هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۲۲:۱۰ چهارشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۰
#1
احسنت به تو برادر زاده گلم به عنوان خبرنگار و احسنت به تو پر گلم!
مصاحبه خوبی بود

در ضمن معلومه که پسر خودمی، سوال 52 رو که خوندم کف کردم، منم همین آرزو رو دارم


ویرایش شده توسط هری جیمز پاتر در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۲۹ ۲۲:۱۶:۲۰

ولدمورت یک قاتل سریالی کله پوک بیش نیست!


Re: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱۶:۴۱ چهارشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۰
#2
محفلی ها رفتند تا آماده ی آخرین تمرین قبل از نبردشان بشوند اما جیمز سریع خودش را به دامبلدور که به سمت سالن تمریناتشان میرفت رساند.
- عمو یادت رفت عمو مورف رو امتحان کنی؟
- نه جیمز! خودم حواسم هست.


یک ربع بعد - سالن تمرینات


محفلی ها به ترتیب جلو می آمدند و چوبدستیشان را از آلبوس تحویل میگرفتند. وقتی نوبت نفر آخر که مورفین بود آلبوس گفت: صبر کن مورفین جان! تو با من بیا توی اتاقم که کارت دارم. سیریوس تو تمرینات اولیه رو شروع کن تا من بیام!

مورفین که جا خورده بود سعی کرد به روی خودش نیاورد و خیلی عادی دنبال آلبوس برود امادامبلدور از همان لحظه خواندن ذهن مورفین را شروع کرده بود...

بالاخره مورفین و دامبلدور به اتاق دامبلدور رسیدند. دامبلدور بعد از ورود مورفین با حرکت کوچک چوبدستی جدیدش در را قفل کرد و پشت میزش نشست و به مورفین خیره شد.
مورفین که سعی میکرد نگاهش را از آلبوس بدزدد گفت: شیه آلبوس چرا این جوری به من زل زدی؟ من یه سری شایعات راجع بهت شنیده بودم ولی ظاهرا راشت میگفتن!

- خودتو به اون راه نزن مورفین! تو خجالت نمیکشی؟

- خجالت؟ واشه چی؟

- ما این همه به تو محبت کردیم مورفین! ما تو رو بین خودمون راه دادیم، ما تو رو ترکت دادیم، ما به تو اعتماد کردیم، این بود جوابش؟ ما رو به ولدمورت فروختی؟

- آلبوش به مرلین من مقشر نیشَّم ... تو که خودت میشناشیش ... اون ژهنمو خوند ... اون منو وادار کرد ... به من بدبخت رحم کن ... همه فقط اژ من شوء اشتفاده میکنن ... این مه وقته ترک کردم ولی هنوژ تو رول همه شین رو میگم شین ... همه میخوان اژ من برای پیروژی خودشون اشتفاده کنن ... هیشکی منو دوش نداره

- خودتو به موش مردگی نزن، چند بار فریبت رو خوردیم کافیه. دو راه بیشتر نداری. یا به دائیت وفادار میمونی و اون وقت منم نمیزارم از این جا خارج بشی، یا به ما وفادار میمونی که در اون صورت اول رابطت رو با ولدمورت قطع میکنم و بعدشم به تو از اون چوبدستی ها نمیدم که دیگه فکر خیانت به سرت نزنه

- خوب معلومه ... من به شما وفادار میمونم آلبوش جون!

- خوبه!

دامبلدور چوبدستیش را به سمت مورفین گرفت تا رابطه ولدمورت را با او قطع کند و از خروجش جلوگیری کنید.


خانه ریدل

- چرا رابطه من با مورفین برقرار نمیشه؟ حتما سریغ رفته به اون پشمک گفته که رابطمونو قطع کنه! مار تو آستینم پروروندم ... کاش اول زمان جنگ رو هم از تو کلش میکشیدم بیرون بعد میفرستادمش ... چرا اینقدر هول شدم؟
- ارباب کاش از تو ذهنش میکشیدین بیرون که وزیر خائنه یا نه!
- کروشیو! یک بار دیگه کسی راجع به خائن بودن وزیر صحبت کنه میکشمش! ارباب ذهن وزیرو خونده و کاملا بهش مطمئنه. الان به جای تفرقه باید واقعا سعی کنیم آماده ی جنگ بشیم، باید مواضع دفاعیمون رو تقویت کنیم. سریعا همه توی سالن جمع بشید.


