هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۲۰:۲۹ یکشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۱
#1
در خانه هر کس مشغول کاری بود و صدای قهقه و موزیک خانه را میلرزاند.

لرد داشت بین آن همه جادوگر حرکت میکرد و کمی تا قسمتی رعب و وحشت ایجاد میکرد ولی باز هم از این بابت چندان خوشحال نبود.

سالازار وسط آن همه جادوگر دستمالش را برده بود بالای سرش و حرکات موزون انجام میداد.

گودریک هم داشت با یکی دیگر حرف میزد.

فلور و جینی داشتند سر به سر مورفین می گذاشتند.

کلا یه وضعی بود.

در بین آن شلوغی همین که آرسینوس و لودو میخواستند وارد سن رقص شوند نا گهان لودو یک زیر پایی جانانه برای آرسینوس گرفت و آرسینوس با صدای شترقی با مخ اومد رو زمین در حالی که همان موقع لودو داشت با تمام وجود حرکات موزون در میکرد از خودش!

لرد کمی که کل مهمان ها رو ترساند رفت نشست رو صندلیش و با افسردگی و ناراحتی نگاهی به آن همه جاوگر و ساحره کرد ولی ناگهان ایگور را دید که دارد با چند تا ساحره ی خوشگل صحبت میکند.

بلافاصله لرد لبخند شیطانی ای زد و گفت : ایگور مواظب باش! اگر یک کلمهه ی دیگه با این خانوم های متشخص صحبت کنی شام نجینی میشی!

لذا ایگور با افسردگی تمام از آنها دور شد.

در این بین بساط انواع نوشیدنی ها هم ردیف بود.

سالازار با خستگی رفت نشست رو یک مبل کنار گودریک و هردوشون شروع کردن باهم به بحث و تبادل نظر !

الفیاس و بانو داشتند با خوشحالی تمام میرقصیدند.

بلاتریکس هم در این میان به بقیه ی ساحره ها نزدیک شد و همه با هم شروع کردند به غیبت کردن.

پس از صحبت طولانی سالازار با گودریک بالاخره سالازار رفت سراغ لرد و گفت:

- چیشده نوه ی عزیزم چرا ناراحتی؟

لرد: سالازار جان جد عزیزم بابا من نمیخوام این محفلیا رو اینجا ببینم تازشم من فقط رو حساب احترام بزرگتری کوچیکتری گذاشتم این مهمونی رو انجام بدی!

سالازار: بیخیال فکر کن اونا هم مرگخوارا تن! برو خوش بگذرون کیف کن.

لرد با دیدن اینکه سالازار بلافاصله شروع کرد به آواز خواندن به شکل در آمد.

در این بین ناگهان فکر پلیدی به سر لرد آمد...


ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۱/۵/۲۲ ۲۰:۵۵:۵۷

قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی !!!‏
برای عشق !!!!‏
برای گریفیندور ‏.


تلاش، کوشش و فعالیت برای داشتن وزارتی بهتر


چوبدستی یاس کبود / بدبختی و فقر و رکود
شاه بلوط پر حرف باشد،قیس بد گویی کند / چوب ون لجبازی و فندق شکایت ها کند

تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: ستاد انتخاباتی سالازار اسلایتیرین
پیام زده شده در: ۱۹:۴۸ پنجشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۱
#2
سلام سلام

حالتون خوبه؟؟

سالازار جان باور بفرمایید من هم تا الان داشتم فکر میکردم ببینم از کی اعلام حمایت کنم بعد دیدم شما بهترین گزینه اید.

فقط بیزحمت سالازار کبیر خواهشا در حین وظیفه ی خطیر وزارت به ملکوت نپیوندید که انتخابات هم دوباره برگزار شه هر چند که شعار ما اصن اینه: دوباره دوباره یه بار فایده نداره.

در کل سالازار جان کل این حرفا رو زدم که اعلام حمیتم رو ب شما بگویم

با تشکرات


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی !!!‏
برای عشق !!!!‏
برای گریفیندور ‏.


