هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۰:۲۰ پنجشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۸۹
#1
ببخشید ها ولی فک کنم مشخصات قبلی منو برام نوشتین. من یه سری از جمله هاشو ویرایشیده بودم آنتونی جان!:D

تصحیح شد هستیا جان


ویرایش شده توسط آنتونین دالاهوف در تاریخ ۱۳۸۹/۱۲/۱۹ ۲۱:۲۶:۱۳

گل می کند شقایق، دانه ی اسفند می رسد


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۵:۲۶ سه شنبه ۱۷ اسفند ۱۳۸۹
#2
هه ایول من فراموش شدم!

نام: هستیا جونز
لقب : هستی -دوست دارم ایندیانا صدام کنن-
گروه: هافلپاف
چوبدستی: سی سانتی متر با مغز موی دم تک شاخ و چوب صندل سرخ
جارو : نیمبوس 3000
سپرمدافع: سینه سرخ
مشخضات ظاهری: موهای کوتاه رنگ شده به رنگ سبز ، چشم های آبی ، قد متوسط و چهره آرام و بشاش
نژاد : اصیل زاده
توانایی ها : پرواز با چوب جارو ، معجون سازی
توضیحات دیگر : عضو محفل ققنوس و خواهر بزرگتر مگان جونز هستم ، به شدت از عنکبوت می ترسم!


تایید شد!


ویرایش شده توسط آنتونین دالاهوف در تاریخ ۱۳۸۹/۱۲/۱۷ ۱۸:۱۲:۳۷

گل می کند شقایق، دانه ی اسفند می رسد


Re: ضرب المثل های جادویی
پیام زده شده در: ۲۰:۰۷ دوشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۹
#3
کار هر کس نیست معجون ساختن
نمره A خواهد و هوش خفن!:D

عین فیلچ نق می زنه ( نمونه اصلی: مثل کنیز مش باقر می مونه:D)


گل می کند شقایق، دانه ی اسفند می رسد


Re: صحنه محبوب کتاب 7 که میخواین توی فیلم ببینین؟
پیام زده شده در: ۱۹:۴۴ دوشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۹
#4
فلش بک اسنیپ + مرگ فرد تو بغل پرسی.... آی میخوام گریه کنم سرش!:((


گل می کند شقایق، دانه ی اسفند می رسد


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۸:۵۶ دوشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۹
#5
عنکبوت - شنا - پرواز - تنبیه - غروب - میخکوب - شنل - جغد - نعره - رون ویزلی


خیلی وقت بود گذارش به آنجا نیفتاده بود. حتی تصادفا هم از آن طرفها رد نشده بود . بخشی از قضیه عمدی بود؛ هنوز گاهی صدای نعره ی برادرش را در خواب می شنید.... شاید هم داشت می خندید. به یاد نمی آورد. خیلی سال گذشته بود.. خیلی....
مدتی از غروب آفتاب می گذشت و شب پرواز کنان کلاه سیاهی را بر سر جنگل ممنوعه می کشید. چقدر هاگوارتز زیر نور سرخ خورشید باشکوه و میخکوب کننده به نظر می رسید.... عظمت برج های سر به فلک کشیده اش بیشتر به چشم می آمد و ده ها پنجره ی درخشان- به طلف اجنه خانگی- که نور را به سمت جنگل منعکس می کردند مثل چشم های بیشمار یکی از عنکبوت های هاگوارتز به چشم می آمدند.
رون از فکر عنکبوت ها به خود لرزید. همیشه او را می ترساندند و بعد از مرگ فرد ، تنها یادآور یک کابوس دور بودند. خیلی سال گذشته بود.. خیلی...


هی ، سلام!:D کسی منو یادشه؟
من سبک جادوگرانی یادم رفته کم کم راه می افتم!!:D:D


تایید شد!
سلام. توصیفتون از رون بعد از پایان کتاب هفتم خیلی قشنگ بود. فکر میکنم شمارو یادمه، عضو هافلپاف بودید قبلا.