گریمولد - سالن تمرینات


خوب دوستان من! میرسیم به آخرین و مهم ترین چیزی که باید راج به چوبدستیای جدیدتون یاد بگیرید. من این چوبدستیارو از جنگی که هری موقع بازگشت ولدمورت باهاش انجام داد الهام گرفتم ... در واقع با ترکیبات خاصی که در این چوبدستی موجوده شما میتونید کاری کنید که چوبدستی مرگخوارها قفل کنه، البته در اون جنگ بین هری و ولدمورت چوبدستی هر دو طرف قفل میکرد اما این بار این چوبدستی ها قفل نمیکنن. فقط کافیه همزمان با یکی از طلسم هایی که دشمن به سمتتون میفرسته شما هم یک طلسم بفرستین! اونوقت چوبدستی حریفتون قفل میکنه و تا چند دقیقه شروع به تاثیر برعکس آخرین طلسم های اجرا شده میکنه. حالا این کار رو تمرین میکنیم و بعد همه چند ساعتی قبل از شروع حمله استراحت میکنیم! دو به دو روبروی هم قرار بگیرید!


ولدمورت یک قاتل سریالی کله پوک بیش نیست!


Re: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۵:۴۰ سه شنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۰
#3
سرداب خانه ریدل

قضیه از چه قراره وزیر؟ ادامه بده؟
- ارباب قضیه از این قراره که این تنبل ها از این که من تمرینات رو جدی میگرفتم و سعی میکردم آمادشون کنم ناراحت بودن و با نامردی از پشت به من حمله کردن و آوردنم این جا و قصد دارن با شکنجه منو وادار کنن به شما دروغ بگم که پیشگویی سیبل الکی بوده تا شما از تمرین دادنشون دست بردارید ... اما من هرگز به شما خیانت نمیکنم و نمیزارم با سهل انگاری این ها ما برای جنگ آماده نباشیم!

- من به داشتن مرگخوار وفاداری مثل تو افتخار میکنم وزیر

وزیر:

مرگخوار ها:

- اما شماها! باید بگم از خوش شانس ترین جادوگران تاریخ هستین چون ما الان باید برای جنگ آماده بشیم و الا طوری شکنجتون میکردم که نه در گدشته و نه در آینده کسی اینجوری شکنجه نشده باشه

- ارباب ولی ...

- ساکت! اگر یک کلمه دیگه از تو بشنوم همین جا میکشمت رز. وزیر، تمریناتت رو ادامه بده. ارباب هم از نزدیک به ادامه روند تمرین ها نظارت میکنه که کسی نتونه از زیر این کار شونه خالی کنه.


شب - خانه شماره 12 گریمولد - اتاق جلسات

فضای عجیبی بر پایگاه محفل ققنوس حاکم بود. همه محفلی ها دور تا دور میز بزرگی نشسته بودند و هیچ کس حرف نمیزد. حتی مورفین هم بیخیال چرت زدن شده بود و با تعجب به محفلی ها نگاه میکرد، در این مدتی که در کنار آن ها سکونت یافته بود هرگز آن ها را اینگونه جدی ندیده بود. فضای خشک جلسه او را به یاد جلسات خانه ریدل می انداخت و همین باعث میشد بر تردیدش افزوده شود.

بالاخره دامبلدور شروع به صحبت کردن کرد:
- دوستان من، امشب قصد داریم بعد از این که به طور کامل از ویژگی های سلاح جدیدمون برای شما پرده برداری کردم، درمورد حمله به خونه ی ریدل برنامه ریزی کنیم.

دامبلدور در جعبه ای که جلوی رویش قرار داشت را برداشت و به صحبت کردن ادامه داد:
- این چوبدستی ها رمز موفقیت ما در نبردمون با تام ریدل و نوکرانشه! اگر ما همگی از این چوبدستی ها که الیوندر عزیز با استفاده از ترکیب پر فاوکس و نیش باسیلیسک و چندین نوع چوب جادویی برامون فراهم کرده و من هم توی آزمایشگاه با افسون های مختلف غنی سازی کردمشون استفاده کنیم میتونیم چوبدستی های مرگخوار ها رو از کار بندازیم. مرگخوار بی چوبدستی چی کار میتونه بکنه؟ در واقع هیچی! علاوه بر اون قدرت چوبدستی های جدید بسیار بیشترهو یک دانش آموز سال اول هاگوارتز میتونه با این ها در حد یک جادوکار حرفه ای از طلسم های قدرتمند استفاده کنه.
از اون جایی که چوبدستی صاحبش رو انتخاب میکنه، به نوبت بیاید جلو و سعی کنید چوبدستی مخصوص به خودتون رو پیدا کنید.


