ميرتل در حال رژه رفتن دو دستشويي بود كه ناگهان صداي گريه ي پسركي را شنيد.
دنبال صدا رفت،با صحنه اي باورنكردني روبه رو شد.
دراكو!
نزديك شد و آرام پرسيد:((تو اينجا چكار ميكني؟))
دراكو گفت:((به تو ربطي نداره.راحتم بذار.))
ميرتل بدون اهميت دادن به او گفت:((برات بهتر نبود ميرفتي توي دستشويي پسرا؟))
دراكو فرياد زد:((دست از سر من بردار.))
ميرتل كمي فكر كرد و گفت:((باشه.اما اگه بهم نگي ميرم به همه ميگم!))
لرزه اي به جان دراكو افتاد.ميرتل كه با سكوت او مواجه شد شانه اي بالا انداخت و برگشت تا برود كه دراكو گفت:((وايسا.))
ميرتل برگشت و منتظر دراكو ماند.
دراكو گفت:((من ديشب مرگخوار شدم.))
ميرتل فرساد خفه اي زد و دستانش را جلوي دهانش گذاشت.كمي عقب رفت و گفت:((مرگخوار؟تو...يه مرگخواري؟))
دراكو گفت:((نميخواستم.مجبور شدم.))
ميرتل سكوت كرد.دراكو گفت:((به كسي نگو كه منو در اين حال ديدي.فهميدي؟))
ميرتل باز هم سكوت كرد.دراكو فرياد زد:((فهميدي؟))
ميرتل آرام گفت:((فهميدم.))
دراكو بلند شد تا برود.ميرتل خداحافظي آرامي كرد و رفت.
دراكو هم غرق در افكار پريشانش آنجا را ترك مرد.
این یکی بهتر شد.با این همه هنوز ایراداتی تو پستتون مشاهده میشه.مثلا اجباری نیست حتما دیالوگ هارو بذارین تو گیومه.با یه خط تیره هم میشه مشخصشون کرد در ضمن بعد از اتمام بند یه اینتر بزنین تا دیالوگ بره پایین.زیاد نمود قشنگ نداره به جمله چسبیده باشه.و دیگه اینکه با اینتر مهربان باشین!
هنوزم با سوژه نمی تونید به اون خوبی که انتظار میره برخورد کنین ولی تصور میکنم فعالیت تو بخش ایفا بتونه کمک کننده باشه پس...
تایید شد.گروهبندی.