ویرایش شده توسط آنتونین دالاهوف در تاریخ ۱۳۸۹/۱۲/۱۷ ۰:۱۰:۲۳

گل می کند شقایق، دانه ی اسفند می رسد


Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۱۸:۳۸ سه شنبه ۲۰ بهمن ۱۳۸۸
#6
همهمه ای در کلاس پیچید .
-بابا بیخیال استاد!

-استاد از این شوخی ها نکنید! من قلبم ضعیفه!

-پروفسور ما هنوز برای چنین کاری آماده نیستیم!!

جیمز چوبدستی اش را بی هدف در هوا چرخاند و با صدای بلند گفت:
-ساکت! همه تن کاری رو که گفتم انجام میدید! هیچ عذر و بهانه ای قابل قبول نیست!!

با نگاه کلاس را جست و جو کرد و بالاخره چشمانش روی یک نفر ثابت شدند .
- تو!

آنجلینا دست لرزانش را بالا برد و گفت:
-من؟!

جیمز در حالی که به سمت لاکرونیا ها می رفت تا حریفی برای آنجلینا انتخاب کند جواب داد:
-تو از معدود کسانی بودی که دفعه قبل با لاکرونیا جنگیدن .بیا به این جوجه های ترسو نشون بده چطور باید با یه لاکرونیا مواجه شد!

آنجلینا آب دهانش را به زحمت قورت داد . با آنکه قبلا یک بار آن جانور را شکست داده بود هیچ دلش نمیخواست دوباره رو در رویش قرار بگیرد . اما همه میدانستند که جیمز هیچ وقت از حرفش بر نمی گردد و مسلما نافرمانی را هم قبول نمی کرد .

آنجلینا از جا بلند شد و با گام های کوتاه به سمت جیمز راه افتاد . سر راه ، نگاهش با نگاه جیمی تلاقی کرد و او لبخند دلگرم کننده ای زد و برایش دست تکان داد . آنجلینا که کمی جرئت پیدا کرده بود جلوی میز پروفسور متوقف شد و به حریفش چشم دوخت . چندان از قبلی بزرگ تر نبود و این کورسوی امیدی در دلش ایجاد می کرد .

لاکرونیا تکانی خورد و طلسم مرگباری به طرف آنجلینا پرتاب کرد . آنجلینا با مهارت یک بازیکن کوییدیچ حاذق خودش را به کناری انداخت و فریاد زد:
-آمینوا!!

طلسم به هدف خورد و لاکرونیا را قدی به عقب راند . آنجلینا که دوباره اعتماد به نفسش را به دست آورده بود قبل از آنکه حواس لاکرونیا سر جایش برگردد طلسم دیگری اجرا کرد:
-پتریفیکوس توتالوس!

جیمز که بین ردیف نیمکت ها ایستاده بود تا جا را برای دوئل آنجلینا باز کند فریاد زد:
-نه! تو باید اول دیواره دفاعی رو ایجاد کنی!!

آنجلینا انگار اصلا حرف استادش را نشنیده بود. از طلسم دیگری جاخالی داد و دوباره جانور را هدف قرار داد:
-اسپریو!!

لاکرونیا که یک بار فریب خورده بود با خشم در خود پیچید و از سر راه اشعه آبی رنگی که به سمتش می رفت کنار رفت و دستان بی شکلش را بالا برد . جیمز خطر را احساس کرده بود ؛چوبدستی اش را به سرعت بیرون کشید . هر چند کمی دیر شده بود ...
-اکاماندا!

صدای جیغ آنجلینا بلند شد . لاکرونیا قبل از کامل شدن دیواره ی دفاعی طلسم را به خودش برگردانده بود . جیمز شتابان جادوی دیگری را به اجرا در آورد . لاکرویا با صدای بلندی نا پدید شد و به قفسش برگشت . به محض ناپدید شدن موجود ، جیمی به طرف آنجلینا دوید که بیهوش کف کلاس افتاده بود ....