خانه ریدل

مرگخوار ها طبق روال قبل در این ساعت مشغول انجام حرکات کماندویی بدون چوبدستی خود بودند. البته این بار به دلیل حضور لرد که زیر چتری نشسته بود و لیوان خون گلاسه اش را سر میکشید و با نجینی زیرلب درد دل میکرد، کسی از زیر بار تمرینات فرار نمیکرد و همه مجبور بودند به تمرینات خود بپردازند.


گریمولد

همه ی محفلی ها دور میز نشسته بودند و با چوبدستی های جدیدشان که قطری بیشتر از حد معمول داشت و روی آن طرح های عجیبی که ظاهرا طلسم های باستانی بودند ور میرفتند.

- خوب دوستان من! طبق برنامه ریزی من ما فردا و پس فردا مشغول تمرین با چوبدستی های جدید جهت آمادگی بیشتر میشیم و صبح روز یکم ماه بعد به خانه ریدل حمله میکنیم. برنامه حمله از این قراره که نیمه شب همگی به دهکده ی علّه آباد لیتل آپارات میکنیم و از اون جا با پای پیاده به سمت خانه ریدل حرکت میکنیم. حدودا نیم ساعت راهه اگر سریع حرکت کنیم. البته در طول مسیر با این شاسی که من در اون سر چوبدستی ها تعبیه کردم چوبدستی ها رو خاموش میکنیم، این طوری هیچ ردیابی که با نیروی جادویی حساسه نمیتونه ما رو ببینه. بعد در فاصله ای که بتونیم به سمت اون خونه طلسم بفرستیم و در جهات مختلف ساکن میشیم و شما با دیدن جرقه ای که من به بالا میفرستم همگی طلسم انفجار رو روی خونه ریدل اجرا میکنیم تا خونه خراب بشن! البته طبیعیه که تام اون جا رو در برابر این طلم مقاوم کرده باشه اما من قبل از علامت دادن با این چوبدستی ضد طلسم هاش رو خنثی خواهم کرد. بعد از انفجار ما به شیوه ی گاز انبری به خونه ریدل حمله میکنیم و در یک عملیات چریکی شکستشون میدیم!

- دامبلدور این کار ها رو که با چوبدستی عادی هم میشد انجام داد!

- درسته اما نکته ی اصلی همین جاست. م از نظر تعداد کمتریم پس تو درگیری تن به تن شکست میخوریم، اما شما با استفاده از شیوه ای که تو این دو روز تمرین بهتون یاد میدم میتونید چوبدستی های مرگخوار ها رو در لحظه اول از کار بندازین.

مورفین که تا آن لحظه به دقت سعی میکرد حرف های دامبلدور را برای رساندن به گوش خواهرزاده اش به خاطر بسپارد دست از این کار برداشت! از طرفی با وارد شدن این همه اطلاعات عجیب از جادوهای پیشرفته ی چوبدستی مغزش که به خاطر اعتیاد تحلیل رفته بود هنگ کرد، از طرفی هم با توجه به این اطلاعات قطعا پیروز این نبرد محفلی ها بودند و به نفعش بود در جبهه ی سفید باقی بماند!


ولدمورت یک قاتل سریالی کله پوک بیش نیست!


Re: قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۹:۱۵ شنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۰
#4
مگه قراره همه ی سوالا بیاد؟
مگه مصاحبه کننده های قبلی همه ی سوالا رو میذاشتن؟
صد رحمت به بنی اسرائیل!


ولدمورت یک قاتل سریالی کله پوک بیش نیست!


Re: قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۴:۵۶ شنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۰
#5
چرا سوالای من هیشکودوم نیست؟


ولدمورت یک قاتل سریالی کله پوک بیش نیست!


Re: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۷:۳۷ جمعه ۲۴ تیر ۱۳۹۰
#6
سوژه جدید


- الان میاد سیبل، حواست باشه که نقشتو خوب بازی کنی. منم میرم سر پستم.
- خیالت راحت باشه عزیزم، کاری میکنم که ذره ای شک نکنه!

همین که وزیر دیگر از حال خانه ریدل خارج شد لرد ولدمورت از پله ها پایین آمد و وارد حال شد. مرگخواران به سرعت از جایشان برخواستند و به پایین پله ها رفتند و جلوی لرد سجده کردند.
لرد که بی حوصله بود بدون توجه از کنار آن ها عبور کرد و رفت و روی مبلی لم داد و کمی گوشت تسترال از روی میر برداشت و به نجینی داد که بخورد.