تلاش، کوشش و فعالیت برای داشتن وزارتی بهتر


چوبدستی یاس کبود / بدبختی و فقر و رکود
شاه بلوط پر حرف باشد،قیس بد گویی کند / چوب ون لجبازی و فندق شکایت ها کند

تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس تغیير شكل
پیام زده شده در: ۱۷:۱۹ چهارشنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۱
#3
1. یه پست رول طنز بنویسید که شما اشتباهی یکی از دوستانتون رو تبدیل به گوسفند کردید و سعی دارید اونو به حالت اول در بیارید اما ناگهان یک طباخ سر می رسد و می خواهد گوسفند را( دوستتان را) تبدیل به کله پاچه بکند.(20 نمره)

روز فوق العاده گرم مزخرفی بود.

و اتفاقا دانش آموزانی که خیلی دوست داشتند یک بستنی بگیرند تو دستشون و بستینی رو لیس بزنند مجبور بودند برن سر امتحان تغیر شکل.

به محض وارد شدن به کلاس دیدند که پروفسور جردن نشسته و مشغول خوردن کله پاچه هست!!!

دانش اموزان :

پروفسور جردن :

دانش آموزان :

پروفسور : هان چیه؟؟؟ ذول/زول/زل/ذل ؟؟ زدید به من؟

دانش آموزان :

پروفسور : بابا جان این پرا رو بکنید گوسفند بعدش هم من میگم یه طباخ بیاد کله پاچشون کنه همگی باهم حالشو ببریم

دانش آموزان به سرعت چوبدستی شونو میگرفتند سمت پر ها و فریاد میزدند : دان فسوواک

در همان لحظه که من میخواستم طلسم رو روی پر انجام بدم یهو یکی از دوستام ( اسم نمیارم) از جلوم رد شد!!!

حالا از شانس بد من دقیقا همون موقعی اومد که من طلسم رو ول کرده بودم بلافاصله دیدم که دوستم شده یه گوسفند و وایساده جلوم!!!

من :

دوستم در همان قیافه ی خنده دار گوسفندیش : بععععع بعععععععع بععععع

خوشبختانه پروفسور و بقیه هنوز نفهمیده بودند.

پروفسور هنوز غرغ در خوردن کله پاچش بود و دانش آموزان هم دیگه داشتند کارشون رو تموم میکردن.

وقتی مه پراشونو ( منم دوستمو!!) به درستی تبدیل کردن یه طباخ اومد تقریبا با یه همچین قیافه ای : یه پیشبند سفید هم پوشیده بود و سه متر هم قدش بود!! ( یه لحظه فکر کردم هاگریده)

پس از امدن طباخ دانش آموزان به صف وایسادن که یکی یکی گوسفنداشونو تحویل بدن به آقای طباخ که ایشون هم گوسفندارو تبدیل کنن به کله پاچه!!

اکنون همه داشتند با خوشحالی کله پاچه هایشان را میخوردند ولی همین الان نوبت من شده بود.

یدفعه پروفسور یک نگاه به گوسفند گنده و چاق و چله ی من کرد.

طباخ هم دیگه داشت اماده میشد که دوست عزیز منو کله پاچه بکنه.

پروفسور: هومم این خیلی گوسفند خوبیه این مال خودمه

اما هیچ کس جوابی نداشت...

ناگهان من گفتم : اااا میگم پروفسور این یکم شبیه ....... نیست ؟؟

پروفسور : نه بابا بی خیلش حالا یکمشم میدم به تو

گوسفند : بعععععععععععععععععع بععععععععععععععععععععععععععع بععععععععععع

ولی بعد من اصن جیگرم سوخت واسه دوست بد بختم!!!

