لوپین پس از نتیجه گیری در مورد تصمیمش،گرفت خوابید!
در افکار لوپین:الان می گیرم می خوابم، یه دو ساعت دیگه میرم محفل، پیش دامبلدور.
-ریمـــــــــــــوس.
-اَه...این دورا ها...تو فکر هامم دست از سرم بر نمی داره...باشه بابا الان میرم پیش آلبوس.
محفل ققنوس:-آره ریموس جان تو آشپزخونس...ولی از من میشنوی نرو اونجا...داره غذا می خوره و شیش ماهه که ریشش رو کوتاه نکرده.
-میدونم مالی...ولی مجبورم،پای زندگیم در میونه.
مالی ویزلی شانه هایش را بالا انداخت و در آشپز خانه را برای او باز کرد.
یک ربع بعد:-خلاصه، سرت رو درد نیارم آلبوس جان...دورا عصبانی شد در چه حدی...
آلبوس که مشغول پر کردن خندق بلایش بود،حرف لوپین را قطع کرد.
-ریموس...آخر حرفات قراره به حقوق گرفتن برسه؟
-اِ...فهمیدی؟!یعنی انقدر ضایع بود؟!
-آره خیلی.
بودجه نداریم، حقوق بدم بهتون. حالام برو بیرون درم پشت سرت ببند.
و به غذایش حمله ور شد و لوپین را به این نتیجه رساند که ایستادنش آنجا، بجز بهم خوردن حالش، در اثر شکل مفتضح غذا خوردن او فایده ی دیگری ندارد.
درون افکار لوپین: اَه...حالا چی کار کنم...شاید...شاید بتونم برم با اون مرگخواره صحبت کنم...به هر حال یه زنه...شاید دلش به حالم سوخت... .
شهرداری هاگزمید:-بله...زنمم گذاشته رفته...دامبلدورم بهم حقوق نمیده...حتما شمام یه همچین شرایطی رو تجربه کردین دیگه...به هر حال لرد هم یه وقتایی...
آستوریا دوازده گالیونی که ریموس بابت رشوه روی میزش گذاشته بود را داخل کشویی انداخت و صحبت او را قطع کرد.
-آقای لوپین...صحبتتون تموم شد؟
-نه...ولی دیگه آخراش بود،چطور؟
آستوریا نفس عمیقی کشید و ناگهان منفجر شد:
-مرتیکه ی بوقی تو چه فکری راجب من کردی هـــــــــان؟فکر کردی با آه و ناله کردن من دلم میسوزه و برق و آب و گازت رو وصل می کنم؟به چه حقی به ارباب من توهین میکنی هــــــــــــــــــــان؟ارباب من مثه اون پشمکِ کثیف نیس...حقوق میده بهمون،خیلی هم میده...اضافه بر سازمانم میده...حالام تا نزدم نترکوندمت بدو بــــــــــــــیرون!
ریموس که در اثر جیغ های آستوریا به زیر میز او پناه برده بود،به آرامی گفت:
-باشه...میرم ولی میشه لطفا یعنی...لااقل گالیونامو پس بدی؟
-چــــــــــــــــــی؟منو به رشوه گیری متهم می کنی؟تو مگه به من پول دادی؟هــــــــــــان؟
-نه...نه...حالا که فکر میکنم می بینم نه.
و سینه خیز به طرف درب خروجی رفت؛اینجا هم برایش فایده ای نداشت...شاید بهتر بود با هری حرف می زد... .