هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: بهترین نویسنده سال در ایفای نقش
پیام زده شده در: ۲۳:۰۹ دوشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۸۸
#1
ریگولوس بلک رو انتخاب میکنم! آخر انرژیو خلاقیت. ایفای نقش واقعی رو فقط در وجود این کاربر میشه دید.


ارزشی محافظه کار
تصویر کوچک شده

یک ارزشی خوب، یک ارزشی مُرده س

[url=http://www.


Re: بهترین عضو تازه وارد سال
پیام زده شده در: ۲۳:۰۴ دوشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۸۸
#2
ریگولوس بلک، اِندشه!


ارزشی محافظه کار
تصویر کوچک شده

یک ارزشی خوب، یک ارزشی مُرده س

[url=http://www.


Re: جادوگر سال
پیام زده شده در: ۲۳:۰۲ دوشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۸۸
#3
به نظر من ابرکسس مالفوی فوق العاده ظاهر شده و شگفتی آفرین بوده.

به ابرکسس مالفوی رای میدهم!


ارزشی محافظه کار
تصویر کوچک شده

یک ارزشی خوب، یک ارزشی مُرده س

[url=http://www.


Re: ویلای بزرگ آباء و اجدادی بلک !
پیام زده شده در: ۱:۴۴ دوشنبه ۵ بهمن ۱۳۸۸
#4
پیر روشن دل: بعله فرزندانم، یاد بگیرید که هیچ وقت یه اسب رو بوس نکنید...ممکنه کچل بشید....

تدی و جیمز: که اینطور...

پیر روشن دل: خوب دیگه فرزندان من، پاشید برید گم شید میخوام یه چُرت بزنم

تدی و جیمز خوشحال از اینکه تو اون همه جادوگر، یه پیر روشن دلی پیدا شد که دلیل کچل شدن ولدی رو بهشون بگه پاشدن و لی لی کنان از پیر روشن دل فاصله گرفتن.

یهو پیر روشن دل ماسک "منم دامبل پیر روشن دل" رو از صورتش برمیداره و چهره ی خبیث خیلی با ابهت و ترسناکی زیرش ظاهر میشه. کلاه گیس سفیدش به زمین میفته و بعد از کمی اشعه پراکنی کله ی کچل و با ابهت و ترسناکش که خیلی هم ترسناک بوده ظاهر میشه.

مرد کچل و باابهت از جاش بلند میشه، یه قارت ول میده و کمری راست میکنه و تو یه کوچه ی فرعی وارد میشه.

با خودش میخونه:

کچل کچل کلاچه، روغن کله پاچه...

یهو جیمز و تدی که رفته بودن خیابون رو دور زده بودن از اون سر کوچه ظاهر می شن جلوی این مرد کچل و با ابهت که از ابهتش همه خیلی ابهت زده میشن!


ارزشی محافظه کار
تصویر کوچک شده

یک ارزشی خوب، یک ارزشی مُرده س

[url=http://www.


Re: ویلای بزرگ آباء و اجدادی بلک !
پیام زده شده در: ۹:۵۰ دوشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۸۸
#5
لوسیوس: ابرکسس رو!

دراکو: اِ بابااااا من پسرت بوودم!!

لوسیوس: بچه بشین تو آب سرما نخوری. حرف هم نباشه.

فینیاس: منم ریگولوس رو میکشم.

لوسیوس: خوب من هم دراکو مالفوی رو میکشم.

ابرکسس از زیر آب: قووولپپپپ

فینیاس: منم چیزو میکشم... هومم... آها این دختر خوناشامه کیه؟ همون اونو میکشم

ولدمورت سرشو از رو جزوه بلند میکنه میگه: ای بابا چه خبرتونه بکش بکش راه انداختید. زودتر بازیتونو بکنید دیگه.

شاتاالاق!

توپ میخوره تو کله کچل ولدمورت ساکت میشه.

در یک حرکت فوق عجیب گودال از دو طرف کش میاد و آبش گلالود تر میشه. درست شد مثل یه واترپلوی گلالود!

