هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: تاثیرگذارترین قسمت کتاب...
پیام زده شده در: ۱۰:۵۲ پنجشنبه ۸ دی ۱۳۹۰
#1
لحظه مرگ اسنيپ و اومدن هري بالاي سرش. خاطرات اسنيپ. مرگ دامبلدور.


Snape to Harry:
Telling you is the only ch


Re: اثر گذار ترین شخصیت کتاب روی زندگیتون کی بود؟و چرا؟
پیام زده شده در: ۱۰:۴۶ پنجشنبه ۸ دی ۱۳۹۰
#2
بدون شك سوروس اسنيپ. به خاطر تحمل اون همه درد و رنج در طول زندگيش. اون هم مثل همه ي انسان ها زندگيش پر از اشتباهات كوچك و بزرگ بود اما در نهايت تصميم گرفت بهترين چيزي باشه كه مي تونه. به نظر من بعد از اين كه اين انتخاب بزرگ رو كرد كه به دامبلدور ملحق بشه ديگه هيچوقت براي خودش زندگي نكرد و حتي از فدا كردن جون خودش در راه هدفش ترسي نداشت. و تنها تلاش كرد همون چيزي باشه كه مردم نياز دارن باشه (براش مهم نبود كه مردم چه فكري دربارش مي كنن، كاري رو انجام داد كه فكر مي كرد درسته و وظيفه اي كه بر عهدش گذاشته شده بود) و اين نهايت از خود گذشتگيش بود. اون چيزي فراتر از يك قهرمان بود ...


ویرایش شده توسط لی لی پاتر در تاریخ ۱۳۹۰/۱۰/۸ ۱۰:۴۸:۴۴

Snape to Harry:
Telling you is the only ch


Re: ناظر ماه
پیام زده شده در: ۱۸:۰۵ چهارشنبه ۴ شهریور ۱۳۸۸
#3
من به پيوز راى مى دم چون يه ناظر مدير، مدبر، كاربلد و حرفه ايه .


Snape to Harry:
Telling you is the only ch


Re: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۱:۲۳ چهارشنبه ۴ شهریور ۱۳۸۸
#4
1- يك زندگي نامه ي 20 خطي از يكي از معجون سازان بزرگ بنويسيد.(28 امتياز)