ویرایش شده توسط هستيا جونز در تاریخ ۱۳۸۸/۱۱/۲۰ ۱۸:۴۶:۳۸


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۷:۰۴ دوشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۸
#7
تکلیف اول : رولی بنویسید که در آن جانور نمایی را با موجودی جادویی مقایسه کرده باشید . ( حداقل 15 خط ) ( 25 امتیاز )

سوسک بلوطی رنگ زیبایی که بال هایش همچون جواهر زیر نور مشعل می درخشیدند ، جلوی آینه قدی خوابگاه دختران هافلپاف ایستاده بود و در حالی که تصویر خودش را در آینه بررسی می کرد شاخک های درازش را تکان می داد . قدش یک و نیم سانتی از سوسک های معمولی بلند تر بود و دور چشمانش عامت هایی شبیه به عینکی بزرگ دیده می شد . هیچ کس در خوابگاه نبود .

سوسک با خیال راحت دور خودش می چرخید ، اندام متناسبش را با رضایت خاطر نگاه می کرد و حظ می برد . آنقدر محو خودش شده بود که حرکت چیزی سیاه رنگ را از پشت سرش ندید .

-پیشت!!

سوسک قهوه ای از جا پرید و پشت سرش را نگاه کرد . یک جیمینی (سوسک حمام جادویی) صدایش کرده بود و داشت به او نزدیک می شد . از دید سوسک اول ، جیمینی خیــــــــــــلی معمولی بود . بال های درازش که دو برابر خود طرف طول داشتند درست همرنگ بال های خودش بودند . دو شاخکش هم خیلی دراز بودند و یک دور پیچ خورده بودند . با این حال، خود جیمینی جثه کوچکی داشت و حتی نصف سوسک قهوه ای هم نمیشد .

سوسک قهوه ای در دل آهی کشید . دوباره نتوانسته بود یک دقیقه تمام جمال سوسکی خودش را به تنهایی نگاه کند و لذت ببرد . همیشه یکی از سوسک های قلعه پیدا می شد و ایجاد مزاحمت می کرد . باید دوباره به شکل اولش برمیگشت ؛ قبل از اینکه این یکی هم مثل قبلی پیشنهاد ازدواج بدهد .

-شپلق!

ریتا کفشش را از روی جمینی له شده برداشت .با قدم های بلند از جلوی اینه دور شد و جسد سوسک بدبخت را به حال خود گذاشت .

تکلیف دوم : دو جانور نما ( که آنها را می شناسید ) و سه موجود جادویی را فقط نام ببرید . ( تکلیف از این راحت تر ؟ ) ( 5 امتیاز )

1-ریتا اسکیتر
2-سیریوس بلک

1-هیپوگریف
2-تسترال
3-تیغالو



Re: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۷:۵۳ دوشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۸۸
#8
1. روش دقیق جدا شدن از زمین و شروع پرواز را به طور کامل شرح دهید. (5 نمره)

اول جارو رو بین دو پا نگه میداریم . دقت می کنیم که جارو قصد فرار نداره و لازم نیست تا سر حد خفگی فشارش بدیم! و دقت می کنیم که ته جارو( همانجایی که مشنگ ها باهاش زمین رو تمیز می کنن ) باید پشتمون باشه و تهش تو دستمون!

نیت می کنیم... این مرحله خیلی اهمیت داره .جاروی خوب وقتی خوب پرواز می کنه که حس نکنه سوارش هر لحظه ممکنه دچار غش و افتادگی فشار و اینها بشه!
خلاصه ، با حفظ آرامش ، با پا نیرویی به زمین وارد می کنیم و با استفاده از اون نیرو روی هوا بلند می شیم . پا رو ، از پنجه تا پاشنه از روی زمین برمیداریم و سوار جریان هوا میشیم ( ترجیحا تا آخرین لحظه شست پا روی زمین باشه ) در انتها روی جارو خم میشیم، پاها رو جمع می کنیم و کمی اوج میگیریم تا فاصله مناسب رو با زمین پیدا کنیم .

