هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: بهترین نویسنده بحث های هری پاتری (خارج ایفای نقش)
پیام زده شده در: ۱۸:۲۰ یکشنبه ۲۱ آذر ۱۳۸۹
#1
بعد از چند روز لاگین کردم و اومدم یه سر زدم به جاهای مختلف سایت.

و مثل همیشه اومدم نگاه کردم و دیدم اینجا جسی به چه نکته ی خوبی اشاره کرده.

درسته، اینیگو نه مدیر خبره، نه مدیر گالری، اما خیلی از عکسا و خبرا رو اون زحمتشو کشیده.

و من یادمه برای ویزنگاموت هم خیلی حواسش بود و دنبال قضایا رو می گرفت.

جسی راست میگه، واقعا رنک جادوگر ماه حقش بود.

و حالا که اون نشده، به خاطر زحمات زیادی که برای خبرها و گالری سایت میکشه، من با کمال خوش وقتی رای خودمو اهدا میکنم به اینیگو ( همون علی خودمون).


امیدوارم همچنان به این فعالیتش ادامه بده.


با تشکر: انیتا دامبلدور اسبق


[url=http://www.jadoogaran.org/modules/profile/userinfo.php?


دوئل اینجانب و اونجانب!
پیام زده شده در: ۱۴:۵۶ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
#2


جام اتش!



دو سال از مرحوم شدن فرد ِ مغفور! گذشته بود. اما هاگوارتز بعد از کله پا شدن لرد و دوستانش، همچنان پا برجا بود و جادوگر تولید می کرد! تازه! مسابقه جام اتش هم قرار بود دوباره در هاگوارتز برگزار شود! این بود که کلا هاگوارتز در شور و شعف خاصی به سرد می برد...


_ خب بچه های عزیز! امسال ما مسابقه جام اتش داریم ها! چرا کسی ثبت نام نکرده؟!!

بچه ها

!!!!!!

در نتیجه، پرفسور مک گونگال که رئیس هاگوارتز بود، تصمیم میگیره از روح های 3 دانش آموز مرحوم هاگوارتز در این مسابقات استفاده کنه یعنی: میرتل، سدریک و فرد!


مراسم احضار روح!




مک گونگال، فیلت ویک، تریلانی، دور یک میز گرد نشسته ن و به هم زل میزنن!

همچنان زل می زنن!

باز هم...

و دوباره...

و ...

_ دهه! مگه ما گرگیم که هی زل می زنیم به هم؟!
_ باب مگی ما که زل نزدیم، این فرد ِ بوقیه که اینجوری ما رو مچل کرده!

مک گونگال سرشو می بره بالا، یه ابروشو هم می ندازه بالا و میگه:
_ فرد! اگه بخوای هنوز احضار نشده، اینجوری مسخره بازی راه بندازی، همینجا به تام میگم وزیر رو برنده اعلام کنه! مفهومه؟!





مک گونگال رو میکنه به سبیل و میگه:
_ چخماقی خیلی بهت می یاد!!!

سیبل و فیلت ویک یه نگاه " حیا کن!" به مک گونگال می ندازن! و مک گونگال با این حرکت ورزشی، از حرفش عذر خواهی میکنه:

و با عصبانیت اعلام میکنه:
_ فرد! دفعه آخرت باشه!





_ بسیار خوب! اون برگه ی احضار ارواح کجائه؟!

تریلانی دست میکنه تو زنبیلش و یه برگه بزرگ رو بر میداره رو میز پهن میکنه.


همه زل میزنن به برگه و خیلی متفکرانه توش دقیق میشن!


فیلت ویک که از شدت تفکر چهره ش سرخ شده میگه:

_ الان برگه های احضار ارواح اینجورین؟! این خطای رنگی چین؟!

_ نه! نمیدونم! من اصلا نمیدونم این چیه!!!... بذار... اینجا یه چیزی نوشته... نق...شه...ته...را...ن بزرگ؟!!!

مک گونگال یه نگاه شیش اندر هفت به سقف می ندازه و میگه:

_ برو برگه اصلی رو بیار بوقی!