لى لى اونز پاتر
لى لى اونز در 30 ژانويه ى 1960در لندن در يك خانواده ى مشنگ به دنيا آمد. تنها همبازى اش در دوران كودكى خواهر بزرگترش، پتونيا بود كه هميشه از كارهاى لى لى حيرت زده مى شد. تا اين كه يك روز كه دو خواهر مشغول بازى بودند، پسر همسايه سوروس اسنيپ حقيقت جادوگر بودن لى لى را آشكار مى كند. همين مساله باعث برانگيخته شدن حسادت پتونيا مى شود و رابطه ى دو خواهر به سردى مى گرايد. لى لى خوشحال از اين كه كسى را به عنوان پشتيبان در دنياى جادوگرى دارد همراه سوروس در اول سپتامبر 1971 به هاگوارتز قدم مى گذارد و كلاه گروهبندى او را در گروه گريفندورى هاى شجاع مى اندازد كه اين مساله بيش از همه سبب ناراحتى سوروس مى شود.
خيلى زود استعدادش در همه ى درس ها به ويژه درس معجون سازى به رخ همسالانش مى كشد و تبديل به نور چشمى استاد معجون سازيش، هورس اسلاگهورن مى شود. اسلاگهورن به قدرى او را ستايش مى كرد كه از او دعوت كرد به باشگاه اسلاگ ( باشگاهى براى استعدادهاى درخشان) ملحق شود.
در سال هاى اول حضورش در مدرسه دوستى او با سوروس دائمى به نظر مى رسيد اما ديرى نپاييد كه اين دوستى به فرجامى تلخ انجاميد. سوروس كه همانند لى لى، حتى بيش از او در درس معجون سازى خبره بود، بر خلاف او محبوبيت چندانى نداشت. او كه احساس خاصى نسبت به لى لى داشت و با توجه به اين نكته كه او تنها كسى نبود كه اين احساس را داشت (جيمز پاتر دشمن خونى سوروس نيز بارها علاقه اش به لى لى را نشان داده بود) تصميم گرفت عضو گروهى از پسران شرور و طرفدار جادوى سياه اسلايترين شود تا توجه لى لى را به خود جلب كند و رقيب سرسختش، جيمز را كنار بزند. كه اين كار بر خلاف تصور او، اصلا به مذاق لى لى خوش نيامد. سرانجام در روزى از روزها كه جيمز پاتر به تفريح هميشگى اش يعنى آزار سوروس مشغول بود، سوروس كه باشدت عصبانى و تحقير شده بود در جواب لى لى كه براى حمايت از او با جيمز دعوا مى كرد واژه ى نابخشودنى گند زاده را به كار برد كه قلب لى لى را شكست و باعث از بين رفتن دوستى چندين و چند ساله شد.
در سال آخر مدرسه لى لى سرپرست دانش آموزان شد و كم كم علاقه اى متقابل نسبت به جيمز پاتر پيدا كرد كه منجر به ازدواج آن ها بعد از اتمام تحصيل شد. جيمز و لى لى بلافاصله عضو محفل ققنوس شدند تا به مبارزه با پليدترين جادوگر همه ى اعصار، لردولدمورت برخيزند و سه بار هم با او رو به رو شدند كه توانستند از چنگ او بگريزند. چندى بعد طبق يك پيشگويى ولدمورت دشمنش را كه تنها فرزند لى لى و جيمز يعنى هرى بود انتخاب كرد و پس از خيانت رازدار خانواده ى پاتر، پيتر پتى گرو در 31 اكتبر 1981 به خانه ى آن ها حمله كرد. با جيمز مبارزه كرد و خيلى راحت او را كشت. سپس با لى لى رو به رو شد كه هرى كوچك را كه يك سال بيشتر نداشت در آغوش گرفته بود. ولدمورت به درخواست يكى از مرگخوارانش، سوروس اسنيپ، كسى كه پيشگويى را بدون دانستن مفهوم آن براى ولدمورت گزارش كرده بود، قصد نداشت لى لى را بكشد. اما لى لى التماس مى كرد به جاى هرى او را بكشد و سرانجام خود را فداى فرزندش كرد تا جادويى باستانى را اجرا كند كه باعث نابودى موقت ولدمورت و محافظت از جان فرزندش شد.

2- نکات مثبت و منفی این کلاس ، تدریس و استاد رو در طول ِ این ترم بنویسید.(2 امتياز)
به نظر منى كه تكاليف غر رول رو به تكاليف رول ترجيح مى دم كلاس بسيار خوبى بود. شخصا هيچ نقطه ضعفى نمى بينم. همه چى فوق العاده بود، هم موضوعات تدريس، هم شيوه ى تدريس و هم تكاليف. خسته نباشيد استاد و از تمام زحماتتون ممنون. اميدوارم بازم شما رو به عنوان استاد اين درس ببينم.


ویرایش شده توسط لی لی پاتر در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۴ ۱۱:۲۴:۵۹

Snape to Harry:
Telling you is the only ch


Re: كلاس آموزش دوئل
پیام زده شده در: ۱۳:۱۹ سه شنبه ۶ مرداد ۱۳۸۸
#5
معلم کلاس دوئل رو در یک پاراگراف تعریف کنید.( یعنی من رو در یک پاراگراف تعریف کنید هم ظاهری هم باطنی هم اخلاقی)(20 امتیاز)

