هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (نارسیسا.مالفوی)



پاسخ به: قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۱۰:۲۱ جمعه ۳۰ تیر ۱۳۹۱
#1
با شرمندگی تمام،‏ چون وقت ویرایش تموم شده بود،‏ مجبور شدم دوباره بزنم!‏

نظرت درباره ی جادوگران!‏
اینجا رو اگه ببندن بهتره یا همینطوری بمونه؟
وضع محفل چطوریه؟
در باره ی این افراد نظرت رو بگو:

ارباب لرد ولدمورت
لینی وارنر
چوچانگ
آنتونین دالاهوف
بانو ویولت
رون ویزلی
پرسی ویزلی
پرسیوال دامبلدور
ریگولوس بلک
روونا ریونکلاو

و اینکه کدوم رنک رو بیشتر از همه دوست داری و میخوای داشته باشیش؟

ویرایش:

اینم یه سوال دیگه:

نظرت رو درباره ی اسامی زیر با یک شکلک بگو:

بانو ویولت
ارباب لرد ولدمورت
ایوان روزبه
استرجس پادمور
آنتونین دالاهوف
تام ریذل پدر


ویرایش شده توسط نارسیسا مالفوی در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۳۰ ۱۵:۳۴:۴۴


پاسخ به: قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۱۲:۱۰ چهارشنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۱
#2
سلام بر همه!‏

من یه سوالی خیلی وقته ذهنم رو مشغول کرده،‏ گفتم اینجا بپرسم و از آقای بلک هم میخوام این سوال رو از بقیه ی مهمونا بپرسه:

اگه یه روزی از سایت بری،‏ و فقط به اینجا سر بزنی،‏ دوست داری که تو پستایی که اینجا زده شدن،‏ چی ببینی؟



پاسخ به: خادمان لرد سياه به او مي پيوندند(در خواست مرگخوار شدن)
پیام زده شده در: ۱۳:۳۴ چهارشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۱
#3
سابقه ی عضویت در گروه مرگخواران :

نه .اگر ارباب لطف کنن و مثل همیشه منت سرمون بزارن این اتفاق عالی میافته.

سابقه ی عضویت در محفل :

البته که نه.ارباب دیگه این سوالو نپریدا اصن امکان نداره مرگخوار وفاداری مثل من بره محفل

مهم ترین تفاوت بین دو جبهه ی سیاه و سفید :

قدرت .تنها تفاوت قدرته ارباب که شما قدرت مطلق هستید

نظر شما درباره کچلی و جادوگران کچل :

جذابوارباب منم میخواستم شوهر کچل بگیرم از بس که زیبان . ولی نشد.

در صورت عضویت چه رفتاری با نجینی(مار محبوب ارباب)خواهید داشت :

ایشون بعد از شما سرور مان.میخواستم نظرشونو راجب یک کیکی مشنگی به طعم توت فرنگی بدونم.

به نظر شما چه بلایی سر موها و دماغ لرد سیاه آمده است:

از بس از دست این بچه ها محفلی ها حرص خوردین ارباب.بزودی ریشه کن میشن.

نظر خود را بصورت کاملا خلاصه درباره این واژه ها بین کنید:

ریش : مخصوص محفلیهای شپشو

طلسم های ممنوعه : جون میدخ واسه کشتن محفلی هاو مشنگ ها
الف. دال : فقط یک دیوانه اینو قبول داره.


به نظر من شما به تجربه بیشتری احتیاج دارین.پستاتون هنوز اون پختگی لازم رو ندارن.البته شکل کلیشون خوبه..ولی جزئیاتی وجود داره که با کسب تجربه میتونن بهتر بشن. چیزی که بیشتر از کیفیت نوشته ها توجه منو جلب کرد اشتباهات تایپیتون بود.این اشتباهات اونقدر زیاد و اساسی هستن که روی کیفیت کارتون تاثیر منفی گذاشتن.

تایید نشد.


ویرایش شده توسط لردولدمورت در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۱۵ ۱۸:۱۰:۲۳


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۲:۵۹ چهارشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۱
#4
سلام
من معذرت خواهی میکنم از تمام مدیران ما کسی چیزی نگفته .
دوستانی مثل mla و exe شما باید کامل معرفی شخصیت کنید.
به عنوان مثال میتونید این فرم رو که کئتاهه پر کنید:

اسم :

سن :

گروه :

توضیح :



پاسخ به: برج وحشت....!
پیام زده شده در: ۱۲:۵۰ چهارشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۱
#5
وضع خونه اونطور که فکر میکردم نیست
بلا درحالی که سعی میکنه خودشو به ارباب نزدیک تر کنه این حرف رو به زبون میاره.پس از اینکه کاملا وارد خانه شدند به ظاهر واقعی خونه پی
می برند. سقف خونه خراب ، تار عنکبوت. پرده های قرمز گل منگلی پاره ،کف هم زمین هم که سوراخ بود.