مرگخواران سر از سجده برداشتند و رفتند و نشستند.
لرد همانطور که داشت به نجینی صبحانه می داد گفت: چه خبر یاران لرد سیاه؟
بلافاصله چشمان سیبل تریلانی که روبروی لرد نشسته بود گشاد شد و شروع به سرفه کردن کرد و سپس با صدای خشکی گفت: لرد سیاه با سرنوشت خود رو به رو میشود ... چیزی تا رویارویی او با دشمن دیرینه اش نمانده ... در این درگیری یکی از مرگخوارانش که سبیل هیتلری دارد و اکنون در حال خریدن مایحتاج خانه ریدل است، نقشی اساسی ایفا خواهد کرد و لرد سیاه را پیروز این میدان خواهد کرد ... فقط اگر لرد سیاه به او اعتماد کامل داشته باشد ...

در همین لحظه در خانه ریدل باز شد و وزیر دیگر با بغلی پر از خرید وارد شد و با صدای بلندی پس از تعریف و تمجید ولدمورت شروع به گزارش کار داد!

اما تریلانی بدون توجه به او سرفه ای دیگر کرد و باصدایی دورگه و خشک تر از قبل ادامه داد: آخر این ماه محفل ققنوس بر ارتش سیاه چیره خواهد شد ... لرد سیاه به قتل خواهد رسید و گروه مرگخواران از هم پاشیده خواهد شد ...
تریلانی سرفه ای کرد و به حالت عادی برگشت. تنها کسی که قسمت دوم حرف های او را شنیده بود اینیگیو ایماگو بود.

- آفرین وزیر! پس تونستی سر اون وزارتی های احمق رو شیره بمالی نه؟ بیا پیش ارباب بشین، تو از بهترین مرگخوار های لرد ولدمورت هستی ... شایدم بهترینشون.


یک ساعت بعد - سالن خانه ریدل

- بیا سیبل، کارت عالی بود! دیدین چطوری لرد به من احترام گذاشت؟
- این که کمه وزیر! 10 گالیون بزار روش تا خودم نرفتم به لرد بگم قضیه رو.
- بیا این پنج تا رو بگیر ساکت شو. نمیخوام خوشحالیمو خراب کنم.
- بچه ها، امروز چندمه؟

این سوال را اینیگیو با چهره ای سرخ و درهم پرسید، نگرانی از سرتاسر وجودش به اطراف منتشر میشد!
لینی پاسخ داد: بیستم! چطور مگه؟
اینیگیو با تردید پاسخ داد: هیچی!
سپس زیر لب شروع به زمزمه کرد و از آن جا دور شد.
- نباید بهش یگم ... اگه بگم منو میکشه ... اگه نگم که ... من باید فرار کنم ... منو میکشه ... ما هممون میمیریم ... هرگز بهش نمیگم ...


ولدمورت یک قاتل سریالی کله پوک بیش نیست!


Re: قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۶:۳۸ جمعه ۲۴ تیر ۱۳۹۰
#7
سلام پسر گلم!
اومدم یه چند تا سوال بپرسم بیشتر باهات آشنا بشم

1. نظرت رو به صورت غیرخلاصه (!) درمورد اخوی سایتت جناب آسپ بوگو! تعارف هم نکن
2. نظرت راجع به اسرائیل چیه؟
3. چند کیلویی؟
4. کیلو چندی؟
5. اگر به دلیل آب شدن یخ های قطبی آب اقیانوس ها سطح خشکی رو فرا بگیره و بدونی که نیم ساعت دیگه زیر آب قرق میشی چی کار میکنی؟
6. با کدوم پا میری تو مرلینگاه؟
7. دوست داشتی زخم بابایی رو ازش به ارث ببری؟
8. علاقت به یویو از کجا نشئت میگیره؟ در واقعیت هم دوستش داری؟
9. اگر قرار بود شناست سیاه باشه کیو انتخاب میکردی؟
11. عمو آلبوسو بیشتر دوست داری یا عمو آبر؟



کسی سوتی نگیره! خودم میدونم ده رو رد کردم.


ولدمورت یک قاتل سریالی کله پوک بیش نیست!


