تصویر شماره ۶:
[صدای گریه]
"اون نباید اینکارو میکرد.. اون نباید..."
میرتل با کنجکاوی سرش را از بالای در دستشویی بالا می آورد تا ببیند چه کسی اینگونه گریه میکند. ناگهان دراکو مالفوی را میبیند که دستش را به دیوار تکیه داده است و شانه هایش میلرزند. دو دستی دهان خود را میگیرد تا دراکو متوجه حضور او نشود.
مالفوی دست خود را به سمت جیب ردای سبزرنگش میبرد و نامه ای را درمیاورد. عکسی داخل آن دیده میشود. میرتل کمی نزدیکتر میرود تا بتواند عکس را ببیند. گریه ی دراکو شدت میگیرد و فریادی از سر درماندگی سرمیدهد. با صدای فریاد دراکو میرتل میترسد و جیغی میکشد.
-استیوپفای
دراکو با ترس و چشمانی که از اشک جایی را نمیبیند، به سمت میرتل برمیگردد. تا او را میبیند سریع از آنجا بیرون میرود. میرتل کاغذی را میبیند که از جیبش می افتد. همان نامه! آن را برمیدارد:
سلام دراکو. عکسو خوب ببین. دیدی؟ خب حالا میتونی بین مامان جونت و مرگخواری یکیو انتخاب کنی. فکر نکن که میتونی نجاتش بدی. و برای خودتم بهتره که کسی ازین موضوع خبردار نشه. تو که نمیخوای همه به عنوان یه ترسو که از پس خودش برنمیاد بشناسن، میخوای؟
بهتره عاقلانه تصمیم بگیری.
لرد ولدمورت
میرتل بار دیگر عکس را نگاه میکند. ولدمورت درحال شکنجه مادرش و تهدید او به مرگ است...
خوب بود... بعد از اینکه دیالوگ هات تموم میشن، دوتا اینتر بزن. پاراگراف هات هم که تموم میشن دوتا اینتر بزن. و خب... یادت باشه، میرتل روحه، نمیتونه دست بزنه به چیزی، دستش رد میشه از بین کاغذ نامه.
با اینحال، مطمئنم مشکلاتت با ورود به ایفای نقش رفع میشن.
تایید شد!
مرحله بعد: گروهبندی