لرد:فکرشو نمیگردم کسی مثل اون اینجا زندگی کنه.
بلا تو فکر فرو رفت و پرسید:ارباب شما دنبال کی هستید.
ارباب اهی از خشم کشید و گفت:هلوتیکا . هلوتیکا بلک. اون یک پسری بود با قدی کئتاه ، موهای وز ، هیکلی چاغ... :vay:

بلا که دیگه داشت دود از کلش بلند می شد فریاد زد:
- که هلوتیکا هان ! یک بلایی به سرش بیارم .که ترستال های هوا به حالش گریه کنن

لرد:بلا هلوتیکا کیه ؟ من گفتم هلو تیکا؟ من کی گفتم هلوتیکا. اصن اون کیه. حالت خوب نیستا من دارم میگم توبی .اون پسره که ما دنبالشیم .چی میگی.

بلا و لرد همین طور که با هم بحث میکردند وارد اتاقی شدند که از تمام اون اتاق ها بزرگ تر بود. کاملا واضح بود که برای رییس گروهه .اما اونا کجا بودند.

بلا برگشت تا به لرد بگه که بهتره بریم اما کسی نبود.



پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۲:۳۶ چهارشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۱
#6
>> دوروز بعد

وینسنت مثل همیشه لباس لرد رو پوشیده و نقاب روهم زده بود.لرد واقعی برروی شانه او چهار زانو نشسته بود و همگان ملت مرگخوار منتظر ورود نماینده محفل بودند.

>>دو ساعت بعد

کل ملت مرگخوار:

وینسنت:پس این نماینده کجاست که صدایی به گوش میرسه....
قیییییییییژژژژژژژژژژژژ

در باز و نماینده وارد میشه و به سمت مرگخوارها حرکت میکنه.
: خوب لرد سیاه .راجبش فکر کردید؟ امیدوارم به نتیجه رسیده باشید

وینسنت :بله .ما قبول میکنیم اما باید متن قرارداد تغییر کنه!!

ـ چی؟ اما ایم امکان نداره .

ـ تغییر چندانی نمیکنه . ما فقط میخوایم اینو جایگذین کنید که" 1. کشت و کشتار هر نوع موجود زنده بر روی زمین ِ کره ی خالی، اکیدا ممنوع!

نماینده قدری تامل مبکنه و بعد زی لب گفت :خو اینکه بد تر شد .
سپس رو مرگخواران و لرد میکنه و باصدای بلندتری گفت :باشه .طبق گفته ی شما بند اول قرار داد تغییر کرد.

لرد : عالی شد. حداقل کشتار از بین نرفت. سپس رو به وینسنت کرد و گفت: ببین بگو بقیه رو بخونه.

وینسنت "چشم" ارامی زیر لب گفت و سپس ادامه داد:
لطفا بقیه رو بخونید.
لرد زیر لب خنده شیطانی کرد و سپس به نماینده خیره شد و به اون محفلیهای بد بخت فکر کرد.نماینده دفترش را باز کرد و نگاهی به وینسنت انداخت ما متجه مورد عجیبی در او شد.توجهی نکر و ادامه داد: باشه ادامه میدیم...
بند دوم:.....



پاسخ به: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۲۳:۲۲ سه شنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۱
#7
وزیر بعد از اینکه تمام اتاق هارو 10 بار طی میکنه(دور خودش میچرخیده)
بالاخره وارد راهروی اصلی میشه و به سرعت شروع به گشتن اتاق های
سمت چپ میکنه.

>>در یکی از اتاق ها

بلا: نجینی ، نجینی میخوایم برگردیم پیش ارباب.اخه کجایی تو ؟وبا نگرانی به اینور و اونور مینگرد. فکر اینکه لرد بعد از فهمین اینکه پرنسس نیست چه حالی پیدا میکنه و اونا چه حالی میکنه از حال میره و زیر لب میگه:

ـ اوووه ،مای لرد و باصدای بلندی به زمین میافته .وزیر بهد از گذشتن 10 اتاق در حین اینکه فکر میکنه که چرا 10 تا اتاق بوده و اون از 60 تا در گذر کرده صدای ناله ی کوتاهی رو از یکی از اتاق ها میشنوه و به سوی اتاتق روانه میشه.

>>خانه ریدل

لرد در تخت خود دراز کشیده بود و نجینی فکر میکرد .انگار نیرویی به او میگفت که اتفاقی افتاده.از روی تختش بلند شد و به سوی پنجره رفت.خورشید در حال غروب بود و منظره ناراحت کننده ای را برای همه ایجاد میکرد.
لرد از پنجره دور شد و به سمت صندلیش رفت و باز ذهنش سراغ نجینی را گرفت.

