جام اتش!دو سال از مرحوم شدن فرد ِ مغفور! گذشته بود. اما هاگوارتز بعد از کله پا شدن لرد و دوستانش، همچنان پا برجا بود و جادوگر تولید می کرد! تازه! مسابقه جام اتش هم قرار بود دوباره در هاگوارتز برگزار شود! این بود که کلا هاگوارتز در شور و شعف خاصی به سرد می برد...
_ خب بچه های عزیز! امسال ما مسابقه جام اتش داریم ها! چرا کسی ثبت نام نکرده؟!!
بچه ها
!!!!!!
در نتیجه، پرفسور مک گونگال که رئیس هاگوارتز بود، تصمیم میگیره از روح های 3 دانش آموز مرحوم هاگوارتز در این مسابقات استفاده کنه یعنی: میرتل، سدریک و فرد!
مراسم احضار روح!مک گونگال، فیلت ویک، تریلانی، دور یک میز گرد نشسته ن و به هم زل میزنن!
همچنان زل می زنن!
باز هم...
و دوباره...
و ...
_ دهه! مگه ما گرگیم که هی زل می زنیم به هم؟!
_ باب مگی ما که زل نزدیم، این فرد ِ بوقیه که اینجوری ما رو مچل کرده!
مک گونگال سرشو می بره بالا، یه ابروشو هم می ندازه بالا و میگه:
_ فرد! اگه بخوای هنوز احضار نشده، اینجوری مسخره بازی راه بندازی، همینجا به تام میگم وزیر رو برنده اعلام کنه! مفهومه؟!
مک گونگال رو میکنه به سبیل و میگه:
_ چخماقی خیلی بهت می یاد!!!
سیبل و فیلت ویک یه نگاه " حیا کن!" به مک گونگال می ندازن! و مک گونگال با این حرکت ورزشی، از حرفش عذر خواهی میکنه:
و با عصبانیت اعلام میکنه:
_ فرد! دفعه آخرت باشه!
_ بسیار خوب! اون برگه ی احضار ارواح کجائه؟!
تریلانی دست میکنه تو زنبیلش و یه برگه بزرگ رو بر میداره رو میز پهن میکنه.
همه زل میزنن به برگه و خیلی متفکرانه توش دقیق میشن!
فیلت ویک که از شدت تفکر چهره ش سرخ شده میگه:
_ الان برگه های احضار ارواح اینجورین؟! این خطای رنگی چین؟!
_ نه! نمیدونم! من اصلا نمیدونم این چیه!!!... بذار... اینجا یه چیزی نوشته... نق...شه...ته...را...ن بزرگ؟!!!
مک گونگال یه نگاه شیش اندر هفت به سقف می ندازه و میگه:
_ برو برگه اصلی رو بیار بوقی!
سریعا یک برگه از اون پشت مشت ها توی هوا چرخ می خوره و پهن میشه رو میز...
باز فیلت ویک به خط های حاضر در برگه نگاه میکنه و میگه:
_ اینم که از هموناست که!!!
ولی یه صدا از ناکجا می یاد:
_ نه بابا! این فرق داره! این مال مشهده!
تا مک گونگال میاد فریاد بزنه و داد و هوار کنه، میرتل و سدریک، دست در دست هم وارد میشن!( نکته اخلاقی: اینا روحن! عیب نداره!)
تریلانی:
_ ئه؟ شماها با نقشه هم احضار میشین؟!!
_ اره دیگه! رفته بودیم مشهد ماه عسل، شما احضارمون کردین،ما هم اومدیم!!!
مک گونگال میشینه و یه نفس راحت میکشه:
_ چه عجب یه کار درست کرد!... خب بچه ها،اماده این که توی جام اتش شرکت کنین؟!
میرتل در حالی که داشت اینجوری:
به سدریک نگاه می کرد، گفت:
_ معلومه که نه! می خواین سدی ِ منو دوباره به کشتن بدین؟!
_ نیست که الان زنده ست!!!؟!!
_ الان فقط از این دنیا دیلیت شده، اگه یه بار دیگه کشته بشه، shift + delete میشه!!!!!!
مک گونگال که داشت بالا می یاورد از این حرکت مزخرف میرتل ف میگه:
_ واقعا هوق هستی میرتل! زمان ما که از این قرتی بازیا نبود!!!
_ تو مگه ازدواج هم کرده بودی مگی؟!!
_ کی؟ من؟ ... خب اره! ... نه! من... اصلا تو به این چیزا چیکار داری پیرمرد کوتوله؟!
_ به من میگی کوتوله؟! باشه باشه! ببینم شما دو تا پیرزن میخواین چه گلی به سر این مدرسه بگیرین که من نتونم!
_ با من بودی؟ من پیرزنم؟!
_ نه پس! حتما من پیرزنم!
_ نه! تو یه پیرمرد هاف هافو ای! کچل ِ بیریخت!
_ تو هم یه پیرزن مو وزوزی و زشتی!
_ تو خودت...
_ تو...
_...
.
.
.
چند روز بعد،اطلاعیه ای بر روی تابلوی اعلانات هاگوارتز قرار گرفت:
" به دلیل مقارن شدن مسابقات جام اتش با مرحوم شدن ِ فرد ویزلی، به جای مسابقات، مجلس یادبودی برای این عزیز برگزار می گردد! به همراه آوردن وسائل شوخی، خنده، تفریح و سرگرمی، الزامیست!"
[url=http://www.jadoogaran.org/modules/profile/userinfo.php?