درود بر پروفسور آبرفورث عزيز،
از نظر ظاهرى فقط مى شه از رو آواتار حرف زد كه به نظر من يه خرده هراس انگيزه و داره تاريكى رو به تصوير مى كشه.
اما اين فقط ظاهر قضيه است. و من با اطمينان مى تونم با توجه به كلاس هاى شما بگم كه باطنتون نه تنها اصلا ترسناك نيست بلكه شما از حس بزله گويى قوى برخوردار هستين. هميشه به فكر شاگردانتون هستين. اخلاقتون خيلى خوبه و كلا شخصيت با مزه اى دارين كه مسلما باعث مى شه شاگرداتون از كلاس ها لذت زيادى ببرن و هيچكس از شما و كلاستون نمى ترسه. در عين حال، با وجود اين همه شوخ طبعى و اين رابطه ى خوبى كه با شاگردا برقرار مى كنين مى تونين به خوبى كلاستون رو كنترل كنين و همه براتون احترام زيادى قائلن و به درس و كلاس شما اهميت زيادى مى دن. كه اين ويژگى براى همه ى اساتيد الزاميه، به خصوص براى استاد دوئل كه بايد آماده باشه هر لحظه هيجان بچه هاى كلاس رو كنترل كنه كه خيلى كار سختيه. شما ذهنيت كاملا شفاف و روشنى از كلاس هاتون دارين. همه ى اينا فقط مى تونه يه دليل داشته باشه. اونم اينه كه شخصيت شما انقدر پخته و با تجربه هست كه مى دونه دقيقا چى كار بايد بكنه و در هر شرايطى بايد چه برخوردى داشته باشه. كجا بايد خشن و جدى باشه و كجا مهربون و شوخ طبع.


Snape to Harry:
Telling you is the only ch


Re: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۰:۱۷ یکشنبه ۴ مرداد ۱۳۸۸
#6
تاریخچه ای از جاروهای مختلف بنویسید.(سازنده، تاریخ ساخت، فواید،وردهای محافظ جارو یا کار آنها و...)

پاك جارو: اولين جارويى كه ساخته شد قبل از اختراع ورزش كوييديچ، پاك جاروى شماره ى 1 بود كه در سال 1946وارد بازار شد. سازنده اش فردى اسكاتلندى به نام الكساندر فريگسون بود كه در آن زمان تنها 28 سال داشت. اين جارو قابليت خاص و قابل توجهى نداشت به اين دليل كه اولين جاروى پرنده بود و اولويت اول مسلما يك پرواز آرام و دلنشين بود. آن زمان سرعت خيلى اهميت نداشت چون كسى نمى دانست در آينده ى نزديك ورزشى به نام ورزش كوييديچ اختراع خواهد شد. اين جاروها، جاروهاى خانوادگى بودند و براى مسافرت هاى مسافت كوتاه استفاده مى شدند. هيچ گونه ورد خاصى براى محافظت از اين جارو به كار برده نشد البته به جز ورد دزدگير كه كارش از اسمش پيداست. يك وسيله ى نقليه ى خوب و نسبتا ايمن بود براى خانواده هايى كه بچه هاى كوچك داشتند و نمى توانستند از طريق ظهور و غياب جا به جا شوند.