یهو داد زدم : نه اینو کله پاچه نکنید پروفسور واقعیتو میگم این همون .......... بیچارس :zogh:

پروفسور : آره؟؟؟؟ ولی حیف که نمیشه بهش کمکی کرد چون این ورد هیچ ضد طلسمی نداره ..... پس بنابر این ایشون میشن کله پاچه ی خوشمزه ی من

و بدین ترتیب جناب طباخ زدن این زرفیق منو کله پاچه کردن و پروفسور هم خوردنشون و من هم البته از دستش راحت شدم ها خیلی اذیتم میکرد


2.آن فرد بیشعور که بود؟(2 نمره)

هر کی بوده احتمالا شاگرد خوبی نبوده و خودش نمیتونسته وردا رو درست انجام بده

3. وردی که گوسفند را تبدیل به سیراب شیردون می کند چیست؟(2نمره)

آپیریا شیپ تو سیراب شیردونیوس


6.ورد دان فسوواگ از کجا آمد(سوال اختیاری(5 نمره))

مطمئنا خود پروفسور جردن این ورد رو اختراع کردن



پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۶:۲۹ سه شنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۱
#4
بعد از آنکه بانو چند تا جرقه ی بنفش با چوبدستی منفجر کرد محفلی ها از حالت بیرون اومدند و بانو فریاد زد : با شماره ی 3 آپارات کنید 1...2...3

محفلی ها با صدای شترق بلندی غیب شدند.

در همان زمان 20 کیلومتری لیتل هنگلتون

محفلی ها در 20 کیلومتری لیتل هنگلتون در جنگل ظاهر شدند ، هوا به آرامی تاریک میشد و محفلی ها هم در لا به لای درختان به آرامی به خانه ی ریدل نزدیک میشدند.

بعد از نیم ساعت راه پیمایی محفلی ها توانستند خانه ی ریدل را از دور ببینند.

همان زمان خانه ی ریدل

لی و هرمیون را با زنجیر از قوزک پا آویزان کرده بودند و ایوان هم داشت با خوشحالی تعرریف میکرد که چطور در آن زمان که در هاگوارتز تحصیل میکرد این زنجیر ها را از فیلچ کش رفته بود!!.

مرگخواران دور همی به خاطر بر هم زدن جشن عروسی بانو و الفیاس کلی خوشحال بودند و لرد هم در این بین چند تایی از مرگخوارن را داد به نجینی که نجینی هم تا یک هفته غذا داشته باشه و خودش هم در همین حین که نشسته بود و با بلاتریکس صحبت میکرد یه چند نفری رو از خوشحالی کشت!!

ولی در همان زمان هرمیون فقط داشت زیر لب به لی فحش میداد....

فلش بک

لی و هرمیون در اتاقی زندانی بودند و ایوان هم به عنوان نگهبان همانجا بود.

هرمیون : دیگه دارم دیوونه میشم به نظرت باید چی کار کنیم؟؟

لی : عیب نداره حالا من میگم بیا یکم بشینیم اسم فامیل بازی کنیم

هرمیون : :vay:

لی : چیه مگه ؟؟؟ آهان اسم فامیل بلد نیستی؟؟

هرمیون : وایییییی تو از این سیاه سوخته ها هم منو بیشتر اذیت میکنی

در اینجا ایوان که به نظر می آمد به خواب رفته با لحن اعتراض آمیزی گفت :

هویییییی این رفتار از خانم متشخصی مثل شما بعیده

هرمیون یواشکی به لی گفت : آهان فهمیدم ببین من به ایوان میگم یه دیقه بیاد من باهاش کار دارم بعد همین که اومد طرف من تو سریع برو پشتش و یه لگد بزن تو ساق پاش به محض اینکه افتاد من چوبدستیشو کش میرم و بعد ما سریع در میریم.

هرمیون : اممم... آقای روزیه میشه یه لحظه بیاید اینجا باید یک چیز مهم رو بهتون نشون بدم.

ایوان که از این صحبت کردن هرمیون کلی کیف کرده بود سریع رفت گفت چی شده؟؟

ولی هیچ وقت نفهمید که هرمیون برای چی صداش کرده چون یهو لی از پشت سرش یه لگد زده بود تو پاش و به محض این که افتاده بود هرمیون هم با لگد زده بود تو سرش و بیهوشش کرده بود.

بعد از بیهوشی ایوان هرمیون سریع چوبدستی ایوان رو کش میره و همین که میخوان از اتاق برن بیرون با چهره ی خبیث بلاتریکس روبه رو میشن.