سریعا یک برگه از اون پشت مشت ها توی هوا چرخ می خوره و پهن میشه رو میز...

باز فیلت ویک به خط های حاضر در برگه نگاه میکنه و میگه:
_ اینم که از هموناست که!!!


ولی یه صدا از ناکجا می یاد:
_ نه بابا! این فرق داره! این مال مشهده!


تا مک گونگال میاد فریاد بزنه و داد و هوار کنه، میرتل و سدریک، دست در دست هم وارد میشن!( نکته اخلاقی: اینا روحن! عیب نداره!)

تریلانی:
_ ئه؟ شماها با نقشه هم احضار میشین؟!!

_ اره دیگه! رفته بودیم مشهد ماه عسل، شما احضارمون کردین،ما هم اومدیم!!!

مک گونگال میشینه و یه نفس راحت میکشه:
_ چه عجب یه کار درست کرد!... خب بچه ها،اماده این که توی جام اتش شرکت کنین؟!

میرتل در حالی که داشت اینجوری: به سدریک نگاه می کرد، گفت:
_ معلومه که نه! می خواین سدی ِ منو دوباره به کشتن بدین؟!

_ نیست که الان زنده ست!!!؟!!

_ الان فقط از این دنیا دیلیت شده، اگه یه بار دیگه کشته بشه، shift + delete میشه!!!!!!


مک گونگال که داشت بالا می یاورد از این حرکت مزخرف میرتل ف میگه:
_ واقعا هوق هستی میرتل! زمان ما که از این قرتی بازیا نبود!!!

_ تو مگه ازدواج هم کرده بودی مگی؟!!

_ کی؟ من؟ ... خب اره! ... نه! من... اصلا تو به این چیزا چیکار داری پیرمرد کوتوله؟!

_ به من میگی کوتوله؟! باشه باشه! ببینم شما دو تا پیرزن میخواین چه گلی به سر این مدرسه بگیرین که من نتونم!

_ با من بودی؟ من پیرزنم؟!

_ نه پس! حتما من پیرزنم!

_ نه! تو یه پیرمرد هاف هافو ای! کچل ِ بیریخت!

_ تو هم یه پیرزن مو وزوزی و زشتی!

_ تو خودت...

_ تو...

_...

.
.
.




چند روز بعد،اطلاعیه ای بر روی تابلوی اعلانات هاگوارتز قرار گرفت:

" به دلیل مقارن شدن مسابقات جام اتش با مرحوم شدن ِ فرد ویزلی، به جای مسابقات، مجلس یادبودی برای این عزیز برگزار می گردد! به همراه آوردن وسائل شوخی، خنده، تفریح و سرگرمی، الزامیست!"


ویرایش شده توسط فرد ویزلی در تاریخ ۱۳۸۹/۸/۱۳ ۱۴:۵۸:۰۵
ویرایش شده توسط فرد ویزلی در تاریخ ۱۳۸۹/۸/۱۳ ۱۴:۵۸:۵۵
ویرایش شده توسط فرد ویزلی در تاریخ ۱۳۸۹/۸/۱۳ ۱۵:۰۰:۰۷

[url=http://www.jadoogaran.org/modules/profile/userinfo.php?


Re: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱۳:۴۶ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
#3
ملیندا با تعجب بسیار، رفت سمت راه پله ها!


او از پشت سرش صداهای پچ پچ می شنید!

_ ئه؟ جدی؟
_ آره بابا! خیلی خودشیرینه!
_ پس باید سر به نیستش کنیم!
_ بهلــه... بهـــله... کیـــــــــــــــــــــــــــــــه؟!!!

در همین لحظه پیرمردی با شنل سبز، دوان دوان از جلوی ملیندا رد شد! ( این سالازار بود ها!)

بعد ملیندا، یواشکی، قدم زنان، تق تق کنان، رفت زیر زیمین!

از پشت درآهنی ِ زیر زمین، صداهای وحشتناک و رقت باری به گوش می رسید:

_ جـــــان مادرت! عررررر!!
_ موهاهاهاها! دستتو بیار جلو ببینم!
_ یا مرلیییییییییییین!!!