نيمبوس: سال 1989 بود. تا آن زمان انواع مختلفى از جاروها وارد بازار شده بودند. الكساندر فريگسون، مخترع پاك جاروها، در آن روزها به فكر ساختن جاروى جديدى افتاد كه بتواند از هر نظر جاروهاى ساخته شده تا آن زمان را ازميدان به در كند. او ساعات زيادى را در اتاق كارش به بررسى كتاب هاى مختلف درباره ى درختانى پرداخت كه براى ساختن جارو مناسب بودند. سرانجام پس از يك سال تحقيقات فراوان، و همچنين سفر به نقاط مختلف جهان، درخت مورد نظر را در منطقه اى به نام نيمبوس يافت و به همين دليل اسم جارو را نيمبوس گذاشت و چون معتقد بود جارويى است فراتر از انتظار و امكانات آن قرن، نامش را نيمبوس 2000 نهاد تا بيانگر اين نكته باشد كه جارويى است در حد قرن 21 و تكنولوژى هاى آن قرن. از جمله نكاتى كه اين جارو را از ساير جاروهاى زمان خود متمايز مى كرد، تعادل خوبى بود كه داشت و اين كه در هنگام فرود بسيار قابل كنترل بود، امكان نداشت حتى كسى كه در جاروسوارى هيچ تبحرى ندارد موقع فرود دچار مشكل شود يا با آن جارو سقوط كند. در نتيجه آن جارو از همه بيشتر توجه بازيكنان جستجوگر كه مجبورند براى گرفتن گوى زرين خود را به آب و آتش بزنند را جلب كرد و فروش بى سابقه اى داشت.

آذرخش: جارويى كه هنوزم كه هنوزه خيلى ها روياى سوار شدنش را در سر دارند. جارويى كه خيلى زود از اهميت نيمبوس ها كاست و به طرز شگفت آورى جاودانه شد. تاريخ ساخت اين جارو به طور دقيق مشخص نيست. بسيارى از كارشناسان بر اين باورند كه ساخت اين جارو سال ها زمان برده است. در مورد سازندگانش نيز ترديدهاى زيادى وجود دارد. فى المثل اولين شخص مدعى ساخت اين جارو ويليام نيومن بود. بعد ها عده اى اظهار داشتند كه صحبت هاى نيومن كذب محض است و بنابراين تا به امروز نام سازندگان اين جارو در هيچ كتابى به طور قطع ثبت نشده است. اما اولين بار اين جارو در تاريخ 19 جولاى 93 وارد بازار شد و همه را مجذوب ويژگى هاى بى همتاى خود كرد. مهمترين ويژگى اين جاروها كه با شنيدن نامشان نيز در ذهن تداعى مى شود، سرعت و شتاب فوق العاده زيادشان است. چيزى در حدود 90 مايل در ساعت كه شايد اين دليل عمده ى انتخاب اسم آذرخش برايشان باشد. از نظر تعادل تاكنون و با گذشت بيش از دو دهه از ورود اين جاروها به بازار هيچ جارويى نتوانسته با آذرخش مبارزه كند. ورد هاى دفاعى به كار رفته روى اين جاروها بسيار پيشرفته و در عين حال گمنام است. سازنده يا سازنده هاى اين جارو آن وردها و طرز ساخت آن ها را به هيچ وجه بروز نداده اند و هركس كه خواهان كار در شركت توليدى اين نوع جارو است بايد حتما قول شرف بدهد كه رازهاى اين جارو را برملا نكند. اين جارو هرگز از پا در نمى آيد، نمى شكند، طلسم نمى شود، تغيير شكل پيدا نمى كند، كنترلش را از دست نمى دهد و به طور كلى امنيت كامل را براى افراد به همراه دارد.


Snape to Harry:
Telling you is the only ch


Re: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۰:۴۵ پنجشنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۸
#7
تکالیف:

1- نمایشنامه ای بنویسید که در طی آن یک جارو طبق پست من و مطالب کتاب پروازی کوییدیچی بنویسید(کامل شرح بدید.30 امتیاز)




2- پنج ورد دیگه رو معرفی کنید و فایده آن را نیز بنویسید(حتما جدا از سؤال اول بنویسید.بستگی به خلاقیت از 1 تا 10 امتیاز)
1- ستام جتكو: براى اين كه فرد به راحتى بتواند روى جارويش بايستد و سر نخورد.
2- اوليگانس كاتابوس: براى اين كه اگر كسى خواست جارو را با ورد اكسپليارموس از شما بگيرد، در اين كار موفق نشود.
3- مايسل آكسيو: براى اين كه كسى غير از صاحب جارو نتواند با افسون جمع آورى جارو را احضار كند.
4- ديستانو اوريكا: براى اين كه هيچ كس بدون اجازه ى صاحب جارو نتواند به آن دست بزند.
5- اوره گامو ديسنتوم: براى اين كه جارو از بلاياى طبيعى مثل طوفان، سيل، گردباد و ... در امان بماند.