بلاتریکس دوباره اون دوتا رو میگیره ولی اینبار دیگه دست و پاون رو هم میبنده و به سرعت ایوان رو بهوش میاره.

ایوان پس از بهوش آمدن به سرعت میره تو اتاقش و دو تا زنجیر بلند رو با خودش میاره و با همکار بلاتریکس زنجیر ها رو میبنده به مچ پای هرمیون و لی و اونا رو از سقف آویزون میکنن.

پایان فلش بک

بانو به محفلی های آماده نگاهی کرد و پرسید : همه آماده اید؟

محفلی ها : بللللللههههه

بانو : خوبه به دو دسته تقسیم میشیم من و پروتی و چو و استرجس باهم میریم پشت ساختمون و بقیتون میرید جلو و وارد میشید ما هم تا سر مرگخوارا به جنگ باش ما گرمه از پشت میریم و خونه و سریع هرمیون و لی رو برمیداریم و بعد به شما ملحق میشیم.

اما همین که دسته ی الفیاس رسیدند دم در متوجه شدند که با هیچ افسونی نمیتوانند در را باز کنند و در آن طرف دسته ی بانو هر چه میکردند نمیتوانستند دیوار را سوراخ کنند که ناگهان در این بین فکر بکری به سر استرجس زد ....


ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۱/۵/۱۷ ۱۷:۰۲:۴۸

قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی !!!‏
برای عشق !!!!‏
برای گریفیندور ‏.


تلاش، کوشش و فعالیت برای داشتن وزارتی بهتر


چوبدستی یاس کبود / بدبختی و فقر و رکود
شاه بلوط پر حرف باشد،قیس بد گویی کند / چوب ون لجبازی و فندق شکایت ها کند

تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۶:۳۶ سه شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۱
#5
وقتی که بالاخره بد از 3 ساعت!!! داستانش تموم میشه متاسفانه وقت بانو هم دیگه داره تموم میشه.

بانو همونطور با نیشخند به هرمیون نگاه میکنه و میگه : هرمیون میشه لطفا کم تر خالی ببندی؟؟

هرمیون : جاااننن؟؟؟؟

ولی جواب این جااان هرمیون با تغییر شکل الفیاس به شکل خودش داده میشه...

بانو در حالی که نیشخندش هنوز باقی مانده بود میگه ( یا در واقع نعره میزنه) : پس که اینطور تو میخواستی الفیاس رو با من بد کنی ؟؟ میکشممممممممممممت

هرمیون : بانو من بی جا کردم ببخشید!!!

بانو : آره؟؟؟ دیگه چی؟؟

پس از این مکالمات قبل از اینکه هرمیون حتی بتواند پلک بزند بانو فریاد زده بود: له وی کورپوس!!!! و بدین ترتیب هرمیون از ساق پا در هوا آویزان شد!!!

بانو: خوبه 3 روز اینطوری میمونی تا حساب کار بیاد دستت.

در همان لحظه در اتاق بانو:

الفیاس همچنان از نگرانی میلرزید و در تاق قدم میزد ولی بد تر از حال و روز الفیاس کلیه ی محفلی ها بودند که با بانو کاری داشتند و میخواستند به زور در را باز کنند.

بعد از چند دقیقه بانو با صدای شترقی در اتاقش ظاهر شد که به خاطر صدا و نگرانی شدید الفیاس ، الفیاس به شدت نعره زد.

بعد از اینکه الفیاس کمی آرام شد بانو به در اتاق که محفلی ها همچنان با انواع طلسم و ضربه میکوشیدند آن را باز کنند نگاهی کرد و سپس به الفیاس گفت : عزیزم سریع برو زیر تخت نمیخوام بقیه راجب بهمون فکر بد کنن.

الفیاس : چشم عزیزم. :hyp:

و سپس بانو در اتاق را باز کرد اما نگاه های محفلی ها حاکی از وحشت بود چرا که ....


ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۱/۵/۱۰ ۱۷:۱۲:۲۶


پاسخ به: قوی ترین محفلی کیه؟
پیام زده شده در: ۹:۱۱ جمعه ۲۳ تیر ۱۳۹۱
#6
سلام

خوب اول اسنیپ بود بعد مودی بعدش کینگزلی بعدشم مینروا



پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۸:۵۷ دوشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۱
#7
سلام

واقعا بابت آپدیت کردن انجمن ازتون متشکرم

راستی من به چت روم سایت دسترسی ندارم!!! دیروز و دیشب داشتم ولی الان ندارم

با تشکر



پاسخ به: بحث های سر میز غذا
پیام زده شده در: ۱۴:۳۳ یکشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۱
#8
لرد و مرگخواران بالاخره وارد خانه ی ریدل میشن.

لرد همچنان مشغول بررسی ویایل لودو و روفوسه و در این حین هم سوروس داره یواشکی در اتاقش نوشیدنی کره ای درست میکنه برای لرد!!

از سر و روی سوروس عرق میریخت و او همچنان با اضطراب نوشیدنی رو درست میکرد.

بالاخره زمانی که داشت نوشیدنی رو بهم میزد ناگهان کسی در زد...

سوروس به سرعت در را باز کرد و آنتونیون را پشت در دید .

آنتونون: سوروس باز داری چی درست میکنی؟

سوروس : هیچی

آنتونیون: اگر راست میگی بذار بیام تو اتاق و خودم ببینم.

سوروس:باشه بیا هیچ مشکلی نیست.

سوروس کلشو از لای در میکشه کنار و در رو با صدای جیر جیری باز میکنهو آنتونیون وارد میشه.

آنتونیو معجون رو میبینه و میگه: خوب حالا بگو چی درست میکنی و گرنه به ارباب خبر میدم.

در افکار سوروس: هنوز خبر نداری که قراره چه بلایی سرت بیارم.

پس از اینکه این افکار پلیدانه در ذهن سوروس به جریان می افتند سوروس میگه: خوب دارم یکم نوشیدنی کره ای درست میکنم.

آنتونیون: میشه وقتی آماده شد اول یکم بدی من بخورم؟؟

سوروس: این آماده شده بیا بخور بین چطور شده.

آنتونیون یک جام پر از معجون خواب آور رو میخوره و میگه : خیلی خوشمزه بود، دستت درد نکنه خیلی خوشمزس.

سوروس : خواهش میکنم.

پس از آن سوروس و انتونیون آماده میشوند که محفلی ها را به اتاق شکنجه ببرند.

اما در وسط راه ناگهان لرد را میبینند و لرد میگوید: خوب من تصمیم گرفتم جهت امنیت بیشتر بلاتریکس رو هم با شما ها بفرستم حالا دیگه برید و مزاحم من نشید و این رو هم بدونید که اگر یک بار دیگه بیاید سمت اتاق من میدم نجینی بخورتتون.

سوروس و آنتونیون:

پس از آن سوروس به این فکر میکنه که چجوری بلا رو دست به سر کنه...


ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۱۸ ۱۵:۰۰:۱۶


پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۲۳:۱۰ شنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۱
#9
-جواب سوالی که در طول تدریس مطرح شد را بیان کنید (اگر مایل بودید به صورت رول نمایش دهید اگر هم مایل نبودید به صورت جواب عادی پاسخ دهید ) (10امتیاز)

خوب اگر کوییدیچ زیر سقف و در یک اتاق انجام میشد خوب دیگه دست و پای بازیکنا زیاد باز نبود و بازیکن ها نمیتونستن با خیال راحت برن اینطرف و اونطرف چون ممکن بو برن تو در و دیوار.

2-انواع خطاها را در کوییدیچ نام ببرید (10 امتیاز)

دست نشاندگی، اسنیچ گیری،پشت زنی ، قاپ زنی،قفل زنی، کوافل گیری،کوافل کاری،اسنیچ گیری،ضربه زنی،آرنج زنی،جر زنی

3-در چه سالی در طول برگزاری جام جهانی هفتصد خطا صورت گرفت ؟(5 امتیاز)

1473

4-خطاهای ماگلی چیست ؟ نام ببرید (5امتیاز) (از خودتون بسازید)

فحش دادن، اغتشاش ایجاد کردن، زیر پا گرفتن بازی کنان برای هم، دعوا کردن با داور، انجام حرکات ناشایست، خریدن داور



پاسخ به: دارالمجانین لندن
پیام زده شده در: ۲۰:۴۴ شنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۱
#10
در خانه ی ریدل ها!!

