سلام به همه ی الف دالی ها.هاگرید جان اشتباهی فکر کرده من نوشتم ولدمورت نارسیسا یا لوسیسو کشته ولی در واقع بلاتریکس مرده.از اونجایی که اشتباهش قابل جبرانه:شما همه ی اسم های بلا را نارسیسا بخوانید.
بیل.
________________________________
محفل زنده است تا ارتش دامبلدور زنده است.کریچر میاد تو شروع می کنه به
.نارسیسا هم می گه که
کرده.
روز بعد
قرارگاه محفل ققنوس:خانه شماره ی 12 گریمولد:
ریموس لوپین:
_دوستان عزیز.من مفتخرم یک عضو سیاه که به تازگی توبه کرده به محفل ققنوس معرفی کنم.
او با دست به نارسیسا اشاره می کنه و می گه:نارسیسا مالفوی.
نارسیسا بلند می شه و دوسه نفر
بعضی دیگر نیز
_من خوشحام که
شدم و فهمیدم که اعمالم خیلی زشت و پست بوده.اگه شما منو قبول کنید خوشحال می شم که به جمع شما دوستان بپیوندم.
نارسیسا می شینه.
سیریوس بلند می شه و می گه:
_از کجا باید بدونیم که همه ی اینا حقه نیست.
_آه.سیریوس.من حتی طرز فکرم درباره ی
عوض شده.
تانکس بلند می شه و می گه:
_از نظر من که
ریموس هم می گه:
_
اما سیریوس می گه :
_من به اون زنیکه ی اسلیترینی اعتماد ندارم.
_اه بس کن سیریوس.شاید نارسیسا هم مثل اسنیپ از دست ولدمورت خسته شده بشه.مگه نه؟
این صدای مالی ویزلی است.(می شنوی؟)
_آره.درسته.
_بچه ها بیاین اینجا.باهاتون کار خصوصی دارم.
وقتی همه ی رفتند سیریوس گفت:
_ببینین.شاید اینم مثل بلاتریکس شده باشه و ولدمورت بتونه اطلاعات محفل را ازش بگیره.من هنوز چیز بدرد بخوری پیدا نکردم.ولی دارم
می گردم تو کتابها.اما شاید ولدمورت پیدا کرده باشه.ما که نمی دونیم.به نظرم بهتره اول ازش یه سری اطلاعات مهم بگیریم.
_هوم.هوم.موافقم.
_منم موافقم.
_منم همینطور.
سپس همه به سوی میز رفتند و سر جایشان نشستند و سیریوس گفت:
_
_ممنونم که منو به جمعتون راه دادید.
_اما ما اطلاعات مهمی از فعالیت مرگخوار ها می خوایم که تو باید بهومون بدی.
_خوب من فعلا نمی دونم که شما منو تو ارتش راه می دین یا نه؟شاید دامبلدور قبول نکنه.نه؟دامبلدور باید در یک کاغذ پاره نشدنی و ضد هرگونه افسونی تغییر بنویسه که من عضو محفلم.
...
ادامه بدید.
____________________________________________
خوب دوستان اینو ادامه بدید.پست بعدی باید خلاصه داشته باشه(یعنی بهتره).اگه تا فردا ساعت 1 کسی ننویسه من خودم تمومش می کنم.