2. شیوه ی صحیح پیچیدن و تغییر مسیر بدون انحراف و لرزش را توضیح دهید. (5 نمره)

تغییر مسیر مستقیم: دست راست جلو و دست چپ عقب ، روی دسته جارو قرار داده میشه . اول بالا تنه رو به سمتی که میخوایم متمایل می کنیم . ذره ذره بیشتر خم میشیم و با دست ، جارو رو هم به اون سمت میکشیم . کل حرکت نباید بیشتر از پنج ثانیه طول بکشه . در صورت درست اجرا شدن این روش ، با زاویه بیست الی سی درجه نسبت به سطح زمین تغییر مسیر میدیم . کاربرد این روش در سبقت گرفتن هست .

تغییر مسیر پیچشی: فرق خاصی با نوع مستقیمش نداره . فقط باید نیروی وارد شده از طرف دست راست بیشتر باشه و زاویه بدن کمتر از پنجاه درجه نمیشه . این حرکت بیشتر برای لایی کشیدن و جاخالی دادن استفاده میشه .

3. چگونگی فرود مناسب و بدون سقوط از روی جارو را بگویید. (5 نمره)


واضح و مبرهنه که اول یک سطح جامد ، با حداقل مساحت یک متر مربع پیدا می کنیم

آماتور :ارتفاع کم میکنیم تا به ارتفاع یک تا یک و نیم متری باند فرودمون برسیم . در صورت امکان یکی دو متر دورخیز می کنیم و بعد ، در حالی که خیلی ملایم ارتفاع کم میکنیم به سمت سطح جامد حرکت می کنیم .پاها رو از حالت جمع خارج می کنیم و آماده نگه میداریم . به محض اینکه موفق شدیم نوک انگشت پامون رو به زمین تماس بدیم یهو پایین میایم و پرواز رو متوقف می کنیم . در صورتی که باند فرود صخره ای لب دریا بود ، ترجیحا چتر نجات رو هم باز می کنیم تا از لبه ش پرت نشیم در غیر این صورت ، نیم متر جلوتر روی زمین متوقف میشیم .

حرفه ای: با زاویه نود درجه به سمت زمین سقوط می کنیم . دو سه متری مونده به شپلخ شدن ، سرعت کم می کنیم ، پاها دراز می کنیم و از حالت خمیده در میایم . تو نیم متری زمین سر جارو رو ناگهانی به سمت بالا می چرخونیم و پرواز رو متوقف می کنیم . در صورت اجرای درست همون نقطه فرود میایم یا حد اکثر ده سانت سر می خوریم .

4. در رولی کوتاه (7 الی 12 خط) به صورت طنز متن بالا را ادامه دهید و اشتباهات شاگردان و اتفاقاتی را که برایشان می افتد را به طور دقیق توصیف کنید. (15 نمره)

-سوووووت!

نفر اول که از قضا کینگزلی بود با اعتماد به نفس کامل پاهاش را به زمین کوبید تا تجربه چندین ساله اش را در پرواز به نمایش بذاره . جاروی شهاب به ظرافت در هوا به پرواز در اومد و چند نفر با صدای بلند ابراز احساسات کردن . کینگزلی برگشت تا برای طرفدارانش دستی تکون بده و ....
-شپلق!!

****
-سووووت!
چوچانگ، نفر پنجم ، نگاه وحشت زده ش رو از کینگزلی که پای جایگاه تماشاگران افتاده بود و هر چند ثانیه یه بار به شکلی عصبی می لرزید برداشت و ستاره دنباله دار وفادارش رو به پرواز در آورد . ملت که بعد از ناکار کردن سه نفر دیگه جیکشون در نمی اومد در سکوت اوج گرفتن چو رو تماشا کردن . چو داشت تازه ارتفاع می گرفت که مگسی تصمیم گرفت روی دم جاروش بشینه تا کمی خستگی در کنه ....
-گرومپ!