خانواده بلک شامل فینیاس، ریگلوس، و با همراهی اون دختر خوناشامه به نمایندگی از نارسیسا میرن تو زمین خودشون قرار میگیرن.

خانواده مالفوی هم شامل لوسیوس، ابرکسس و دراکو میرن تو زمین خودشون


ماهی های مرکب هم زیر آب برای خودشون قورباغه میرن.


با سه شماره بازی شروع میشه

1...

2...


ارزشی محافظه کار
تصویر کوچک شده

یک ارزشی خوب، یک ارزشی مُرده س

[url=http://www.


Re: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۳:۳۰ یکشنبه ۸ شهریور ۱۳۸۸
#6
نقل قول:

گودریک گریفيندور نوشته:
سلام
ببخشيد دوباره ميگم ولي باور كنيد شرمنده ام .

من يه مشكلي برام پيش اومده نمي تونم پست دودل رو امروز بزنم .

يا يه مهلتي تا شنبه بهم بديد يا اين كه منو بازنده اعلام كنيد چون تا جمعه وقت براي دوئل ندارم .
با تشكر

راستي ولدي ، سالي سلام رسوند گفت واي به حالت اگه كار من رو راه نندازي


من اعتراض دارم جناب ولدمورت. چون من پستم رو زده بودم که ایشون اومدن اینجا وقت گرفتن!

مگه چند بار میتونن درخواست تمدید مهلت بدن؟ اونم یک طرفه بدون اینکه با منی که باهاش دوئل کردم هماهنگ کنه.

این فقط یک اعتراض بود و فقط خواستم بگم این کار خلاف اخلاقی بود که گودریک انجام داد! (آصولا کارای خلاف اخلاقو من باید انجام بدم ) ولی مایل هستم پستی که زده پذیرفته بشه و نمره ها رو بدید. هر چی باشه اینجا برا تمرینه.


ارزشی محافظه کار
تصویر کوچک شده

یک ارزشی خوب، یک ارزشی مُرده س

[url=http://www.


Re: دادگاه خانوادۀ جادوگرانی
پیام زده شده در: ۰:۰۳ جمعه ۶ شهریور ۱۳۸۸
#7
دادگاه وارد شورت میشه. نه ببخشید، دادگاه وارد شور میشه.

سیریوس بلک دم در نشسته بود و با خودش هر هر میخندید. یهو در باز میشه سیریوسو روزنامه میکنه تو دیوار.

لوسیوس مالفوی با گام هایی محکم وارد دادگاه میشه و مستقیم میره کنار قاضی و یه کاغذ میکوبه رو میز و بعد میپره میره پشت جایی که معمولا وکیلا وایمیسن از موکل دفاع میکنن.

لوسیوس یه کپی از اون کاغذ رو از جیبش در میاره:
جناب قاضی! بر طبق این سند، سیریوس بلک چند سال پیش در بخش اسرار وزارتخانه کشته شده. آدم مرده که نمیتونه مدعی مال و منال بشه! این یا روح سیریوسه، یا یک کلاهبردار شارلاتانه که خودشو جای اون جا زده.


سیریوس خودشو از دیوار جدا میکنه و میاد رو یه صندلی دیگه میشینه.

قاضی چشماش چهار تا شده. یه نگاه دیگه به گواهی میندازه و بعد میده به مشاور دست راستش.

= بله جناب قاضی این برگه با حاشیه آبی و امضای ثبت احوال کاملا قانونی و درسته.


قاضی بلند میشه و جیغ میکشه: رووووووووح!!!!!!


بعد از حال میره.

(بقیه هم میرن وارد شور میشن)


ارزشی محافظه کار
تصویر کوچک شده

یک ارزشی خوب، یک ارزشی مُرده س

[url=http://www.


Re: ویلای بزرگ آباء و اجدادی بلک !
پیام زده شده در: ۲۳:۵۱ پنجشنبه ۵ شهریور ۱۳۸۸
#8
لوسیوس و ابرکسس و دراکو و مورگانا تو گودال دستو پا میزدن

لوسیوس: بیا دست منو بیگیر بکش منو بیرون.

