه... ولی نمی‌زنه که نمی‌زنه. و بله، حیوون لینی واقعا یک توپ گردالی با دو چشم درشت بود که موهای بلندی از همه‌جاش زده بود بیرون و پشمالوش کرده بود!

- بهم بگو چی می‌خوای درجا برات آماده می‌کنم.

لینی یکم چمن می‌کنه و جلوی دهن حیوون می‌گیره.
- علف‌خواری؟ آ کن اینو بخور.

ولی نه دهنی باز می‌شه و نه علفی خورده می‌شه.
- باشه خب... گوشتخواری؟ بگو چی می‌خوای برات بیارم. گوشت دوست داری؟ گوشت؟ یه آهانی اوهونی چیزی که بفهمم؟

و بالاخره حرکتی دیده می‌شه و حیوون چشماشو باز و بسته می‌کنه و دوباره به لینی زل می‌زنه.
- چشماتو باز و بسته کردی. گوشتخواری. درسته؟

اما این‌بار چشمکی زده نمی‌شه. ولی برای لینی همون یک‌بار هم کافی بود. پس قطعات گوشتی که از کلاس مراقبت از موجودات جادویی برداشته بود رو از جیب جادوییش بیرون میاره و جلوی دهن حیوون می‌گیره. ولی دهنی برای خوردن باز نمی‌شه!

لینی ناامیدانه گوشت‌های خام رو کنار می‌ذاره.
- خیله خب بذار تجزیه و تحلیلت کنم حالا که خودت همکاری نمی‌کنی!

لینی همزمان با گفتن این حرف دفترچه‌ای رو بیرون میاره و مشغول یادداشت نکات می‌شه.
- این حیوون هر شونصد دقیقه یک‌بار چشمک می‌زنه. علف نمی‌خوره. گوشت هم نمی‌خوره. هی!

لینی با خوش‌حالی چرخی در هوا می‌زنه.
- فهمیدم! تو حتی پا هم نداری و خب... اینطوری راه رفتن رو زمین برات سخته دیگه نه؟ محل زندگیت دریاس!

- پس چطوری بیرون آب زنده مونده؟

سو که بدون این که لینی متوجه بشه اونجا اومده بود اینو می‌گه. لینی دستی به چونه‌ش می‌کشه.
- درست می‌گی. پس دو زیسته!
- مطمئنم روونا خیلی بهت افتخار می‌کنه لینی.

لینی نمی‌دونست چرا قیافه سو طوری بود که انگار داره سرکارش می‌ذاره، ولی مهم نبود. چون لینی پرده از راز حیوون جادوییش برداشته بود. پس حیوونو قل می‌ده تا کنار دریاچه بره که یهو سو فریاد می‌زنه:
- کجا داری می‌ری؟
- دارم حیوون قشنگمو می‌برم به محل زندگیش دیگه... دریاچه.
- لینی یعنی واقعا هنوز نفهمیدی؟
- چیو نفهمیدم؟
- یه نگاهی به اطرافت بنداز و یکم شاخکاتو تیز کن تا بفهمی. البته در واقع با نگاه به حیوونت باید تا الان می‌فهمیدی.

بالاخره توجه لینی به پچ‌پچ‌هایی جلب می‌شه که هر از گاهی از اطراف بلند می‌شد ولی تا الان نادیده گرفته بود.

- این داره با عروسک حرف می‌زنه؟
- شاید آنابله عروسکه!
- نه بابا لینی کم با اشیا حرف نمی‌زنه.

لینی نگاهشو از جادوآموزان پچ‌پچ‌کن که هرکدوم با حیوونای خودشون مشغول بودن برمی‌داره، شاخکاشو تیزتر می‌کنه و با شنیدن این حرفا چندین سیخونک به حیوون گردالیش می‌زنه و...

اتفاقی نمیفته!

- گفتم که، باید تو آب بندازمش تا به جنبش در بیـ...

ناگهان سو وسط حرف لینی می‌پره.
- لینی! می‌دونم شنیدنش برات سخته ولی... اون حیوون نیست. عروسکه. عروسک. تو اشتباهی به جای حیوون، عروسکِ حیوونا رو برداشتی که اشتباها تو صندوقچه بود.

لینی شوکه می‌شه و البته که باورش نمی‌شه! پس به جای انداختن حیوون داخل دریاچه، تنگی پیدا می‌کنه و اونو با احتیاط داخلش می‌ندازه. مجددا تنها واکنش از حیوون چشمک زدنه. لینی با بغضی در گلو دستشو از روی تنگ برمی‌داره و به سو چشم می‌دوزه.
- ولی چشماشو باز و بسته می‌کرد.
- آره مشنگا تو یه چیزی به اسم تلکوژونی (تکنولوژی) پیشرفت کردن و نتیجه‌ش شده عروسکای سخنگو و متحرک.

سو با دیدن لینی که زانوی غم به بغل گرفته بود، سریع اضافه می‌کنه:
- ولی حدس بزن چی شده! اینطوری حداقل از کلاس مراقبت از موجودات جادویی یه عروسک هدیه گرفتی که می‌تونی همیشه داشته باشیش. این خوب نیست؟
- خوبه.

و بله خب... حیوون لینی در واقع حیوون نبود... و این پیکسی ساده نفهمیده بود.

==========

چون دیر شده بود و در هر صورت حساب نمی‌شد، منم ویر زدم و رولمو تکمیل کردم.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۴۰۲/۶/۱۶ ۱:۱۰:۰۱







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.