******
-سوووووووت!
هستیا به صورت دنده عقب به پرواز در اومد !

*****
-سوووووت!
جاروی نویل مثل اسب هار شروع به ویراژ دادن تو هوا کرد.... صبر کن ببینم! نویل اینجا چیکار می کنه؟!

*****
سوووووت!
نفر آخر ،گویل، در حالی که می دوید و جاروش رو با یه دست گرفته بود با دست دیگه شروع به بال بال زدن در هوا کرد



لودو با عصبانیت از جا بلند شد و فریاد زد:
- خودم بهتون نشون میدم چطور باید پرواز کرد!!
همه به استاد خیره شدند . بگمن که صورت گردش از خشم به رنگ لبو در اومده بود با قدم های محکم به طرف جارو ها رفت ، پاش به ردای بلندش گیر کرد ، و با مغز به زمین نازل شد


گل می کند شقایق، دانه ی اسفند می رسد


Re: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۱۷:۳۷ شنبه ۱۰ بهمن ۱۳۸۸
#9
1) هری پاتر به همراه یکی از فرزندانش و یکی از دوستانش رو توصیف کنید! ( 15 امتیاز! )

هری پاتر، از بالا به پایین : جنگلی از موهای سیاه ، صحرایی بی آب و علف ، یک آذرخش سیصد ولتی در گوشه ای ، چند ردیف استپ پرپشت ، دو عدد ته استکان از بلور کاوه ، دو چشم وق زده سبز ، دماغ و دهن ، نیش تا بناگوش باز، قد دراز ، اگر از خواب بیدار نشده باشد یک چوبدستی هم در دست!

آسپ پاتر: همون توصیفات قبلی ، بدون عینک و صاعقه، قدی نه چندان دراز ، کک و مکی .

نویل لانگ باتم : قدی به مراتب دراز تر از هری ( بستگی دارد به آنکه شخص شخیصشان یافت گردد یا بازیگرشان!!) ، دندان خرگوشی ، صورت گرد ، مدل موی آلمانی و فوق العاده کوتاه ، چشم های میشی درمانده و هیکل کمی خپل!

استاد، دقت داشته باشند که استعاره ،در این توصیف ، فراوان است و مرا وقت، تنگ تا کمی بیشتر توضیح دهم از بهرتان!

2) به صورت طنز، نبرد آخر ولدمورت با هری پاتر را که منجر به مرگ ولدمورت شد، با هرگونه تغییرات به میزان دلخواه، تشریح کنید! ( 15 امتیاز! )

هری از این سوی میدان ، سوار بر رخش خویش ، آذرخش، نعره برآورد :
-کجاااااااایییییی ای لــــــــــــــرد؟!

و لرد از اینسوی میدان ،پیاده ، فریاد کشید:
-اینجاااااایم....ای هری!

(و بر اثر این فریاد ها بود که شیشه های تالار همی خرد بگشت و تا سال ها بعد از آن ، مدیر خسیس اقدام به تعمیر شیشه نمی کرد و می فرمود:
- یادگاریست از زمان جنگ بزرگ ،و افتخاریست برای ما ، که مدرسه مان زخمی از آن دوران بر بدن داشته باشد!
و تا مدتها شیشه ها بی پنجره ماند و ملت از سرما به خود لرزیدند ، تا آنکه آقای ایمنی، پنجره هایی دوجداره برای مدیر خسیس ارسال نمود و ملتی را از سرما رهانید.)

پس هری دلاور چوبدست گران دور سر چرخاند و «کیاب»* جگرخراشی از عمق دل برآورد ، سپس آن را دلاورانه و به قصد جان ، به جانب لرد پرتاب کرد .