ملیندا که احساس می کرد" عجب غلطی کردم!" ، در را باز کرد و اینبار برای عوض شدن فضا و اینکه خسته شده بود اینقدر در پستها ترسو و با ملاحظه جلوه داده شده بود، جفت پا، پرید در زیر زمین و باز ژنراتور را روشن کرد!!

اما تا همه جا روشن شد، تصمیم گرفت دوباره ژنراتور را خاموش کند!

در این لحظه ایوان دوباره چراغ ها را روشن می کند:
_ همچی خاموش میکنه انگار اینجا چه خبره! اون نویسنده بوقی هم که زود همر میزنه!

ملیندا سرشو می ندازه پائین!

خارج رول:

ایوان: زود باش توضیح بده اونجا ملیندا چی دیده! ما که اینجا چیزای ناجور نداریم که اینجوری می نویسی!!
فرد: به جون ایوان نمی تونم!
ایوان: ببین بلاکت میکنما! بخوای خانه ریدل رو ارزشی نشون بدیف خونت پای خودته!
فرد: پستای منتخب کو؟!
در این لحظه ایوان سوسک میشه و فرد میگه:

_ من پدرم مرگخوار بوده یا مادرم؟؟ خب آخه چمیدونم اونجا چه خبره که بخوام توصیف کنم!!

داخل رول:

ایوان دوباره چراغ ها رو روشن میکنه!!!!!


[url=http://www.jadoogaran.org/modules/profile/userinfo.php?


Re: قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۲۱:۴۴ سه شنبه ۱۱ آبان ۱۳۸۹
#4
سوال از روفوس!


1- برای هر پست چقدر وقت می ذاری؟؟

2- بیشترین وقتی که برای یک پست گذاشتی چقدر بوده؟؟

3- به نظرت رابطه ی بین زمان گذاشتن برای یک پست و خوب شدن اون پست چیه؟!!

تا اینجا:

4- چرا پست قبلی رو با دقت نمی خونی؟! می دونی من رو افسرده کردی؟؟


5- ولی هیچ کودومو از این حرفا، از باحال بودن، شلوغ و شر بودن، و گولاخ بودن تو کم نمیکند!


[url=http://www.jadoogaran.org/modules/profile/userinfo.php?


Re: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۲۰:۳۸ سه شنبه ۱۱ آبان ۱۳۸۹
#5
دخترک به آرامی در را فشار داد و در با صدای غژغژ ضایعی! باز شد...

و به ارامی گام در خانه نهاد...

تق
تق
تق
تق
تق
تق
تق
تق
تق

انگار کفش هایش زیادی پاشنه دار بودند!

به ارامی صدا زد:

_ اهای! کسی اینجا نیست؟!

کسی جوابی نداد. می توانست آوار سالها سکوت را حس کند...

دخترک که انگار تنش یک کم که چه عرض کنم، زیادی می خارید، تصمیم گرفت حداقل چراغی بیفروزد که ببیند در چگونه مکانی قرار دارد!

پس به ارامی گفت:

_ برقا روشنیوس!


صدای به کار افتادن ژنراتور قدیمی، واقعا وحشتناک بود! آنقدر که هم خود دخترک از ترس جیغی به بلندای جیغ جیمز سر داد! و هم از طبقه ی بالا صدای جیغ و دادهای زیادی به گوش رسید!


_ کدوم جادوگر ایکیو بالائی به جای لوموس، برقا رو روشن کرد؟!

دخترک سرش را برگرداند،و با چهره ی کریه، زشت، چندش و اه اه ِ انتونین!( ) قالب تهی کرد و گفت:

_ من! ... دستشوئی کجاست؟!

_ انتهای سالن دست چپ!



---

نویسنده: قربون نبوغ و خلاقیت خودم برم!


[url=http://www.jadoogaran.org/modules/profile/userinfo.php?


Re: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۶:۴۲ سه شنبه ۱۱ آبان ۱۳۸۹
#6
من در ازای یک هفته، با مورگانا دوئل میکنم!