مرگخواران حسابی خانه ی ریدل را تمیز کرده بودند و منتظر نمایندگان محفل بودند .

پس از حدود 2 ساعت که البته در این مدت لرد به خاطر عصبانیت 3 نفر را کشته بود!!! نمایندگان رسیدند .

نمایندگان با خوشحالی برای مرگخواران دست تکان میدادند و یک کتلک خوشگل هم می انداختند به مرگخواران!!!

در افکار مرگخواران و لرد: عجب بابا اینا خیلی دیگه دیوونه ان!! ولی خوب مجبوریم تحملشون کنیم دیگه.

در افکار گودریک و رون: حالا کجاش رو دیدید اینا که چیزی نیست!!!

بالاخره گودریک شروع به صحبت کرد: خوب دوستان امیدوارم حالتون خوب باشه حالا اینا رو ولش کن شام چی داریم ؟؟

مرگخواران:

در همین حین هم لرد داششت تک تک مو های نداشته اش را از عصبانیت میکند!!!

وقتی که بالاخره شام آماده شد ...

مرگخواران برای اینکه جلوی محفلی ها کم نیاورند خیلی با کلاس و شیک غذا میخوردند!!

اما محفلی ها که هم میخواستند ثابت کنند دیوانه هستند غذا را مستقیم زدند توی صورت لرد!!!

بدیهی است که لرد از عصبانیت قرمز شد!!! و پنج نفر را به قتل رساند!!!

در همین حیین خانه ی شماره دوازده گریمولد:

روفوس و لودو نشسته بودند وسط آشپز خانه و داشتند فوتبال یبازی میکردند.

محفلی ها: عجب غلطی کردی اینا رو راه دادیم ها!!!

لودو و روفوس:

و دوباره خانه ی ریدل:

دو محفلی زئدتر از همه غذا را خوردند( یا درواقع ریختند رو سر و کله ی لرد و مرگخوارا)

رفتند مستقیما توی اتاق لرد و مشغول طناب بازی با نجینی شدند!!( در واقع از نجینی به عنوان طناب استفاده کردند) و سپس رفتند روی تخت با شکوه و بزرگ لرد خوابیدند ...

پس از چند دقیقه لرد وارد اتاق شد ولی آنقدر متعجب بود که نتوانست هیچ چیز بگوید.

لرد با دیدن نجینی ابتدا قرمز شد سپس سبز شد سپس نارنجی و سپس بنفش و در کل به هر رنگ ترکیبی و غیر ترکیبی ای که وجود داشت در آمد و عاقبت با یک عربده محفلی ها رو از خواب نازشان پراند و داد و بی داد شدیدی راه انداخت.

لرد که پس از حدود 5 ساعت عربده زدن صدایش دورگه شده بود گفت: حالا برید توی اتاق خودتون بکپید.

دو محفلی:

لرد: ای خداااا یا اینا رو بکش یا منو از دست اینا نجات بده!!!

خانه ی شماره دوازده گریمولد:

لودو و روفوس تمام پنجره ها را با توپشان شکسته بودند و حالا هم داشتند روی تبلوی مادر سیریوس سبیل میکشیدند!!!

در همین حین هم مادر سیریوس انواع و اقسام رکیک ترین فحش ها را به تمام آنها میداد...

محفلی ها: ای خداااا ای مرلین ما چه گناهی مرتکب شدیم که افتادیم دست این جونورا..

اکنون لودو رفته بود توی تخت ریموس و و روفوس هم حدود 3 ساعت توی مرلینگاه بود.

محفلی ها: فکر کنم خوابش برده بچه ها مجبوریم در رو بشکنیم.

کل ملت محفلی: ماکسیم بمباردا!!!

پس از انفجار در ملت محفلی دیدند که...


ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۱۷ ۲۱:۱۸:۱۷






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.