لرد ، سرش را دزدید ،و بر اثر این حرکت انعکاسی دیدنی از نور ، بر سر لرد ، تالار را درخشان نمود . و مردم همه چشم ها بستند و از درد به خود پیچیدند . چه ، نور زیاد بود و تاب مردمک ها ، اندک .

جهان پهلوان مهمیز بر پهلوی آذرخش فشرد ، و آذرخش شیهه کشان به سوی لرد تاخت . تا لرد به خود بیاید ، شیر ژیان به دو قدمی اش رسیده بود ، و خطر نزدیک بود ، و چاره ای باید کرد .

پس لرد همی چوبدستی خود را بالا برد ، و زوری زد ، تا چوب چرخ زنان به سوی تهمتن به پرواز در آمد . وی ، عینک خویش بالا داد ، چشم تنگ کرد ، و چوبدست را در هوا گرفت . و این کاری بود که تنها از جست و جو گری توانا بر میامد . و حاضران لب به تحسین گشودند و احسنت احسنت گفتند .
( و گویند که تصویری که عکاس باشیان از این صحنه گرفتند ، فردای آنروز بر صفحه اول پیام یومیه نقش بسته بود و مردم ، آن شماره را روی دست می بردند. )

پاتر جوان چوبدستی را بالا برد تا جادویی کارساز بر پیکر لرد فرود آورد . لرد دانست که کار را خراب نموده ، و سعی کرد تا از در دوستی درآید . لکن جهان پهلوان را گوش با او نبود . بل سخت در فکر بود تا جادویی تهاجمی به یاد آورد . چه ، مدتها بود که جادو کردن با چوبدست ، منسوخ گشته بود .

پس چون بخنان لرد تمام شد ، پهلوان به افکار خویش خاتمه داد . زیرا که هیچ جادویی به یاد نمی آورد . پس لحظه ای درنگ نمود ، و آنگاه چوب را چنان به فرق سر لرد کوبید ، که سر ، چون خیار تر ، به دو نیم شد ، و چوبدست هم . چون سر لرد بسیار محکم بود .

پس مردم هلهله کردند و شادمانه فریاد کردند و در اثر این هلهله ها ، الباقی شیشه ها نیز فروریخت .

* اینکه استاد ، چقدر از هنر های رزمی سر در می آوردند ، مربوط به خودشان است ! اما چون ما نیاز به نمره داریم توضیح می دهیم که کیاب ، نعره ای است ، که هنگام جنگ و جهت تخلیه انرجی ، از جانب شخص حمله کننده برمی آید . ساده ترین نوعش هم چنین است : اییییییییییییییییییییییییییییییه!


سوال تشویقی:
راست پایین، چپ بالا ، راست پایین
این جهات البته در صورتی است که از کناره بنگرید بر جمالش!


ویرایش شده توسط هستيا جونز در تاریخ ۱۳۸۸/۱۱/۱۰ ۱۷:۴۵:۳۱

گل می کند شقایق، دانه ی اسفند می رسد


Re: برای ساخت یک سپر مدافع به چه خاطره ای فکر می کنید؟
پیام زده شده در: ۱۶:۳۲ پنجشنبه ۳ دی ۱۳۸۸
#10
به همه روزای خوش هافل فک می کنم و سپر درست نمیشه . دیوانه سازه نزدیک تر میاد و من یادم میاد که چقدر بچه ها کم شدن... چقدر از بچه ها ترکمون کردن.... دوباره فک می کنم که اینکه یه عالمه از بچه ها هستن و یادم می افته که چقدر کلا سایت سوت و کور شده... دوباره من هی فک می کنم به اینکه اصن چقدر روز اول مدرسه خوب بود ، بعد دیوانه یازه نزدیک تر میاد و من دیگه اید چیزی نمی افتم چون دیوانه سازه منو خورده و منم الان تو شیکم اونم ;ygrin:


گل می کند شقایق، دانه ی اسفند می رسد






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.