Snape to Harry:
Telling you is the only ch


Re: ����� ����� ������
پیام زده شده در: ۱۰:۳۷ پنجشنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۸
#8
تکلیف:
1- نمایشنامه ای بنویسید که در طی آن یک جارو طبق پست من و مطالب کتاب پروازی کوییدیچی بنویسید(کامل شرح بدید.30 امتیاز)

خارجى- محوطه ى يك جنگل- روز

پيرمرد در بيشه اى پر از درخت، دنبال چيزى مى گشت. تك تك درخت ها را بررسى مى كرد تا آن چيزى را كه مى خواست بيابد. سرانجام پس از ده دقيقه گشت و گذار به يك درخت پير و تنومند رسيد كه قدش سر به فلك مى گذاشت. خيلى سريع دست به كار شد. تبرش را برداشت و شروع كرد به ضربه زدن به درخت. پس از يك تلاش مداوم چند دقيقه اى سرانجام موفق شد و درخت از جايى نزديك ريشه اش از جا در آمد. سپس چوبدستيش را به طرف آن درخت بى جان گرفت و گفت:
- وين گارديم لوى اوسا.
درخت اندكى از زمين فاصله گرفت. با چوبدستى هدايت آن را در دست گرفت و به سوى منزلش راه افتاد.

داخلى- كارگاه نجارى- روز
پيرمرد به محض رسيدن به كارگاهش، به جان درخت افتاده بود و با چوبدستيش و گاهى اوقات هم با استفاده از تيشه و تبرش سعى مى كرد به آن شكل دهد. بعد از يك ربع ساعت و زمانى كه تقريبا كارش رو به اتمام بود صداى همسرش را شنيد كه به طرف كارگاه مى آمد.
- آخه مرد، اين چه بساطيه كه راه انداختى! نمى گى همسايه ها خوابند! چى كار دارى مى كنى؟
- دارم براى نوه ى عزيزمون يه جارو درست مى كنم.
- يه چى؟
-يه جارو! منظورم يه جاروى درست حسابيه! نه از اون پاك جاروهايى كه طفلكى مجبوره سوار بشه و همه تو مدرسه مسخره اش مى كنن.
- چه فرقى مى كنه؟ در هر حال اون بازيش عاليه!
- دقيقا به همين خاطره كه فكر مى كنم شايستگى يه جاروى بهتر رو داره. آخه ما كه پول نداريم براش يكى بخريم. به فكرم رسيد كه خودم يكى براش درست كنم. تازه فقط اين نيست. به نظرم اومد چون بازيكن خوبيه، خيلى ها ممكنه بهش حسودى كنن و بخوان بهش آسيب بزنن پس مى خوام كلى ايمنيش رو بالا ببرم.
- امان از دست شما مردها!
زن اين را گفت و مرد را به حال خود گذاشت.
- خوب، حالا نوبتيم باشه، نوبت مسائل ايمنيه. ببينم چى كار مى تونم بكنم. اين چطوره؟ اسفواپ سياسفوال! اسفواپ آداسفوال! اسفواپ بلاجشلد! اسفواپ فاوانس!
پيرمرد آن قدر با عجله اين ورد ها را خواند كه باعث حيرت خودش هم شد. سپس به فكر فرو رفت تا مطمئن شود چيزى را از قلم نينداخته است.
- آهان بله. اسفواپ اكسپينوادو! حالا ديگه هيچ كس نمى تونه بهش تنه بزنه. ديگه چى مونده؟ اسفواپ ميسترآكنوم! اينم براى اين كه كسى نتونه حركت جاروش رو متوقف كنه يا اختيار هدايتش رو از دستش بگيره. و يه چيز ديگه مونده. يعنى بايد مونده باشه چون گوشم سنگينى مى كنه. چى بود؟ خدايا چرا من آلزايمر گرفتم. آهان، يادم اومد. بايد اين باشه. اسفواپ لاسن سمپر، اينم براى اين كه اگه كسى خواست موقع جارو سوارى از پشت بلايى سرش بياره، جارو جا خالى بده. عالى شد. فوق العاده است.
سپس با خوشحالى جاروى نو را روغن مالى كرد و برق انداخت و در كاغذ كادو پيچيد تا نوه اش را خوشحال كند.