Re: بحث های سر میز غذا
پیام زده شده در: ۱۰:۰۲ دوشنبه ۲۰ تیر ۱۳۹۰
#8
گریمولد - بعد از شام

- صبر کن ببینم ویکتور! اول از همه به من بگو این سنگو از کجا پیدا کردی؟
- راستش من این سنگ رو وقتی پیدا کردم که هنوز از پیش مرگخوارا فرار نکرده بودم ... قصد فرار رو داشتم و نقشه اش رو هم کشیده بودم ولی هنوز عملی نشده بود! یک دفعه لردسیاه من و روفوس رو به اتاق شخصیش خواست و به ما آدرس جایی رو داد که این سنگ وجود داره و البته روش به دست آوردنش رو هم بهمون گفت. منم گفتم خوب اول سنگ رو به دست بیارم بعد بیام اینجا. با روفوس رفتیم و سنگ رو پیدا کردیم و بعد من حواس روفوس رو پرت کردم و اومدم این جا.

هری با شنیدن ماجرا چهره اش در هم رفت. اخم کرد و در حالی که دور و بر زخمش را با شدت میمالید مشغول فکر کردن شد.
کینگزلی که اصلا موافق استفاده از آن سنگ نبود گفت: چی شده هری؟ تو هم داری به این فکر میکنی که استفاده از این سنگ ضرر داره؟
هری سرش را بالا گرفت و گفت: نه کینگزلی ... البته این هم جای بحث داره ولی حرف های ویکتور نشون میده که ولدمورت هم از این که ما این سنگ رو داریم با خبره و این کار ما رو سخت تر میکنه.

هری جمله اش را سریع تمام کرد و به سرعت آشپزخانه را ترک کرد و محفلی ها را با سردرگمی شان تنها گذاشت.
به سرعت پله های خانه گریمولد را بالا رفت و حتی به جیغ های بی وقفه ی خانم بلک هم اهمیت نداد. وارد اتاق شخصیش شد و چوبدستیش را به سمت کمدی گرفت و آن را تکان داد.
در کمد با جیرجیر زیادی باز شد و وسائل عجیبی از آن خارج شد و با ترتیب خاصی روی یکی از چندین میز اتاق قرار گرفت.
وسائل نقره ای رنگی که از دامبلدور به هری رسیده بود و با جرجر و تق تق و ترتر خاصی کار میکرد و جز صاحبش که در آن لحظه هری بود کسی طرزکارش را نمیدانست!

دستگاه ها شروع کردند به جرجر و دود کردن.
هری با دقت به دود های دستگاه که ابتدا یک آفتابه و سپس چهره ی یک زن را تشکیل داده بودند خیره شد و پس از مدتی محکم بر سر خودش کوبید و سپس با سرعت بدون این که وسائل را جمع کند به آشپزخانه برگشت.

- چی شده هری؟ کجا رفته بودی؟
- ما مجبوریم از سنگ استفاده کنیم، دیگه حق انتخابی نداریم!
- آخه چرا؟
- چون ولدمورت تصمیم داره ازش استفاده کنه و مادر منو قبل از به دنیا اومدن من بکشه!


ولدمورت یک قاتل سریالی کله پوک بیش نیست!


Re: دفتر اساتيد
پیام زده شده در: ۱:۲۵ یکشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۰
#9
سلام سدریک جان!
والا من ویرایش کردم درستش کردم بعد تازه پست شما رو دیدم ولی باید بگم که من ریاضی بلدم، مشکل اینه که اول سوال دو رو 14 داده بودم و جمع زدم.
بعدا کینگز به من رشوه داد که نمره کامل بگیره و 14 رو کردم 15 منتهی یادم رفت جمعشو هم درست کنم دیگه
خوش باشی!


ولدمورت یک قاتل سریالی کله پوک بیش نیست!


Re: شرح امتيازات
پیام زده شده در: ۰:۲۲ یکشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۰
#10
نمرات درس ماگل شناسی



گریفیندور: 14

گودریک گریفیندور: 5+15+13 = 33
لی جردن: 10+22 = 22



راونکلا: 29

لینی وارنر: 5+12+15 = 32
لونا لاوگود: 14+15 = 29
ارگ کثیف: 15+15 = 30
آندرومیدا بلک: 14+12 = 26



هافلپاف: 28

رز ویزلی: 5+13+14 = 32
گلرت گریندل والد: 14+15 = 29
سدریک دیگوری: 9+14 = 23
کینگزلی شکلبوت: 15+15 = 30



اسلیترین: 0


ویرایش شده توسط هری جیمز پاتر در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۱۹ ۱:۱۲:۲۴

ولدمورت یک قاتل سریالی کله پوک بیش نیست!






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.