>>فرسنگ ها درو تر ، در اتاق مراقبت

بلا ، بلا بلند شو. اخه چه وقت غش کردن بود دختر.
وزیر درحالی که 20 30 قدم از بلا دورتر ایستاده بود به صدای لندی اینو گفت.
بلا به سختی از روی زمین بلند شد و گفت: اینجا کجاست دیگه ؟

وزیر با نگرانی چند قدم نزدیک شد و گفت:
ـ اتاق مراقبته



پاسخ به: کافه تفريحات سياه!
پیام زده شده در: ۱۲:۰۲ سه شنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۱
#8
بلا:
- چی داری میگی لینی. اون که اینطوری نیست ببین

لینی از جلوی حیوان مکعبی شکل کنار میره و جای خودشو به بلا میده و بلا با ناز و کرشمه وابروهای یکی بالا یکی پایین با حیوان رودررو میشه:

ـ ببین . خوب گوش کن ، ما الان به فضولاتت امم یعنی سکه هات احتیاج داریم. میشه لطف کنی و...اه اصن من چ دارم میگم . ببین حیوونی زو.د باش اون سکه ها رو رد کن بیاد تا... اوا اوا بلند شو .

حیوونه:
-

لینی پوزخندی ولی با دیدن سگرمه های دو هم تنیده ی بلا و چشم های گشادش گفت:
ـ اممم حیوونی .خودتو خالی کن . و به حیوان نزدیک شده و ارام لب به سخن می گشاید:

-ببین تا ابن بلا مارو و ارباب همهمونو نکشته چند تا سکه بریز بیرون.ترو خدا ، جون مرلین ، به ریش مرلین قسم یک جوری بهت برمیگردونم.

که ناگهان صدای شکسته شدن در همه رو از جا پروند.

بلا: اندرو اینجا چکار میکنی؟ مگه قرار نبود مراقب ارباب باشی؟

اندرو به سرعت از روی زمین بلند شد و با بیراری گفت:
ـ اومدم بگم سکه دارن ناپدید میشن . باید سریع تر......ایول موفق شدید

لینی نگاهی به سرو وضع اندرو میندازه و لحنی ناراحتت کننده میگه :ژ
- ایششش ه نه ابا ببین دارین سعیی..... چی اینچجوری اینکارو کرد.

زیر پاهای بلا و لینی و خود حیوانه پر از سکه شده بود.بلا نگاهی به چشمان حیوان کرد گفت:
ـ فکر کنم ترسیده....






پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۲۳:۵۰ دوشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۱
#9
سلام
ببخشید یک مشکلی دارم من

من خیلی وقته که دسترسیمو گرفتم و ایفای نقش میکنم. ولی وقتی که تو پروفایلمو نگاه میکنم مینویسه بدون نقش است.
چه مشکلی هست؟
ممنون



پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۲۳:۳۴ دوشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۱
#10
هری و دامبل پس از گذشتن از چند تا در و پریدن از رو طلسم های مختلف
وارد اتاقی مخوف و ظلمات میشن.کاملا مشخص بود که اتاق خود لرد بود .همه جا تاریک و خاک گرفته ،پرده های سیه و پاره پوره ،سقف پر از تار عنکبوت و از همه مهم ترقاب عکسی که میزی در نمزدیکی تخت مشکش لرد بود.اون عکی تام بود.زمانی از روزگار.

دامبلدور بعد از دیدن اون عکس یاد زمانی میافته که برای اولین بار به دیدت تام در پرورشگاه رفته بود.

دامبلدور از روی تخت بلند شد و اطاف اتاق نگاهی انداخت.
دامبل:هری. باید مرگخوارها رو یک جا جمع کنیم.این مسئولیت بر عهده توست. پسرم.انگاه در ذهن.دامبلدور:تا من دستی به سر وگوش اینجا بکشم.

هری سرشو تکان داد و از پله پله ها پایین رفت.همه جا سوت و کور بود.انکار بعد از رفتن لرد.بقیه هم نا پدید شده بودن.اما اونا خودشون به لرد خیانت کردن.اما چرا؟

هری سرشو بالاگرفت به سمت اولین اتاقی که به چشم میخورد رفت.

>>گریلموند، دم در اشپزخانه

لرد صداشو صاف میکنه و شروع به سخنرانی میکنه :

خوب محفلی های عزیز. اول اینکه از این به بعد شما مرگخوارید.اگر اعتراضی دارید بگید.

یکی از محفلی ها :امم ارباب ما...
ارباب سرفه ای میکنه و فریاد میزنه:اعتراض وارد نیست. وبا افتخار به بقیه مرگخوارهای محفلیه جدید مینگرد.


ویرایش شده توسط نارسیسا مالفوی در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۱۲ ۲۳:۴۱:۴۴






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.