ریگولوس یه ژست رول منفی به خودش میگیره و لبه ی گودال می ایسته: موهاهاهاها! اینقدر اونجا بمونید تا روی سرتون جلبک سبز بشه! مالفوی های خسیس بی لیاقت!

ابرکسس که از قبل لخت بوده تو اون گودال شروع میکنه به کرال پشت رفتن و هی آب شُل میپاشه رو سر و صورت اونایی که بیرون گود ایستاده بودن..

ابرکسس: وای جوونی چه حالی میده.

بلاتریکس پوزخند میزنه: آره شما مالفوی ها از همون اولش هم اهل گل بازی و شنا در لجن بودید. من همیشه به اصالت شما شک داشتم.

اما کسی جوابشو نمیده چون هر کس به نوعی سرگرم بوده.

دراکو: بابا بابا من شنا بلد نیستم، بابا بابا منو بکش بیرون.... قلپ قلپ

لوسیوس: نترس پسرم این گودال یک متر هم ارتفاع نداره، اینا هم شوخیشون گرفته الان میکشنمون بیرون (با چشم غره به فینیاس نگاه میکنه که پشت به گودال وایساده و هی قارت قارت میکنه)

مورگانا که سرش خورده بود به سنگ و توهم در توهم بیهوش شده بود، یه تکونی به خودش میده و میگه: دراکو... اینجا کجاست؟ دریاچه هاگوارتزه؟

دراکو: نه ما الان تو توهم هستیم. چشماتو باز کن اینجا گودال آبه نه دریاچه. بااباااااا من مییترسمممممم!!

لوسیوس یه پس گردنی به پسرش میزنه و میگه: ساکت باش. فیلچ! فیلچ! تو یه کمکی بکن.

فیلچ انگشتشو میکنه تو گوشش و میچرخونه: چیی؟؟ نمیشنوم!


ارزشی محافظه کار
تصویر کوچک شده

یک ارزشی خوب، یک ارزشی مُرده س

[url=http://www.


Re: پایگاه مرکزی ارزشی های خودگردان دوستدار ماهی مرکب
پیام زده شده در: ۱۵:۱۷ پنجشنبه ۵ شهریور ۱۳۸۸
#9
شرمنده ام ریگولوس عزیز شما دست تنها نمیتونی جواب این همه متقاضی مشتاق رو بدی.

اول از همه باید اشاره ای داشته باشم و هشداری بدم به اون گروهک های منآفقی که قصد دارن از ارزشی سواستفاده کنن تا به اهداف شومشون برسن. ای کسانی که نقاب ماهی مرکب به صورت میزنید و میخواید باهاش با مدیرا دربیفتید! راه ما از شما جداست! از همین حالا عقب بکشید!

ای کسانی که میخواید نقاب ماهی مرکبی بذارید رو نقابای قبلیتون و به این وسیله آرمان های والای ارزشی ها رو زیر سوال ببرید! شما هم حواستون رو جمع کنید! من بیشتر عمرم رو در خدمت لرد سیاه بودم، پس بدونید من یکی با این دوز و کلک ها سیاه نمیشم!

آی ویزلی کک مکی. تو اینجا چه میکنی؟ ای جاه طلب! تو حتما هر جا میری باید نخود باشی؟ نخود نشی پشت سرت میگن ویزلی نخود نشد؟! خانواده ویزلی همتون همینجوری هستین. اون برادر کوچیکت چی بود اسمش؟ همونی که هی خودشو میچسبوند به پاتر کله زخمی تا شهرت کسب کنه. یا اون خواهر کوچولوتون رو که انداختید بهش تا خانوادتون از میراث سیریوس سهم داشته باشه!

آی من هشدار میدم نذارید پای خانواده ویزلی به گروه باز بشه که از اساس آبروی ما رو میبرن!


من به عنوان یک اصیل زاده ی اصیل پرست با ورود هر نوع مشنگ و مشنگ پرست و پاچه خوار و جاه طلب و پول دوست به حزب مخالفم و از موسس حزب تقاضا دارم مورد جدیدی در اساسنامه لحاظ کنند که طبق آن هر کسی از راه رسید نتواند عضو شود و حتما باید به نحوی وفاداری خودش رو به حزب ثابت کند!


