رنگ اسمان هنوز ابی بود باید عجله میکرد وگرنه به شب می خورد ردایش خیس بود واز ان خون میچکید ردایش را به گوشه ای پرت کرد تاکسی ردش رانگیرد می دانست که طلسم شده است به یک کوچه ی تاریک پناه برد اتشی را روشن کرد سکوت همه ی وجودش را گرفته بود تا اینکه بغض اش ترکید یاد جنازه ی خواهرش افتاد که غرق در خون جلوی شومینه افتاده بود حالا او تنها بود تنهای تنها ناگهان یاد چیزی افتاد به سرعت خود را جمع جور کرد خوب فکر کرد یاد حرف خواهرش افتاد که میگفت همیشه به سمت طلوع خورشید حرکت کن حال او فهمیده بود باید برای شکستن طلسم و نابود سختن جن ها از پری دریایی کمک میگرفت پس راهی شد..............
لطف کنید از کلمات تعیین شده استفاده کنین و کلمات رو در متن مشخص کنید:
آتش - جارو - جن - طلسم - پری - ردا - بانک - سرعت - شب - آب
تایید نشد.
ویرایش شده توسط ایوان روزیه در تاریخ ۱۳۹۱/۳/۶ ۹:۴۳:۲۲
رو خودم اب میریزم تا از خواب بیدار شم