( یعنی اینجا حراجیه کلا!!)


در ضمن، مابقی دوئل هم، در دنیای ماگولی پیگیری میشه!


[url=http://www.jadoogaran.org/modules/profile/userinfo.php?


Re: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۸:۵۵ یکشنبه ۹ آبان ۱۳۸۹
#7
مرلین خیرتون بده لرد!! داشتم دق می کردم!!!


همین روفوس رو من میخوام اجدادشو تک تک بیارم جلو چشمش!


سریعا هم میخوام باهاش دوئل کنم، با پدرش اشنا بشم!


داور هم، شما و ملیندا!


آخیشش! چن وقت بود منتظر چنین روزی بودم!!



ویرایش بعد از پست روفوس:
باب جدی حال نمیده! من شوخی می نویسم! میخوام بزنم لت و پارش کنم!


ویرایش شده توسط فرد ویزلی در تاریخ ۱۳۸۹/۸/۹ ۲۳:۳۳:۱۴

[url=http://www.jadoogaran.org/modules/profile/userinfo.php?


Re: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۱۱:۳۳ پنجشنبه ۶ آبان ۱۳۸۹
#8
اون طرف، دیار محفلستان!



_ ایااااااه!...

_ خیله خب، ولم کن... یا مرلین!... ریشتون روح گیر هم هست انگار!


دامبلدور از پشت درخت میاد بیرون و یواش یواش در حالی که داره اینجوری میخنده: ydevil: ، میره سراغ فرد و ریشش رو که به حالت کمند انداختن، انداخته بود دور گردن فرد بخت برگشته، باز میکنه و میگه:

_ اینا همه تمرینه! میخوام خودم جادوگر اهنین بشم!

فرد یه نگاه سرتاپا می ندازه به پروفسور، ابروهاشو می ندازه بالا و با تایید میگه:

_ واقعا بهتون می یاد پروفسور! راست کار خودتونه! باور کن!!!!

دامبلدور خوشحال و خندون برمیگرده پشت درخت تا نفر بعدی رو به دام بندازه.

فرد به راه رفتن ادامه میده و همینجور که بین راه داشت فیگورای مختلف رو امتحان می کردف اعم از پشت بازو، رو بازو، جلو بازو، عقب بازو و جهات ِ دیگه ی بازو! میبینه که کمی جلوتر یک عده! تخته سنگ هستن. میپره رو اونا تا فیگورشو تکمیلتر کنه، که یهو یک عدد موج ِجیغ گوش نخراش وارد گوشش میشه!

_ آآاییی... کوری؟؟؟

_ بازم که توئی!!!!

_ دماغمو له کردی!

_ مگه تو آفتاب پرستی که هی هرجا می بینمت، رنگ و شکل همونجا شدی؟!

_ بابا تمرین برای جادوگر آهنینه! میخوام جلو ویکتوریا کلاس بذارم!!!

فرد یه نگاه به بازوهای استخونی ِ تدی می ندازه، یه نگاه به گردن لاغرش، و یه نگاه هم به موهای اشفته ش! و جهت روحیه دهی میگه:

_ به نظر من تو جادوگر اهنین هم نشی، خیلی تو دل ویکی میری! کلا بهت می یاد!!!!


هوز تدی داره ذوق می زنه که یهو یه صدای" ترق" می یاد، چشمای تدی پر اب میشه و چند لحظه بعد، یک عدد برآمدگی روی سر ش سبز میشه!

جیمز با حالتی پیروزمندانه، در حالی که یویوش دستش بود، می یاد جلو و میگه:
_ بلاخره هدف گیریم خوب شد! من اماده ی مسابقه م!

.
.
.
.

روز مسابقه.... مکانی بین خانه ریدل ها و محفل ققنوس!... ورزشگاه سرپوشیده ی " ققنوس پر طلا" !


این ور زمین، مرگخوارا که یه چیزایی در ابعاد و اندازه ی گراپی هستن واستادن!!!

اون ور زمین، یه مشت جوجو محفلی ِ لاغر و پیر و روح! واستادن!!!

