سرداب خانه ریدلقضیه از چه قراره وزیر؟ ادامه بده؟
- ارباب قضیه از این قراره که این تنبل ها از این که من تمرینات رو جدی میگرفتم و سعی میکردم آمادشون کنم ناراحت بودن و با نامردی از پشت به من حمله کردن و آوردنم این جا و قصد دارن با شکنجه منو وادار کنن به شما دروغ بگم که پیشگویی سیبل الکی بوده تا شما از تمرین دادنشون دست بردارید ... اما من هرگز به شما خیانت نمیکنم و نمیزارم با سهل انگاری این ها ما برای جنگ آماده نباشیم!
- من به داشتن مرگخوار وفاداری مثل تو افتخار میکنم وزیر
وزیر:
مرگخوار ها:
- اما شماها! باید بگم از خوش شانس ترین جادوگران تاریخ هستین چون ما الان باید برای جنگ آماده بشیم و الا طوری شکنجتون میکردم که نه در گدشته و نه در آینده کسی اینجوری شکنجه نشده باشه
- ارباب ولی ...
-
ساکت! اگر یک کلمه دیگه از تو بشنوم همین جا میکشمت رز. وزیر، تمریناتت رو ادامه بده. ارباب هم از نزدیک به ادامه روند تمرین ها نظارت میکنه که کسی نتونه از زیر این کار شونه خالی کنه.
شب - خانه شماره 12 گریمولد - اتاق جلساتفضای عجیبی بر پایگاه محفل ققنوس حاکم بود. همه محفلی ها دور تا دور میز بزرگی نشسته بودند و هیچ کس حرف نمیزد. حتی مورفین هم بیخیال چرت زدن شده بود و با تعجب به محفلی ها نگاه میکرد، در این مدتی که در کنار آن ها سکونت یافته بود هرگز آن ها را اینگونه جدی ندیده بود. فضای خشک جلسه او را به یاد جلسات خانه ریدل می انداخت و همین باعث میشد بر تردیدش افزوده شود.
بالاخره دامبلدور شروع به صحبت کردن کرد:
- دوستان من، امشب قصد داریم بعد از این که به طور کامل از ویژگی های سلاح جدیدمون برای شما پرده برداری کردم، درمورد حمله به خونه ی ریدل برنامه ریزی کنیم.
دامبلدور در جعبه ای که جلوی رویش قرار داشت را برداشت و به صحبت کردن ادامه داد:
- این چوبدستی ها رمز موفقیت ما در نبردمون با تام ریدل و نوکرانشه! اگر ما همگی از این چوبدستی ها که الیوندر عزیز با استفاده از ترکیب پر فاوکس و نیش باسیلیسک و چندین نوع چوب جادویی برامون فراهم کرده و من هم توی آزمایشگاه با افسون های مختلف غنی سازی کردمشون استفاده کنیم میتونیم چوبدستی های مرگخوار ها رو از کار بندازیم. مرگخوار بی چوبدستی چی کار میتونه بکنه؟ در واقع هیچی! علاوه بر اون قدرت چوبدستی های جدید بسیار بیشترهو یک دانش آموز سال اول هاگوارتز میتونه با این ها در حد یک جادوکار حرفه ای از طلسم های قدرتمند استفاده کنه.
از اون جایی که چوبدستی صاحبش رو انتخاب میکنه، به نوبت بیاید جلو و سعی کنید چوبدستی مخصوص به خودتون رو پیدا کنید.
خانه ریدلمرگخوار ها طبق روال قبل در این ساعت مشغول انجام حرکات کماندویی
بدون چوبدستی خود بودند. البته این بار به دلیل حضور لرد که زیر چتری نشسته بود و لیوان خون گلاسه اش را سر میکشید و با نجینی زیرلب درد دل میکرد، کسی از زیر بار تمرینات فرار نمیکرد و همه مجبور بودند به تمرینات خود بپردازند.
گریمولدهمه ی محفلی ها دور میز نشسته بودند و با چوبدستی های جدیدشان که قطری بیشتر از حد معمول داشت و روی آن طرح های عجیبی که ظاهرا طلسم های باستانی بودند ور میرفتند.
- خوب دوستان من! طبق برنامه ریزی من ما فردا و پس فردا مشغول تمرین با چوبدستی های جدید جهت آمادگی بیشتر میشیم و صبح روز یکم ماه بعد به خانه ریدل حمله میکنیم. برنامه حمله از این قراره که نیمه شب همگی به دهکده ی علّه آباد لیتل آپارات میکنیم و از اون جا با پای پیاده به سمت خانه ریدل حرکت میکنیم. حدودا نیم ساعت راهه اگر سریع حرکت کنیم. البته در طول مسیر با این شاسی که من در اون سر چوبدستی ها تعبیه کردم چوبدستی ها رو خاموش میکنیم، این طوری هیچ ردیابی که با نیروی جادویی حساسه نمیتونه ما رو ببینه. بعد در فاصله ای که بتونیم به سمت اون خونه طلسم بفرستیم و در جهات مختلف ساکن میشیم و شما با دیدن جرقه ای که من به بالا میفرستم همگی طلسم انفجار رو روی خونه ریدل اجرا میکنیم تا خونه خراب بشن! البته طبیعیه که تام اون جا رو در برابر این طلم مقاوم کرده باشه اما من قبل از علامت دادن با این چوبدستی ضد طلسم هاش رو خنثی خواهم کرد. بعد از انفجار ما به شیوه ی گاز انبری به خونه ریدل حمله میکنیم و در یک عملیات چریکی شکستشون میدیم!
- دامبلدور این کار ها رو که با چوبدستی عادی هم میشد انجام داد!
- درسته اما نکته ی اصلی همین جاست. م از نظر تعداد کمتریم پس تو درگیری تن به تن شکست میخوریم، اما شما با استفاده از شیوه ای که تو این دو روز تمرین بهتون یاد میدم میتونید چوبدستی های مرگخوار ها رو در لحظه اول از کار بندازین.
مورفین که تا آن لحظه به دقت سعی میکرد حرف های دامبلدور را برای رساندن به گوش خواهرزاده اش به خاطر بسپارد دست از این کار برداشت! از طرفی با وارد شدن این همه اطلاعات عجیب از جادوهای پیشرفته ی چوبدستی مغزش که به خاطر اعتیاد تحلیل رفته بود هنگ کرد، از طرفی هم با توجه به این اطلاعات قطعا پیروز این نبرد محفلی ها بودند و به نفعش بود در جبهه ی سفید باقی بماند!