Snape to Harry:
Telling you is the only ch


Re: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۲۱:۰۶ سه شنبه ۲۳ تیر ۱۳۸۸
#9
تکالیف : (همگی غیر رول هستند)
تکلیف اول : خصوصیات جادوگرانی که به دو گروه انتیکوموس و سینسیماریوس وارد شده اند را بنویسید.( 15 امتیاز )


سينسيماريوس ها افرادى شجاع، انقلابى و باكفايت در رهبرى مردم بودند. آن ها همچينين جادوگرانى بسيار اخلاق مدار و طرفدار دموكراسى، آزادى و برابرى بودند و اولين كسانى بودند كه چيزى به نام حقوق بشر را به وجود آوردند.
اما انتيكوموس ها جادوگرانى خودخواه بودند. استعداد و هوششان برابر ريپيرسيموس ها بود اما فقط به فكر منافع خود بودند. نه دست به خشونت و كارهاى پليد مى زدند نه موافق با سينسيماريوس ها بودند. آن ها راه خود را مى رفتند و فقط براى افراد گروه خود ارزش قائل بودند و به هيچ وجه به برابرى و حقوق بشر اعتقاد نداشتند.

تکلیف دوم : اولین جنگی که بین سه قبیله رخ داد را نوشته و بنویسید که چه گروهی این جنگ را شروع کرده و چه گروهی پیروز این جنگ بوده است. ( 12 امتیاز )

اولين جنگى كه در ميان اين سه قبيله ى جادوگرى رخ داد همان طور كه پيش بينى مى شد بين دو قطب كاملا متضاد يعنى سينسيماروس ها و ريپيرسيموس ها رخ داد چرا كه در آن زمان فرمانروايان قبيله ى ريپيرسيموس مشغول كشور گشايى و غارت قبايل مختلف بودند و مى خواستند همه چيز را صاحب شوند. در آن زمان آن ها جنايت هاى بسيارى را انجام دادند و عده ى زيادى را به قتل رساندند. اما سينسيماروس ها در فكر برقرارى صلح و همين طور عدالت در سراسر جهان بودند و به همين منظور منشور حقوق بشر را نوشتند. اما هنگامى كه ديدند ريپيرسيموس ها چه رويه اى در پيش گرفته اند تصميم گرفتند كه هر طور شده جلوى آن ها بايستند. آن ها بعد از پيشنهاد مذاكره و دعوت سران قبيله ى مذكور، و هنگامى كه دريافتند آن قبيله تمايلى به انجام گفتمان دوستانه ندارد تنها راه را درعلنى كردن مخالفت و دشمنى خود با آن قبيله ديدند و چون از رفتارهاى ناشايست آن ها به تنگ آمده بودند چاره اى نداشتند جز اين كه به آن ها حمله كردند و در نهايت پيروز شدند. پس از پيروزى همه ى كسانى را كه در بند قبيله ى ريپيرسموس بودند آزاد كردند و توانستند تا حد زيادى آزادى، برابرى و دموكراسى را با رعايت حقوق بشر در جامعه ى جادوگران برقرار سازند.
نكته ى جالب و باز هم قابل پيش بينى اين كه در هيچ يك از كتاب هاى تاريخى هيچ اشاره اى به انتيكوموس ها در اين جنگ نشده است چرا كه آن ها هيچ سود و منفعتى در اين جنگ براى خود نمى ديدند، پس ترجيح دادند سكوت كرده و فقط تماشاگر اين انقلاب در دنياى جادوگران باشند.
تکلیف سوم : این جلسه رو چطور دیدید؟( 3 امتیاز )

اين جلسه عالى بود. من كه هيچ ايرادى نمى بينم پروفسور. از موضوع هميشه جذاب درس گرفته تا تكاليف، همه چيز خوب بود.