و جفت گروها منتظر زدن زنگ و شروع مسابقه هستن....


-----

ایا مسابقه برگزار خواهد شد؟ ایا کسی به دوپینگیدن مرگخوارها شک خواهد کرد؟ ایا میدان جنگ خواهد شد؟ آیا این منم که پست زدم؟ ایا چگونه یک روح می تواند پست بزند؟! ایا من از لرد هم خفن ترم؟!! همه و همه در پست بعد!


[url=http://www.jadoogaran.org/modules/profile/userinfo.php?


Re: مغازه ی ویزلی ها!
پیام زده شده در: ۲۲:۴۴ چهارشنبه ۲۲ اردیبهشت ۱۳۸۹
#9
فرد یه نگاه شیش در هشت به سرتاپای برتی می ندازه و میگه:

_ مطمئنی؟؟

بارتی آب دهنشو به سختی قورت میده:

_ هاین!!!

فرد یه قرص در می یاره از جیبش و میذاره کف دست بارتی. بارتی با استیصال بسیار قرص رو میذاره دهنش و دعا میکنه فقط نمیره!!


فرد هم یه برگه در میاره از تو کشو میزش و در حالی که زمزمه میکنه؛ یه چیزائی مینویسه:

" بله... اینم از وام 5 میلیون گالیونی... آقای... بله... بارتی ولدمورت کراوچ... هممم.هممم...اوم؟ هیم!... ضامن هم که آقای اسمشو نبر... سند هم که خانه ریدل!... اینم از این و ..."

_ آقا بیا اینجا رو یه امضا بزن که حل شه!

بارتی که احساس خوبی داشت، سرخوشانه می یاد که امضا کنه که فرد میگه:

_ حواست باشه... اینجا همه کارخونه ها مثلا دستمال سازی اسکی، ورشکست شدن! اسم کارخونه مهم نیس؛ باید توش چیز ساخته بشه و تولیدات داشته باشه! اگه نتونی... خودت میدونی که...؟؟ وام سنگینی گرفتی ها! ممکنه خونه ریدلو از دست بدی! .. خود دانی!

بارتی سریعا امضا میکنه و بلند میشه و میره!


فرد از پنجره بیرونو نگاه میکنه و لبخندی میزنه و روی یه بسته تیک میزنه.


بارتی کراچ داشت لحظه به لجظه قد بلند تز میشد! کم کم باید به تیم ملی بسکتبال ماگولی دعوت میشد!


[url=http://www.jadoogaran.org/modules/profile/userinfo.php?


Re: سالن ممد جادوگر!
پیام زده شده در: ۲۳:۲۲ یکشنبه ۲۹ فروردین ۱۳۸۹
#10
بیخیال!!!


بعد از یک هفته غرغر کردن خسته شدید؟ بله!!! آیا از درست نشدن اوضاع موجود و پشت گوش اندازی مسئولان مربوطه خسته شده اید؟!بله!! آیا آنچه هرگز به جائی نرسید، فریاد است؟! بله!!!

پس بیخیال! کی به کیه؟ دندون الاغ شکسته!!!

همه این هفته بیخیال همه چیز میشیم! بیخیال حرفای مدیران و ناظران! بیخیال سوژه های دست و پاگیر و خسته کننده! بیخیال توصیف های وزین و موقر! بیخیال همه چیز!!!

پست های راحت میزنیم! راحت سوژه رو جلو می بریم! دیالوگ های راحت میگیم و بی خیال همه ی دستورات میشیم!

سردمداران حکومت باید بفهمند که اگر ما بخوایمف همه چیزو عوض میکنیم! حتی با بیخیالیمون!

پس همه با هم: بیخیـــــــــــــــــــــــال!



شکلک این هفته:

کد به حروف بزرگ: :YSLEEP:


آواتر این هفته: باید خیلی ریلکس و بیخیال باشه! ترجیحا ولو باشه!!!


آواتر پیشنهادی:




تصویر کوچک شده


[url=http://www.jadoogaran.org/modules/profile/userinfo.php?






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.