-آخه عقل کل فک کردی من اربابمو میسپرم دسه اون دختره؟؟ نه آخه واقعا همچین فکری کردی؟؟
بلاتریکس موهایش را به سمت دیگر شانه اش پرتاب کرد.
-راستش شک کردما...آخه کیه که مثه تو ویشگون بگیره ؟؟ تازه از نحوه ی نگاه کردنت به اربابمونم ضایع بود جینی نیستی....راستی !! بار آخرت باشه به ارباب اونطوری نگا میکنیا !!
و باز هم تا پاسی از شب صدای دعوا بر سر لرد سیاه از اتاق بلاتریکس به گوش میرسید و مرگخواران روح آنها را مورد عنایت خویش قرار میدادند....
صبح زود، طبق معمول همه ی مرگخواران سر میز جمع شده بودند و منتظر لرد بودند با ورود او، همه به پا خواستند و تعظیم کردند، هنوز لرد به طور کامل به مرگخواران دستور راحت باش نداده بودند که جینی ویزلی با ظاهری آشفته وارد سالن شد، روی صندلی آستوریا نشست و بدون کوچکترین توجهی به سایرین، مقداری از قهوه اش را نوشید و بدین ترتیب دو اتفاق به طور هم زمان رخ داد:
همه ی مرگخواران به شکل
درامده و لرد منفجر شد:
-آستوریـــــــــــــــــــا...! کروشیو ! فکر کردی آنتونین تستراله؟!! کروشیو !
آستوریا و بلاتریکس در حالی که از تعجب جوانه های شاخ، بروی سرشان قابل مشاهده بود، نگاهی به یکدیگر انداختند.
-ار..ر...باب...!
-زهر باسیلیسک و ارباب...مانتیکور سرخ شده و ارباب...آخه تو آدم نمیشی؟
بلاتریکس من و من کنان پرسید:
-ارباب از کجا فهمیدین؟
-دامبلدور صبح زود جغد فرستاد که چرا آستوریا هنوز نیومده...شب هم که صدای جیغ و ویغاتون میومد شک کردم الانم که قهوه اش رو تلخ خورد، مطمئن شدم. چیکارش کردی اون دختره رو ؟
و ملت شروع به خوردن تاسف به حال خود کردند، چرا که شب گذشته، شنیدن صدای آستوریا از اتاق خواب بلاتریکس را به حساب عادت کردن به دعوا های هر شب آن دو گذاشته بودند !
-اربــــــاب
-بگو تا نزدم بوق شی بری هوا.
-نمیگــــــــــــم اربــــاب :worry:
لرد به چشمان آستوریا خیره شد و اینبار سایرین هم از موج انفجارش بی نصیب نماندند.
-ذهنتو میبندی؟ واسه من از چفت شدگی استفاده میکنی؟ خجالت نمیکشی؟
-اربــــــــــاب خب من نمیخوام برم اونجا...ارباب خواهش میکنم .
-آستوریا تا این یه ماهو نکرئم یه سال، بگو اون دختره رو چیکار کردی؟
آستوریا که دندان هایش به هم میخورد، بالاخره عقب کشید.
-تو...تو زیرزمینه حیاطه
لرد با عصبانیت کروشیویی نثار او کرد.
-ایوان، بلاتریکس برین دختره رو بیارین و تو آستوریا ! ده دقیقه وقت داری بری برسی خونه ی گریمولد و از اونجا برام جغد بفرستی !