تق تق تق - داخل شویه
درباز شد و ویزلی کوچکی درحالی که پاکت نامه ی داغون در دست داشت وارد شد .
- شینومو نامارو
ویزلی بعد از اداکردن این دیالوگ نامفهومش به نامه ی در دستش اشاره کرد . سالازار سرش را از انبوه برگ های روی میزش بلند و ویزلی کوچک را نگاه کرد .
- بده ببینیَم از طرف کی بودیه.
ویزلی نامه را به سالازار داد و بعد از آن موزی در آوردو در دفتر سالازار مشغول خوردن آن شد .
سالازار به سر و روی نامه نگاهی انداخت ، پاکت نامه گویی هزار بار مچاله و سپس دوباره صاف شده بود ، قسمت راست پاک انگار جویده شده بود و لاک مهر نامه شکسته شده بود .
- این نامه چرا اینجوری بودیه ؟ کارشماها بودیه؟
- او مو ، زابانا مانا گورکن نامینا
-

چی؟ گورکن نامه رو آوردیه؟ کدوم آدم عاقلی نامه رو به گورکن دادیه تا برسانیَد؟
سپس نامه را باز کرد و شروع به خواندن کرد . از اولین خط نامه متوجه شد که از طرف چه کسی است و فقط در این دنیا آن کس است که نامه را به یک گورکن جهت رساندنش میدهد .
نقل قول:
سالازار عزیزم، عسلم ، عشقم
باید بگم که وقتی نامه ی محرمانه ات به دستم رسید ، بااین حالی که سرم خیلی شلوغ بود و درگیر مسائل دلو و سنت مانگو بودم، سریع خوندم و اولش فکر کردم منظورت از پیشنهاد ، اون پیشنهادیه که 2016 ساله که منتظرم ، ولی حیف که شهامتش رو نداری .
با این حال باید بگم که با این یکی پیشنهادت هم موافقم و به زودی خودم رو فدراسیون میرسونم .
دوستدار و عاشق همیشگی تو
هلی جانت
سالازار بعد از خواندن نامه ، آن را بر روی میزش گذاشت . از صندلیش بلند شد و به سمت ورزشگاههای مسابقات آپارت کرد .