ارزشی محافظه کار
تصویر کوچک شده

یک ارزشی خوب، یک ارزشی مُرده س

[url=http://www.


Re: باشگاه دوئل
پیام زده شده در: ۱۲:۱۷ پنجشنبه ۵ شهریور ۱۳۸۸
#10
دوئل بین لوسیوس مالفوی و گودریک گریفیندور

به یاد دارم روزی که بالاخره میتوانستم برای خود یک چوبدستی داشته باشم. پدری مهربان تر از هر پدر دنیا. دست مرا بگرفت و با خود به کوچه دیاگون برد. کوچه ای که یازده سال تامین کننده انواع وسایل بازی بچگی هایم بوده. کوچه ای که مغازه های اسرارآمیزش مرا به یاد زمان روزگار خوشم می اندازد...

آه پدر... پدر... ای کاش میماندی و سرنوشت تنها پسرت را می دیدی... ای کاش آن روز نحس نمی رسید و آن لرد بی همه چیز تو را نمی کشت... مگر جرم تو چه بود؟ او که نه با محفل بود و نه با مرگخواران...

روی تخت دراز کشیده ام و چوبدستی ام را با اندوه تماشا میکنم. روی گره هایش دست می کشم و به خراش های ریز و درشتی که بر هیکل آن نقش بسته زل میزنم.

از همان وقتی که چشم گشودم عشق چوبدستی داشتم. یک بار هشت سالم بود که چوبدستی پدرم را برداشتم و موهای یکپارچه سیاهم را سفید کردم. پدرم وقتی دید عصبانی نشد. بلکه از استعداد بالای من ذوق کرد و قول داد که به محض رفتن به مدرسه می توانم چوبدستی مخصوص به خود را داشته باشم...


حال چهل سال از آن زمان میگذرد. چهل سال از زمانی که اولیواندر این چوبدستی را به من داد. آن وقتی که چوبدستی با جرقه های گرمش به من لبخند زد و قول داد هیچ گاه مرا تنها نگذارد. من هم قول دادم از چوبدستی ام بهترین مراقبت را انجام دهم...


با این چوبدستی خاطرات بسیار دارم. بارها و بارها و بارها جانم را نجات داده. بعد از کشته شدن پدرم، چوبدستی تنها و یگانه همدم من بوده. نه هیچ دوستی داشته ام و نه هیچ مونسی.
...

روزگار سختیست. حالا که پنجاه و یک سال سن دارم و ریشی سفید کرده ام. حالا که الگوی بچه های کوچک هستم. این چه عدالتیست که یک مرد پنجاه ساله را به جرمی ناچیز مواخذه میکنند؟ این چه عدالتیست که در آن آدم حق استفاده از چوبدستی خودش را ندارد؟

دارند می آیند. می آیند که چوبم را بشکنند. فقط به این خاطر که در خانه ی خودم احضار روح کردم. احضار روح با چوبدستی مگر چه اشکالی دارد؟

فکری به سرم میزند. چوبدستی که هنوز دستم است. آنها هم تا بخواهند برسند یک دقیقه طول میکشد. چه کارها که در این یک دقیقه نمی توان کرد!

----
مامورین وزارت سحر و جادو با حکم قانونی به داخل خانه می ریزند. آنها فقط باید چوبدستی را از مرد تنها تحویل بگیرند و در جلوی چشمانش بشکنند.
به اتاق خواب میروند و او را میبینند که روی تخت خوابش دراز کشیده. نه... دراز نکشیده. چشمانش باز است. بدنش خشک شده. چوبدستی توی دستش است، اما نوک آن روی شقیقه.


تیتر روزنامه پیام امروز:

"خودکشی 51 ساله برای نجات چوبدستی"


ویرایش شده توسط لوسیوس مالفوی در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۵ ۱۲:۲۰:۱۸

ارزشی محافظه کار
تصویر کوچک شده

یک ارزشی خوب، یک ارزشی مُرده س

[url=http://www.






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.