Snape to Harry:
Telling you is the only ch


Re: كلاس آموزش دوئل
پیام زده شده در: ۱۷:۲۰ دوشنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۸
#10
تکالیف :

1- بهترین حالت ارسال طلسم پروتگو رو توضیح بدید.(منظور نوع قرار گیری چوبدستی در دست، نوع ارسال طلسم و حرکت چوبدستی مانند موجی و غیره)


بهترين حالت اين است كه انتهاى چوبدستى (با كمى فاصله از ته چوبدستى) را با دو انگشت اشاره و شست بگيريم و سپس دستمان را از پشت بدن رد كنيم و از طرف پهلوى مخالف دستى كه با آن چوبدستى را گرفته ايم در آوريم و طلسم را بى كلام به سمت حريف شليك كنيم. حركت چوبدستى بايد به شكل عدد هشت فارسى باشد و بيشرين نيرو را بايد هنگامى وارد كنيم كه مى خواهيم با حركت از پايين به بالا عدد هشت را كامل كنيم. (ضربه بايد كوبنده باشد.) قدرت اين طلسم، بر خلاف بسيارى از طلسم ها با بلندى صدايى كه آن را بر زبان مى آورد نسبت عكس دارد و بهترين حالت اين است كه در نهايت تمركز و بدون اين كه حتى نام آن را زمزمه كنيم اجرايش كنيم.


2- در یک دوئل پیروز شدید و حریفتون هم از پا افتاده، بالای سرش ایستادید و میخواید اونو بکشید.در یک پاراگراف این صحنه رو توضیح بدید.توضیح میتونه از زبان راوی باشه و یا از زبان خودتون بصورت دیالوگ باشه و یا ترکیبی از هردو.


لى لى، در حالى كه بالاى سر قربانى اش ايستاده بود اثرى از خشم در چهره اش پيدا نبود. صورتش با هر نوع احساسى بيگانه بود. حالت چشمانش از همه بيشتر حكايت از خونسردى و بى تفاوتى او مى كرد. قربانى در حالى كه به چشمان او زل زده بود سعى مى كرد آخرين كلماتش را بر زبان بياورد اما درد او را از پا در آورد. در صورت او اثرى از التماس و خواهش ديده نمى شد. تنها نفرت بود و درد. در نهايت توانست چند كلمه اى صحبت كند:
- به خودت نگاه كن! به چى تبديل شدى؟ حتى جنايتكار ها هم به يه اصولى پايبند هستند. تو چى؟ تو به چى پايبندى؟ تو به چى پايبندى؟
و بعد از آن در صورت لى لى تف كرد. لى لى حركت عجيبى انجام داد. حال مى شد خشم را در چشمانش خواند. كمى از قربانى به زانو در آمده فاصله گرفت و رويش را از او برگرداند. در چند مترى او شروع به قدم زدن كرد و در عين حال صورتش را نيز پاك كرد. سپس برگشت و باز با همان چهره ى بى احساس بدون هيچ حرفى و بدون اين كه اجازه ى صحبتى ديگر به مرد بدهد چوبدستيش را بالا آورد و با بى حالت ترين لحن ممكن گفت:
- آواداكداورا.


ویرایش شده توسط لی لی پاتر در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۲۲ ۱۷:۵۰:۳۹

Snape to Harry:
Telling you is the only ch






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.